قدم زدن در پیاده روهای کرمانشاه

0
1047
علیرضا جلیلیان
image634921202448534235
علیرضا جلیلیان

آن دسته از مردم کرمانشاه که «کردی» می شنوند و «پارسی» پاسخ می دهند، به همان شاگرد سربه هوای داستان «آخرین کلاس» آلفونس دوده شبیه اند که اهمیت زبان مادری را هنگامی در می یابد که دیگر دیر شده است: «فرزندانم، امروز آخرین روزی است که به شما درس می دهم. از برلین دستور رسیده که از این به بعد در مدارس آلزاس و لورین فقط به زبان آلمانی تدریس می شود. معلم جدید شما فردا می آید. امروز شما آخرین درسی را که به زبان فرانسه ارائه می شود، می شنوید». همان شاگردی که معلم بر سر او و دیگران فریاد می زند: « عجب ! ادعا می کنید فرانسوی هستید، اما نمی توانید به زبان خودتان صحبت کنید یا بخوانید و بنویسید». بااینهمه, «آن دسته از مردم کرمانشاه» تفاوت مهمی نیز با آن شاگرد دارند و آن اینکه هیچ نیروی بیگانه ای به ترک زبان مادری وادارشان نکرده است، غیر از «ازخودبیگانگی» خودشان که گمان می کنند «کردی» سخن گفتن، از شان و مقامشان می کاهد. نخبگان این جامعه نیز، گویی یک بار دیگر به عصر عالمان ایرانی قرون نخستین اسلامی بازگشته اند که زبان «عربی» را نشانه ی فرزانگی، و زبان «پارسی» را نشانه ی بی سوادی می پنداشتند. چنانکه زمخشری می پنداشت: «سپاس خدایی را که عربی را برهمه ی زبان ها فضیلت بخشید. کسانی که این زبان را نیک آموخته اند و در آن تبحر یافته اند، تنها در شمار عالمان این امت و طبقه ی ائمه آن قرار دارند». اما تاریخ به روشنی نشان داده است که پارسی سخن گفتن، هرگز از مقام کسی نکاهید و عربی دانستن نیز بر شان کسی نیفزود. درباره ی اهمیت زبان مادری و پاسداشت آن، مقالات و کتاب های فراوانی نوشته اند [که یکی از تازه ترین های آنها، کتاب خواندنی ِ «پایان تک زبانی» به اهتمام اصغر زارعی می باشد] و دیگر، هیچ سخنی در این زمینه تازگی ندارد. بااینهمه شاید یادآوری این سخنان برای «آن دسته از مردم کرمانشاه» سودمند باشد. استاد مصطفی ملکیان بر پایه ی چهار برهان ِ «حقوقی»، «اخلاقی»، «زیباشناسانه» و «مصلحت اندیشانه»، دفاع از زبان مادری را امری روا و عقلانی می داند. در این میان، بعد زیباشناسانه ی زبان مادری، اهمیت فراوان تری دارد. به باور استاد ملکیان: «کسانی که به دنبال متحدالشکل کردن بشریت می گردند اگر بخواهند انسان ها را چه به لحاظ نژاد، به لحاظ رنگ پوست، به لحاظ دین و مذهب، به لحاظ فرهنگ، به لحاظ تمدن، به لحاظ مکتب، مسلک، مشرب، مرام، ایدئولوژی و ایسم، به لحاظ رژیم غذایی، به لحاظ اسلوب لباس پوشیدن، به لحاظ سبک مسکن سازی و به هر لحاظ دیگری متحد الشکل کنند، تنوع اکوسیستم انسانی را از میان می برند و اگر تنوع اکوسیستم انسانی از میان رفت اولا اکوسیستم به سرعت در معرض انقراض قرار می گیرد و ثانیا تا وقتی منقرض نشده، زیبایی اش را از دست می دهد. یعنی جهانی که در آن شش هزار زبان وجود دارد، زیباتر جهانی است که در آن شصت تا زبان وجود دارد». در واقع، با ستاندن زبان مادری از کودکان، بخشی