نقش کار در جدا شدن جامعه از طبیعت

0
1354

در یک مرحله از تکامل طبیعت، شرایط برای ظهور انسان فراهم گردید. بدین لحاظ انسان محصول طبیعت و جزئی از آن است. البته این نتیجه، تازگی ندارد و فرضیه‌یی است که تمام ماده‌گرایان آن را تایید می‌کنند. آنچه اینان با اشاره به نتیجه‌گیری‌های علمی تایید و تاکید می‌کردند اکنون در اثر پیشرفت علوم طبیعی به صورت حقیقتی مسلم و اثبات شده درآمده است ولی این اصل مسئله نیست. مسئله عمده، تبیین نقش تعیین کننده‌ی عواملی است که انسان را به مثابه جزء خاصی از طبیعت که از برخی لحاظ در نقطه‌ی مقابل تمامی دیگر اجزای طبیعت قرار گرفته است مشخص می‌کند.

ماده‌گرایان پیشین همراه با طبیعت‌شناسانی که خودبه‌خود نظرگاه علمی داشتند عواملی را که نقشی در پیدایش انسان داشت مشخص می‌کردند. بدون تردید، نقش عواملی مانند پیدایش دستگاه مرکزی اعصاب و تکامل چشمگیر آن در انواع عالی دنیای حیوانی، اهمیتی بسزا دارد اما جداشدن از طبیعت و پای‌نهادن به دنیای انسانی، به معنای جداشدن از عناصر طبیعی و پای‌نهادن در میان عناصر اجتماعی است. عوامل و قوانین طبیعی یا به عبارت دقیق‌تر، عوامل و قوانین بیولوژیک، به خودی‌خود نمی‌توانند آشکار این گذار باشند. شناخت پیدایش و تکامل تدریجی عاملی اجتماعی که نقشی قطعی در جداشدن انسان از طبیعت ایفا کرد، ضرورت داشت. این عامل در اواسط سد‌ەی نوزدهم کشف شد و آن، کار انسان بود. کار عامل اصلی جدا شدن انسان از طبیعت بود. علوم گوناگون طبیعی اطلاعات کافی برای بیان چگونگی پیدایش انسان در اثر تکامل آدم‌نماها فراهم کرده‌اند.

حدود یک میلیون سال پیش آدم‌نماها گله‌وار در نقاط مختلف جهان پراکنده بودند. عامل تعیین کننده در تکامل آنان عملکرد اصل انتخاب طبیعی و سایر قوانین بیولوژیک بود. لیکن در میان این گله‌های آدم‌نماها تدریجا عادات و کنش‌هایی به ظهور رسید که آنان را از سایر حیوانات مشخص می‌کرد. این عادات و کنش‌ها عبارت بود از به‌کار بردن ابزارهای طبیعی برای افزودن بر قدرت دست‌ها مانند استفاده از تکه‌های چوب برای پایین انداختن میوه‌های گوناگون و استفاده از سنگ برای شکستن پوسته‌ی سخت فندق و بادام و… . استفاده از این گونه وسایل به شکل یک کار مشخص فقط در میمون‌های کنونی که ساختمان بدنشان نسبت به ساختمان بدن نیاکان ما در مدارج پایین‌تری از تکامل قرار دارد دیده می‌شود. یکی از عوامل بسیار مهم در تکامل آدم‌نماها و تبدیل آن به انسان، اتخاذ حالت قایم در راه رفتن بود که این مسلما نتیجه‌ی نیاز به بالا رفتن از درختان و سپری کردن مدتی طولانی روی زمین بود.

مهمترین و انقلابی‌ترین پیشرفت در این راه، انتقال از مرحله‌ی استفاده‌ی صرف از چوب و سنگ و به مرحله‌ی شکل دادن به آن‌ها و حتی ساختن ابتدایی‌ترین ابزارها بود. چماقی که بدون مهارتی درست شده و سنگی که به شکل زمخت تراشیده شده است نه محصول کار غریزی بلکه محصول کار انسانی است و با تبدیل تدریجی شعور حیوانی به شعور انسانی ارتباط دارد. این جهش به جلو، هزاران سال طول کشید ولی سرانجام، کامل شد و شالوده‌ی یکی از قوانین جدید تکامل یعنی قانون اجتماعی را پی‌ریزی کرد. انتخاب طبیعی که از اواخر دوره‌ی پارینه سنگی آغاز گردیده بود اهمیت خود را به عنوان نیرویی موثر در تطور انواع از دست داد و تکامل انسان، تماما وابسته‌ی قوانین کار بشر گردید. جامعه از طبیعت متمایز شد. انسان، دیگر صرفا یکی از انواع دنیای حیوانات نبود. جامعه‌ی انسانی، با قوانین خاص تکامل خود پدید آمد.

