
محمد دانش
جسارت بیشرمانه دستهایی که بیابان را برایمان خوابدیدهاند و به هر بهانه و بیهیچ بهانهای میرود تا بهزعم خویش این سرمایههای هزاران ساله را به تلی از خاکستر تبدیل کنند را به حماسه تبدیل خواهیم کرد. ما شاید آن ققنوسیم که از دل همین آتشهای خانمانسوز سر برآوردهایم و شدت آتشها بیشتر و بیشتر دستهایمان را در هم گره میزند. رسم گره زدن دستها در همدیگر را بهتر از هرکسی میدانیم. ما در هم گرهخورده میرقصیم، کار میکنیم وزندگی را معناهایی تازه میبخشیم. ما حتی خود را و جان خود را نیز به درختان گرهزدهایم. رسم وفا را بهخوبی میشناسیم و قدردان طبیعت خود هستیم. طبیعتی که زخم خورد اما محافظت نمود، طبیعتی که هر آنچه در چنته داشت را بر کف اخلاص گذاشت و در پیچوخم تاریخ ما را به اینکی رساند که شاهدش هستیم.
دیگرکسی نمانده که دود آتشسوزی جنگلهای زاگروس و سیاهی بهجامانده از آن را بر تن رنجورش ندیده باشد. دیگر بیانصافی است که بگوییم کم است و خطرناک نیست. غیرعلمی است که با وضعیتهای موجود از آفت گرفته تا آتش، امیدوارانه دل به ترمیم خود به خودی ببندیم و خسران انباشتهشده را نادیده بگیریم. دیگر کمخردی است که فکر کنیم فقط زیستمحیطیها باید برای فجایع پیش رو کاری بکنند و خود را به بیراهه بزنیم. اینک زمان آن رسیده که از هر مکان و جایگاهی کمر همت به توقف روند نابودی ببندیم و همگام و همراه آبادانی و ترمیم همه زخمهای طبیعت باشیم.
آنان که میبایست در کنارش باشند و در پی عاملین و آمرین هر سوراخ سنبهای را کاوش کنند؛ چشمبسته و روی برگرداندهاند و عملاً کاری از پیش نمیبرند.
ولی ما نه تاب دیدن و نه طاقت ایستادن داریم، ما گرما را به تن و سختی را به باور خود خریدهایم و تا آخرین درخت خواهیم ایستاد که ایستادگی را زندگی میدانیم. با آخرین درخت خواهیم مرد که آخرین درخت را آخرین انسان میدانیم و بااستخوان خویش سقف افقهای آینده را برافراشته نگاه خواهیم داشت. زاگروس برای ما زندگی است و در راهش زندگیها نثار خواهیم کرد.