از زیبایی هستی را از میان برده ایم. و باز به تعبیر استاد ملکیان: «با محرومیت انسان ها از آموزش زبان مادری، نه فقط یک ملت و یک گروه را از بین می بریم و نه فقط یک نسل را نابود می کنیم، فراتر از آن، انسانیت را از بین می بریم». از سوی دیگر، امروزه تعریف کلیشه ای «زبان وسیله ی ارتباط اجتماعی است، کار زبان این است که بین افراد اجتماع رابطه برقرار کند»، دیگر همه ی واقعیت را بازگو نمی کند، بلکه دستاوردهای علمی به روشنی نشان داده است، که «زبان» نسبت معناداری با «تفکر» دارد. لرا بورودیتسکی در مقاله ی خواندنی ِ «هستی و زبان» می نویسد: « تحقیقات نشان می دهند که اگر نحوه ی حرف زدن مردم تغییر کند، نحوه ی فکرکردنشان هم تغییر خواهد کرد. علتش این است که وقتی کسی زبان جدیدی یاد می گیرد، ناگزیر راه جدیدی برای نگاه کردن به دنیا نیز می آموزد. به همین ترتیب، وقتی قابلیت استفاده از زبان را از کسی سلب کنید، سایر قوه های تشخیص او نیز تا حدی دچار مشکل می شوند و حتی هوش او نزول می کند». مثالی که بورودیتسکی می آورد، راهگشاست: «می توان گفت زبان بر درک ما از روابط علت و معلولی نیز تاثیر می گذارد. مثلا متکلمین زبان انگلیسی، مسائل را با توجه به «عامل» انجام دهنده آنها در ذهن خود ثبت می کنند. مثلا برای توصیف افتادن اتفاقی گلدان از روی میز می گویند «فلانی گلدان را شکست». اما متکلمین زبان هایی مثل اسپانیایی و ژاپنی می گویند «گلدان شکست». پس تفاوت های زبانی بر ادراک متکلمین از وقایع تاثیر می گذارد». بنابراین به یک سو نهادن زبان مادری، مسئله ی ساده ای نیست که بتوان از کنار آن به آسانی گذشت. دست کم، تحقیقات علمی نشان دهنده ی این واقعیت است که جهانبینی انسان ها با زبانی که به کار می گیرند، نسبت دارد. از این رو، از بین رفتن زبان، جهانبینی ویژه ی آن زبان را نیز از بین می برد. در زمینه ی هویتی نیز،کودکی که نتواند به زبان مادری خود سخن بگوید، از موسیقی و ادبیات آن زبان نیز نمی تواند هویتی به دست بیاورد. چنانکه پروفسور اسپیرتمن باور دارد: «زبان مادری، تنها زبانی است که انسان ها هویت اجتماعی و روان شناختی خود را با آن به دست می آورند. این زبان، زبانی است که آنها را به ریشه های خانوادگی و فرهنگی شان متصل می کند». بدیهی است که آن کودک کرمانشاهی که نتواند زبان مادری خود را بخواند و بفهمد، همه ی آن چیزی که «میراث تاریخی کرد» نامیده می شود را از دست خواهد داد. به تعبیر دکتر حسن عشایری [ دکترای مغز و اعصاب از فرایبورگ آلمان] : «کسی که زبان مادری خود را نمی تواند بنویسد، در واقع بخش بزرگی از انفعالات مغزی و ذهنی خود را نمی تواند به هیچ عنوان ارائه کند». و دیگر اینکه: «دو زبانه ها اگر زبان اول خود را خوب یاد بگیرند، در پردازش اطلاعات هیجانی و حوزه دریافت معنایی به بقیه ارجحیت دارند». نکته ی درد آور دیگر این است که «آن دسته از مردم کرمانشاه»، خود را گرفتار برزخی از زبان «پارسی» و «کردی» کرده اند که نه «این» است و نه «آن». شاید، این زبان برزخی همان زبانی باشد