کار از همان آغاز و نخستین مرحله‌ی پیدایش‌اش ماهیتی اجتماعی داشت. به همین علت است که نیاز به برقراری رابطه بین مردم را به منظور همکاری در جریان کار که از فعالیتی غریزی به فعالیتی آگاهانه تبدیل شده بود، به وجود آورد. انسان‌ها در جریان کار، به نقطه‌یی رسیدند که چیزی برای گفتن به همدیگر داشتند. این نیاز، به کار افتادن و تکامل عضو مربوط را موجب گردید. نخست کار، سپس تکلم و بعدا این دو با هم، دو عامل مهم بودند، مغز آدم‌نماها را آرام آرام به مغزی کامل‌تر تبدیل کردند.

کار، رابطه‌یی است فعال بین انسان و طبیعت. انسان طبیعت را با تحمیل نیروهای طبیعی خود بر آن دگرگون می‌کند و با نیازهای خود موافق می‌گردند. حیوانات نیز بر محیط خارج از خود تاثیر می‌گذارند. حیوانات علفخوار غذای خود را از گیاهان تامین می‌کنند و از مقدار گیاهان یک منطقه می‌کاهند. حیوانات درنده‌ی یک نوع خاص، حیوانات نوع دیگر را در یک منطقه‌ی معین میخورند و… و… . اما حیوانات از محیط طبیعی خود فقط استفاده می‌کنند در حالی که انسان محیط طبیعی خود را دگرگون می‌کند و آن را موافق نیازهای خود شکل می‌دهد.

انسان برای اینکه بهتر بتواند از نیروهای طبیعت استفاده کند و طبیعت را مطابق نیازهای خویش دگرگون کند، ابزارها و روابط اجتماعی خود را دگرگون می‌کند و به شکلی عالی‌تر درمی‌آورد و اصولا محیط طبیعی خود را بدین گونه تغییر می‌دهد. در شرایط جدید، تکامل ارگانیسم انسانی اساسا نتیجه‌ی دگرگون شدن شرایط اجتماعی زندگی اوست. کار انسان زمانی که جامعه‌ی انسانی شکل گرفته، مستلزم اراده‌ی غایت‌مند او برای ایجاد تغییرات لازم در طبیعت به منظور تامین نیازهای خویش است. کار انسان که از فعالیت غریزی متمایز است فعالیتی است سنجیده و غایت‌مند.

اگر بخواهیم فرض کنیم که عامل اساسی و متمایز کننده‌ی انسان از حیوان، شعور اوست، غرق ایده‌الیسم خواهیم شد. انسان و شعور انسان، هر دو محصول کار هستند. شعور، علت اصلی پیدایش جامعه نیست بلکه نتیجه‌ی جداشدن انسان و جامعه از طبیعت و نتیجه‌ی پیدایش و تکامل کار است. باید از پذیرفتن نظرگاه ماده‌گرایی فوق طبیعی نیز برحذر بود زیرا این نظرگاه برای خصلت فعال اندیشه‌ی انسان که نه فقط در توانایی انسان به شناختن جهان بلکه در جریان کار او نیز دیده می‌شود ارزشی قایل نیست. این فعالیت انسان در جریان کار، همان استفاده‌ی غایت‌مند از نیروی عضلانی و عصبی و سایر شکل‌های نیروی انسانی است که نه تنها دست‌ها و پاها و عضلات بلکه مغز انسان را نیز به کار وامیدارد. همچنین کار به واسطه‌ی خصلت اجتماعی‌اش از فعالیت غریزی حیوانات متمایز می‌گردد.

ن، باهوز زریبار