شهرام الیاسی، زندانی سیاسی سابق، از درد و رنجهای خود در زندان رژیم می گوید

164
3171
شهرام الیاسی زندانی سیاسی سابق زندان رجایی شهر کرج
شهرام الیاسی زندانی سیاسی سابق زندان رجایی شهر کرج

زندگی در غربت را با دوتا بچه ام تجربه می کنم..

از زندان رژیم فرار کردم چرا که قادر به ادامه دوران محکومیت خود در چنین شرایطی نبودم ، اکنون نزدیک به ۳سال است در کشور ترکیه تقاضای پناهندگی نموده ام.

از زمانی که زاده و چشم به جهان گشودم، بی عدالتی و ظلم را نظاره گر بودم، روزگاری انباشته از فقر و تنگدستی را چشیدم و داستان پرمخاطره ای را سپری نموده ام.

دورانی که هرگز برای من فراموش شدنی نیست در کردستانی محروم، در کنار کودکان و نوجوانان یک قشر دردکشیده زندگی کردم و بزرگ شدم ولی همیشه شاهد ستم هایی بودم که از سوی رژیم ایران بر ما روا داشته شده است، چه بی عدالتیها و پایمال کردن حقوق بشرها که از این رژیم ندیدیم!!!.

از همان اوان زندگی، راه خدمت به ملتم را برگزیدم و علیرغم تمامی سختیها و مشکلاتی که سد راهم بود، مبارزه را برگزیدم تا بتوانم از این طریق از حقوق برحق ملتم، ملت کورد، دفاع کنم اما افسوس که هر گونه فعالیت مدنی و سیاسی در کردستان مظلوم، جرم محسوب می شد و می شود، حتی برگزیدن اسامی کوردی و تدریس به زبان کودی از سوی حاکمیت بزرگترین جرم بوده و هست ولی باتوجه به همه مسایل و شناخت تلخی که از رژیم داشتمط مبارزات سیاسی خود را شروع کردم.

البته پیوستن به قشر سخت کوش کولبرانط برترین افتخارات من بود و از همان محور شروع کردم ژه از نزدیک با دردهای آنان آشنا شدم و تا جایی که توانستم موقعیت کاری و شغلی و صدای آن دسته از کولبران رنج کشیده را به گوش مجامع رساندم و درکنار داستان غم انگیز و پرغصه آنان سهیم بودم.

برغم اینکه خودم یک شهروند مرزی از توابع مریوان بودم، راهی کاروان کولبران شدم اما هر روز و هر هفته شاهد دستگیری، غارت اموال کولبران، کشته شدن و یا قطع عضوی از بدن آنها بودم ولی ماموران هنگ مرزی به رغم تیراندازی، کولبران را نشانه گرفته و گاهی قهقهه کنان از این قتل و غارتها ابراز خوشحالی میکردند انگار که پرنده ای رها را جهت تفریحشان شکار می کنند.

بالاخره آن روز فرارسید و برای دفاع از حقوق از دست رفته ی هموطنان کورد فعالیت کردم، تا اینکه در شهریار تهران دستگیر شدم ماموران ظالم رژیم در نخستین بازجویی اولیه گفتند؛ شماها باید برای یک لقمه نان آنقدر گرسنگی بکشید تا اینکه بمیرید و اجساد شماها را جلوی سگها بیندازیم آنها بعد از سه روز در مریوان من را به بند سپاه باسداران در کرج منتقل کردند.

۶۰ روز انفرادی، در بدترین و سخت ترین دوران بازجویی با هرگونه شگردی از من بازجویی بعمل آمد تا اینکه اطلاعات به اهداف کثیفی که برایم طرح کرده بودند برسند. مدت ۴۵ روز در برابر مشکنجه های جسمی و روحی وصف ناشدنی آنها مقاومت کردم ، شکنجه ها در حدی بود که حتی ۸ تا از انگشتان دستم شکسته شد.

آنها بدنبال پرونده سازی کذب علیه من بودند و بایستی با دروغ گفتن حرفهای ماموران بازجو را تایید میکردم تا اینکه همسرم و فرزند خردسال ۱۱ماهه ام را از مریوان به بند سپاه، واقع در زندان رجایی شهر آوردند و من ناآگاه از اینکه ۴۰ روز را در سلولهای بند سپاه محبوس بوده اند و منتظر اعترافات من بودند. چشمانم به همسرم و دخترم افتاد، با وجود این وضعیت ناچار  به اعتراف روی برگه های کثیفشان شدم تا بتوانم بدینوسیله فرزند و همسرم را از دست ماموران پلید این رژیم ضدانسانی نجات دهم، البته همان اعتراف باعث شد به ۱۱سال حبس تعزیری محکوم شوم، ۴سال حبس تعلیقی نیز برای خانمم صادر شد و۲سال حبس تعزیری برای برادر خانمم و۵ سال حبس برای برادرم که جزیی از پرونده ساختگی بر علیه من بودند.

پس از گذشت هشت ماه بلاتکلیفی٬ نهایتا در دادگاه انقلاب شهریار تهران به ریاست قاضی میرغفاری به یازده سال حبس تعزیری و تبعید در زندان رجایی شهر محکوم شدم.

بعد از تحمل ۶ سال حبس در زندان حتی بدون داشتن یک روز مرخصی و محروم از ابتدایی ترین حقوق اولیه دوران سخت و طاقت فرسایی را گذراندم، اما سختیها، مصائب و مشکلات زندان من را وادار کرد تا به اعتصاب غذا پناه ببرم و حتی لبهای خودم را با نخ دوختم و به مدت ۱۵روز این وضعیت را تحمل نمودم و از غذا اجتناب ورزیدم تا اینکه سرانجام دادستان مجوبر شد  با مرخصی من موافقت کند.

با در نظر گرفتن وثیقه ۲۰۰میلیون تومانی از سوی دادستانی به مرخصی رفتم ودیگر به زندان برنگشتم و به طور موقت و تا زمان آزادی کردستان، ایران را به مقصد ترکیه ترک نموده و از زندان فرار کردم.
دل نگرانی و ناراحتی من برنگشتن به داخل زندان برای باقیمانده حبس نبود بلکه بارها مسؤلین وزارت اطلاعات می گفتند پس از پایان تحمل ۱۱سال حبس شما تازه کارما با شما شروع میشود یعنی همکاری با یک رژیم استبداد و ظالم ولی همیشه مرگ را ترجیح میدادم تا اینکه در خدمت دشمنانم باشم.

۳۷سال از حاکمیت رژیم ولایت فقیه می گذرد ولی هنوز هم جنایاشان ادامه دارد و سرسوزنی نسبت به مردم در ایران و خصوصا مردم کُرد ترحمی ندارند امیدوارم که شاهد یک ایران دمکرات و کردستانی آزاد و سرفراز باشیم و بدور از اشغاگر در کنار هم زندگی کنیم.

به امید سرنگونی رژیم ولی فقیه.

164 COMMENTS