که رابرت مک کرام، آن را زبان « Globish » یا « جهانیک» نامیده است. مک کرام در کتابی به همین نام، زبان جهانیک را آن انگلیسی دست و پاشکسته ای تعریف می کند که در میان غیر انگلیسی ها کاربرد دارد. مثالی که «جاناتان یاردلی» برای نشان دادن تفاوت این دو گونه ی انگلیسی می آورد، چنین است: « به انگلیسی: تعطیلی هفته ی پیش به مهمانی برادرزاده هایم رفتم. پیانو زدم و وقتی همه با هم آواز می خواندیم، یک موش با تکه ای هلو در دهانش از پشت کاناپه بیرون پرید». و «به جهانیک: چند روز پیش در مهمانی فرزندان برادرم، سازی نواختم که کلیدهای سیاه و سفید داشت و همه باهم آواز خواندیم. بعد جانوری که گربه ها دنبالش می کنند با یک تکه میوه در دهانش از پشت صندلی بیرون آمد». زبان بی سر و سامان کردی ـ پارسی کرمانشاهی، از همین دست انگلیسی سخن گفتن های دست و پا شکسته ای است که تنها به کار مراوده های بازاری می آید و نه هیچ چیز دیگری. این زبان نه شور زبان «کردی» را دارد و نه شیرینی ِ زبان «پارسی». زبانی است که بر پایه ی هیچ ضرورتی ساخته نشده است. سخن ِ ستیز با زبان پارسی نیست ـ که این ستیز کار پوسیده مغزان است ـ صحبت بر سر این است که پارسی سخن گفتن هیچ منافاتی با پاسداشت زبان مادری ندارد، بلکه می توان این دو را، به تعبیر شاملو «کودکان توامان آغوش خویش» کرد. تردیدی نیست که کودکان ما باید زبان معیار کشورشان، که زبان دوست داشتنی ِپارسی است را به درستی بیاموزند، اما دلیلی ندارد که زبان مادری شان را کنار بنهند. کما اینکه تحقیقات نشان داده است «تجربه و شناخت بزرگسالان از زبان مادری به آنها کمک می کند تا [در آموختن زبان دوم] از مراحل اولیه مانند آواسازی و ساخت های ابتدایی سریع تر بگذرند و یا آنها را حذف کنند». و نیز، باید دانست که هر کدام از این دو زبان، ساختار و دستور ویژه ی خود را دارد که در آمیختنشان با یکدیگر، بی معنا و پریشانشان می سازد. مثلا اینکه گاهی بر سر واژه هایی پارسی، تنوین عربی می نشیند، به درآمیختگی زبان پارسی و عربی بر می گردد. در صورتی که اگر به قاعده ی درست پارسی از آن ها قید بسازیم دیگر نیازی به تنوین عربی ندارند. در آمیختن زبان «کردی» و «پارسی» با هم، و نام «فارسی کرمانشاهی» بر آن گذاشتن نیز، تنها دستاوردی که دارد، رنجور کردن زبان مادری و از دست رفتن سرمایه های تاریخی این زبان است و به تبع آن، فروپاشی ِ فرهنگ این بوم و بر دیرینه. به تعبیر دکتر داریوش آشوری: «زبان گنگ و بی سر و سامان، گیجی و گولی و حماقت هم با خود می آورد». زمانی، پراسانا پاتانایاک [دانشمند شهیر هندی]، زبان های مختلف هندی را به گلبرگ های گل نیلوفر تشبیه کرده بود، نیلوفری که برای زیباتر دیده شدن، به تک تک آن گلبرگ ها نیاز دارد. «آن دسته از مردم کرمانشاه» که کردی می شنوند و پارسی پاسخ می دهند، ناخواسته در کار کندن همین گلبرگ ها می باشند. یادمان نرود که به تعبیر ویلهلم فن هومبلت [فیلسوف بزرگ زبان] : «ما انسانیم، نه بدان خاطر که زبان داریم، بل از آن رو که خود زبانیم».

نظرات