ناصر ایرانپور، محقق، نویسنده ، مترجم و فعال سیاسی کورد مقیم آلمان درگذشت.

0
1571

روژی کورد: بنا بر خبر رسیده به مرکز روژی کورد، روز شنبه 4 دی ماه 1395 شمسی برابر با 24 دسامبر 2016، ناصر ایرانپور، محقق، نویسنده، مترجم و فعال سیاسی کورد مقیم آلمان در سن 54 سالگی بر اثر سرطان درگذشت.

سپری نمودن یک دوره‌ی يک ساله‌ی زبان آلمانی در بن، دوره‌ی سه‌ساله‌ی کارآموزی در رشته‌ی دفترداری در شهر دورن، دوره‌ی يک‌ساله‌ی کالج در رشته‌ی گرمانيستيک در فرانکفورت و بالاخره‌ دوره‌ی چهارساله‌ی دانشگاهی در رشته‌های روزنامه‌نگاری و آموزش زبان آلمانی در شهر دورتموند آلمان، مدارج و مدارک تحصیلی این محقق نستوه ناپذیر کورد می باشد.

ناصر ایرانپور، اهل شهرستان مهاباد واقع در کوردستان شرقی بود. وی در رابطه با خود و افکارش، در وبسایت تحقیقی-سیاسی خود، چنین نگاشته بود: “جوانی بیست و یک ساله بیش نبودم، آن هنگام که‌‌ سال 1984 جلای وطن نموده و از مهاباد، مرکز جنبش ملی ـ دمکراتیک کردستان ایران، به‌ آلمان فدرال آمدم. در آن دوران هنوز رؤیای برپایی یک نظام اجتماعی مبتنی بر عدالت و دادپروری طبقاتی را در سر داشتم، چه‌ که‌ سرمایه‌ و مالکیت خصوصی را مسبب همه‌ی مصیبتها ـ از جمله‌ ستم ملی ـ می‌پنداشتم. معتقد بودم که‌ ملت و ملت‌سازی محصول سرمایه‌داریست و لذا با از میان رفتن این فرماسیون، جامعه‌ای نوین از انسانهایی نوین بوجود خواهد آمد. اما زندگی در این دیار و تجربه ناکام »سوسیالیسم واقعاً موجود« درسهای گرانبهایی را به‌ من آموخت: آموختم که‌ تحلیل سوسیالیستهای کشورمان از مقوله‌ی »ملّت«  و»مسأله‌ی ملّی«  ـ صرف‌نظر از درستی جنبه‌هایی از آن ـ در مجموع جامع و مانع و غیرذهنی نبوده‌ است؛  در همین راستا آموختم که‌ سیاست مبتنی بر»تقدم مبارزه‌ی طبقاتی بر مبارزه‌ی ملی«  که‌ هنوز هم شاه‌بیت و مبنای سیاستگزاری بخشی از احزاب چپ سوسیالیستی می‌باشد، ما  را به‌ استنتاجات اشتباهی رسانده‌ و همچنان می‌رساند؛ آموختم که‌ سوسیالیستهای ایرانی از فرط مبارزه‌ برای‌ عدالت اجتماعی و طبقاتی، از تلاش برای آزادی نه‌ تنها دگراندیشان، بلکه‌ حتی ملیتهای تحت ستم و زنان غافل مانده‌اند و این عرصه‌ها را در عمل به‌ نیروهای اجتماعی و سیاسی رقیب سپرده‌اند؛ آموختم که‌ بر خلاف پنداشت قبلی خود، سرمایه‌ و مالکیت خصوصی الزاماً باعث و بانی هر نگون‌بختی نیست، آموختم که‌ هر چند ـ به‌ قول گریگور گیزی (یکی از چهره‌های محبوب چپ و سوسیالیست آلمان)، »کاپیتالیسم لیبرالی نمی‌تواند سخن آخر تاریخ باشد«، اما سوسیالیسم دولتی نیز ـ از جمله‌ در ارتباط با مقوله‌ی آزادی و حل مسأله‌ی ملی ـ غایت‌الآمال بشری‌ نیست و نمی‌تواند باشد”.

وی سپس در رابطه با اندیشه سیاسی شخصی اش که محصول تجربه و دانش اندوزی بود، چنین نگاشته است: “ابتدا از سازمانها و اندیشه‌ی سیاسی »سراسری«  دل‌کنده‌ و راه‌ چاره‌ را در پیوستن به‌ جنبش ملی »منطقه‌ای« کوردستان یافتم، اما دیری نپائید که‌ این عرصه‌ی کُنِش را نیز هر چند نه‌ الزاماً غلط، اما دست کم برای خود تنگ و محدود یافتم. تلاش من اکنون دو سویه‌ است: یک سویه‌ی آن معطوف به‌ دستیابی به‌ برابری ملی، قومی، فرهنگی و زبانی در کشورمان است و پایان دادن به‌ نابرابریهای بیشمار در این عرصه‌ها برای ملیتهای ایران، و جنبه‌ی دیگر آن که‌ فراملی، فرامنطقه‌ای است، سوسیال‌دمکراتیک و سراسری می‌باشد، یعنی برای نیل به‌ جامعه‌ایست با عناصر نیرومند سوسیالیستی و دمکراتیسم، بر پایه‌ی به‌ رسمیت‌شناختن چند اصل دمکراسی فدرالیستی و تفاهمی، دولت حقوقی,  دولت اجتماعی و ـ البته‌ با عنایت به‌ ماهیت حاکمیت سیاسی کنونی ایران- سکولار  و لائیک.

 

نظرات