
نگارندە: مصعب محمدی
رهبری کاریزماتیک و نافذ، آنهم در عصر تردیدهای بزرگ، در دوران سرگشتگی انسان تنها که “دیگر نوری کوره راهش را روشن نمیسازد”، در دورانی که برادران غریبه، دیگر همدیگر را در آغوش نمیگیرند و انسان در مقابل زندگی که حتی کاریکاتور آن چیزی نیست که سدههای پیشین به او ارزانی داشته و چنان ناکام مانده که دیگر نمیتواند “در ظلمات ره بسپارد” وه که این دو واژه چه طنین غریبی دارد….! جمله ای از گئورگ لوکاچ را یادآور میشوم; “خوشا به سعادت دورانهایی که آسمان پرستاره، نقشهی تمام راههای ممکن است” و این دوران، همان دورانی است که آسمانش رهبری بزرگ از جنس آزادی و دموکراسی و ستارههایش شیرزنان و دلیرمردانی از جنس تعهد و استقامت و انسانیت دارد. دکتر عبدالرحمن قاسملو رهبری از جنس آزادی و دموکراسی که در این سدهی ماتمزده و عصیان فریادهای خفه شده، امیدی در دل مرمان آزادیخواه و چشم در انتظار فردایی ورای صلح و آرامش و حزب دمکرات کردستان ایران که در این دوران حماسه نیازی به پرسش دربارهی آن نیست، چرا که همه پاسخها را در اختیار دارد و پیشمرگان حماسی که از پس هر رویدادی انبوهی پرسش عَلَم میکنند و با سماجت خواهان پاسخ هستند. حتی گاهی رویدادی از پس پرسشهایشان شکل میگیرد که در عمل به آن پاسخ داده میشود.
با وجود تمام تجارب تلخ و گوناگون در هفتاد سال مبارزات حزب دموکرات کردستان ایران در راه آزادی و دموکراسی، پرسشی ساده و همزمان سخت گرەخورده است! پس از مبارزه و انقلاب چه خواهد شد؟ تجربهی انبوهی از مبارزات آزادیخواهانهی حدکا که گاها با شرارت جمهوری اسلامی و در پی ترور رهبران حزب و دسیسههای شوم آن، نه باز ماند، بلکه کند شد، به ما اجازه میدهند که با رویکردی ذهنی، تاریخی، سیاسی و مبارزاتی و از پیش تعیین شده، به این پرسش پاسخ دهیم. آرزوهای سودایی، رؤیای آزادی و آرمانهای مست کننده، در مقابل این خط قرمز توقف نمیکنند، در خود فرو نمیروند و هر آغازگر جدید، گریزپذیر از مصاف با آن است و اینجاست که ما تشنهی دست یافتن به پاسخ این پرسش هستیم. میگویند: “دورانهای سعادتمند فلسفه ندارند و به عبارت دیگر، تمام آدمها خود فیلسوفاند”، اما دوران کنونی که هویت انسان در چنبرهای از یکدست شدن و دهکدهی جهانی به فراموشی سپرده شده، چه سخت نیازمند فلسفه است.
به عقیدهی نگارنده، فلسفهی این دوران، دوران رهایی و آزادی، فلسفهی حزب دموکرات کوردستان ایران و آموزههای رهبران آن است که پایههای اصولی و مبانی آن بر آزادی، دموکراسی و صلح بنا نهاده شده و همانا فلاسفهی آن و پرچمداران این اندیشه پیشوا قاضی محمد، دکتر عبدالرحمن قاسملو و دکتر صادق شرفکندی هستند و به تعبیری “اندیشهی زمانه” هستند. فلسفهی حدکا همه پاسخها را در اختیار ما قرار داده، فقط کافیست دست دراز کنیم تا میوهی دانش بشری را از درخت معرفتش بچینیم. همه اینها در سرزمینی ممکن است که جدیت، رنج و عذاب، صبر و استقامت و تلاش، در آن پیش قراول است. رهبران ما همه را پاسخ گفتهاند.
