شاهو حسینی
خاورمیانه معاصر را بریتانیا و فرانسه بر اساس منافع خویش و با خصوصیت غالب هژمونی ناسیونالیسم عربی و ترکی بنا کردند، آنها در جریان جنگ جهانی اول برای غلبه بر امپراطوری خلافت عثمانی نیاز به یک محرک جهت همگرا کردن اعراب با خود از یک طرف و در ادامه راضی نگهداشتن ناسیونالیستهای جوان ترک که بعد از فروپاشی امپراطوری عثمانی به یک قدرت هژمون در ترکیه تبدیل شدهبودند، داشتند، بنابراین نقشه خورمیانه جدید را مطابق آمال و آرزوهای خود از یک طرف و اعراب و ترکها از طرف دیگر سامان دادند، از سوی دیگر میتوان گفت که سایکس – پیکو خاورمیانه را به گونهای تقسیم کرد که اتحاد شوروی سابق را بعدا در کنار پیمان دفاع از خاورمیانه عملا به چالش میکشید، اگرچه شوروی بعدها با دخالت نظامی در افغانستان، حمایت از حکومت انقلابی افسران در مصر و حمایت از کودتای بعثی در عراق و سوریه عملا به تقابل با سایکس – پیکو برخواست، اما آنچکه به وضوح در میان میان قابل مشاهده بود قربانی شدن آمال و آرزوهای کردها بود. اما اکنون آن قرارداد با برآمدن داعش، از میان رفتن هژمونی عراق در منطقه و هژمونی شدن ایران و اسرائیل برباد رفته و خاورمیانه نیاز به یک نظم جدید دارد، آنچکه به وضوح در این میان دیده میشود، هژمون شدن بنیادگرایی اسلامی است در منطقه از یک طرف و صفبندی واضح و مشخص غرب و روسیه از طرف دیگر است، روسیه در سوریه جهت مقابله با داعش و دیگر گروههای بنیادگرا که با رژیم اسد میجنگند وراد کارزار شده، درحالیکه در افغانستان در حال شکل دادن به ائتلافی با طالبان است بر علیه داعش. آمریکا و اروپا نیز در خاورمیانه بدنبال کاستن از هژمونی بنیادگرایی برای از میان برداشتن تهدیدات بنیادگرایان در کشورهای خود هستند، در شطرنج نبرد امروز برای تثبیت و تحکیم هژمونی در خاورمیانه در دو طرف گسل منازعه یک طرف کشورها و گروههای مورد حمایت روسیه قرار دارد و در طرف دیگر دولتها و گروههای مورد حمایت غرب، اما به وضوح حضور کردها به شدت کمرنگ و ضعیف است. اگر خاورمیانه قرن بیستم یک خاورمیانه اروپایی بود، آیا خاورمیانه قرن بیستویکم در غیاب کردها یک خاورمیانه روسی _غربی خواهد بود؟