آری، حدکا فلسفهای به ما آموخته است که در آن برایمان قالب ریزی تمامی پدیدههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و…. بر اساس اصول دیالکتیک است. دیالکتیک آزادی حدکا، فقط یک طرحوارهی عینی نیست که به طرز قطعی ساخته و پرداخته شده باشد و سپس بکار گرفته شده باشد و با موقعیتهای گوناگون سازگار شود، بلکه امروز “راسان” در ادامهی سیاستهای هفتاد سالهی حزب، سوژهی انسانی در جریان پراکسیس خود، پیوسته دیالکتیک آزادیخواهانه و انقلابیاش را از نو ابداع کرده که روشی است برای اندیشه و نیز در خود و برای مردم و جامعه تبیین شده است. مبارزه و مقابله با جمهوری اسلامی که حتی نام ولایت فقیه، انسانها را دربند کشیده، مایهی خشنودی بسیاری در جهان است و استقرار دموکراسی در ایران، انسانها را آزاد میکند و نابرابری و ظلم را نابود خواهد ساخت. در این شرایط حملهها و شایعات فراوانی دربارهی حدکا و بخصوص مبارزات نوین راسان بوجود آمده است.
انواع تفکرات شوینیستی و افکار قهقرایی به روی صحنه آمده و این در حالی است که جنبش تودهای عظیمی در حمایت از حدکا و برنامههای آن و مبارزه با تروریسم اسلامی در بسیاری از نقاط بوجود آمده است. اما درست در زمانیکه درک انتقادی از نظام جمهوری اسلامی بس فوری است، بخشهای بزرگی از شبهه روشنفکران چپ و عمدتا طرفداران کمونیسم که به ظاهر مخالف جمهوری اسلامی اما در واقع با ضدیتشان با حدکا به سیاستهای تروریستی و ضد انسانی جمهوری اسلامی تداوم میبخشند، به جای پروراندن، غنی کردن و پالودن مفاهیم مفهومی مورد نیاز، از همه اینها دست شستهاند و جای خود را به تروریسم اسلامی با اصول احتمالات، گسیختگی و ناهمگنی و دشمنی با آزادیخواهی و دموکراسی با هر نوع مفهوم تمامیت، نظام ساختار، فرایند و “روایتهای بزرگ” داده است.
در این عصر که انقلاب و ضد انقلاب چنان در هم تنیده شدهاند که حتی که اکنون “انقلاب فرهنگی” به آخر خط رسیده و خط بندیهای جهانی ارتباطی با انقلاب ندارند، “تب انقلابی” همواره چنان دغدغهی دانشگاهیان است که واپسگرایی نهفته در بسیاری اندیشهها را تشخیص نمیدهند و این چنین میپندارند که پیروزی کامل و ایجاد دموکراسی و برقراری آزادی در ایران، در یک یا دو نسل ممکن نیست و حل کامل این مسأله به چند نسل نیاز دارد.
ما باید این نوید را به جامعهی ایران و بخصوص دانشگاهیان و جوانان و ملت سرافراز کورد داد، این چرخش (راسان) که در دورنمایی جهانی در این ابتدا از نظر پنهان مانده (به این دلیل که تحرکات اولیهی حزب به عنوان حرکتی برنامهریزی شده از طرف کشورهای عربی قلمداد شده) که این تفسیری خودخواهانه و از طرف مخالفان حدکا است، اما این را باید دانست که در راستای درگیریهای اخیر بین پیشمرگان حدکا و نیروهای رژیم، این واقعیت مطرح میشود که راسان مرکز قدرت راستین “طوفان انقلابی” در جهت برقراری آزادی و دموکراسی در ایران است. راسان اندیشهی حدکا به عنوان “تئوری انقلاب”، ” انقلاب بی وقفه” و “انقلابی جهانی” است و سیاست “همزیستی مسالمت آمیز” حدکا به همگان این صورت ظاهر را داده است که به تنهایی با جمهوری اسلامی خواهد جنگید. کسانی هستند که هرگونه حرکت حدکا را نفی میکنند که چنین تفکری همانقدر نادرست است که تروریسم جمهوری اسلامی را نابغهای بداند که همواره در حال تکامل است، دست کم نه از زمان تولد بلکه از زمان زایش استبداد…