مه م و زین؛ شاهکار احمد خانی شاعر بزرگ کورد

0
2535

«مه م و زین» روایتی عاشقانه است که احمد خانی با سرایش آن توانسته شاهنامه ای کوردی خلق کند و به گفته این بزرگ شاعر کورد، مه م و زین حکایت نیست بلکه جزئی از تاریخ واقعی کوردهاست.

«احمد خانی» سراینده یکی از برجسته‌ترین داستان های عاشقانه به زبان کوردی و با لهجه کرمانجی به نام «مم و زین» است. خانی به دلیل سرودن این مجموعه و استفاده از درون مایه ملی در شعرهایش در ادبیات کوردی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. احمد خانی از ایل خانی بود و در ناحیه «جوله میرگ» به دنیا آمد. در آن روزگاران این ناحیه به طور کلی «جزیره بوتان» نامیده می‌شد. این شاعر بزرگ کورد ،از ۱۴ سالگی به نوشتن پرداخت و داستان منظوم مم و زین را در سن ۴۴ سالگی به پایان رساند.

بنا بر نوشته ها و آثار احمد خانی، وی بر زبان‌های کوردی، فارسی و عربی تسلط داشته و در سال ۱۶۸۳ میلادی فرهنگ عربی-کوردی به نام «نوبهار» را برای یادگیری بهتر زبان عربی نوشته است.

اگر چه ماموستا هه ژار مه م و زین را به «سورانی» بازنویسی کرده است، به این علت که احمد خانی مه م وزین را با لهجه کرمانجی سروده است، این شاهکار شعر کوردی تاکنون آنچنان که شایسته باشد در میان دیگر مردمان مناطق کردستان شناخته شده نیست.

مه م و زین روايتی تلخ و عاشقانه است كه احمد خاني با سرایش آن توانسته است شاهنامه اي کوردی را خلق نماید و به گفته این بزرگ شاعر کورد، مه م و زین حكايت نیست، بلکه جزئی از تاريخ واقعي کوردها است.

برای آشنایی خوانندگان با این شاهکار ادبیات زبان کوردی، خلاصه ای از آن در ادامه می آید و در پایان نیز نسخه الکترونیکی بازنویسی شده توسط ماموستا هه ژار جهت دانلود آمده است.

اميري کورد در جزيره بوتان فرمانروايي مي كرد. دو خواهر همچون پريان بهشتي داشت، يكي نامش «ستي» و ديگري «زين» بود؛ در دربار امير دو جوان رشيد و زيبا به نام «تاج الدين» و «مه م» در خدمت امير بودند.

يك روز در مراسم نوروزي كه همه به میان طبيعت مي رفتند، تاج الدين و مه م لباس مبدل دخترانه مي پوشند. ناگهان چشمشان به دو فرشته در لباس پسرانه مي افتد؛ متوجه مي شوند كه این دو پسر نيستند و از همانجا وابسته هم مي شوند و انگشترهاي خود را عوض مي كنند.

بالاخره بعد از مدتی تصميم به خواستگاري از این دو دختر پری چهره مي گيرند؛ ابتدا تاج الدين چون بزرگ تر است به خواستگاری م یرود.امير با وصلت تاج الدين و ستي موافقت و جشن باشكوهي برگزار مي كند… .

اما حکایت اصلي این شاهنامه از اينجا شروع مي شود:

امير غلامی شيطان صفت به نام «بكر» دارد؛ بكر به امير مي گويد تاج الدين دامادت، هم چشم طمع به تخت شما دارد هم مي خواهد زين را براي مه م بگيرد… .

امير خشمگين شده و قسم مي خورد هركس براي مه م به خواستگاري بيايد گردنش را خواهد زد؛ فاصله و جدائی میان مه م و زين شروع مي شود، ولي هر روز بيشتر وابسته هم م يشوند و دو بار در نبود امير با هم ملاقات مي كنند.

بكو دوباره خود را به امير مي رساند و مي گويد رابطه مه م و زين بیش از گذشته شده، آبروي شما را مي برند؛ امير این سخن را باور نمي كند؛ بكر مي گويد من مه م را خوب مي شناسم، او را به قصر دعوت كن و مسابقه شطرنجی با او ترتیب بده؛ شرطی بگذار و بگو اگر بازنده شدي، بايد حقيقت را بگويي كه آيا با زين رابطه داري يا نه؟ بكر مي داند مه م دروغ نمي گويد؛ مه م پس از دعوت به قصر مي آيد، بازي زندگي شروع مي شود، چند بار امير در بازي شطرنج مي بازد… .

چشم بکر به زين مي افتد كه از پشت پنجره اتاق به بازي برادر و معشوقه اش نگاه مي كند؛ دوباره بكر نقشه اي دارد؛ به امير مي گويد براي خوش شانسي جاي خود را عوض كنيد. همين كه اين اتفاق افتاد چشم مه م به زين می افتد و هوش و حواس از سرش مي پرد و بازي را مي بازد.

امير به مه م مي گويد شرط را باختي، حال از رابطه خود و زين بگو؛ مه م می گوید، آری…، من عاشق دختری نجيب به نام زين هستم؛ امير خشمگين می شود و می خواهد مه م را بكشد كه تاج الدين مانع می شود، ولي دستور مي دهد او را به سياهچال بندازند.

بدین ترتیب هر روز مه م در زندان ضعيف و بينوا و زين در قصر نالان و پريشان مي شود، تا جايی که عشق زميني را فراموش مي كند و معشوق خود را خالقش قرار مي دهد.

بالاخره مردم شهر به این وضعیت اعتراض می کنند، زيرا از اين عشق باخبر هستند. امير در واکنش به این اعتراض ملايم تر شده و زين را به ملاقات مه م ميفرستد؛ مه م چنان ضعيف گشته كه زين را نميشناسد و مي گويد، جز پروردگارم معشوقه ای ندارم… .

در این میان مه م ازحال مي رود و طبيب هاي امير نمي توانند او را به زندگي برگردانند و جان مي دهد؛ زين نيز بر سر مزار مه م رفته و آنقدر گريه و ناله سر مي دهد تا جان به جان آفرین تسليم مي شود؛ امير نيز پشيمان و نادم، بكر را به درك واصل مي كند.

بر اساس یافته های تاریخی، هم اكنون مزار « مه م و زين» در كنار يكديگر در شهر بوتان در كوردستان باكور قرار دارد؛ می گویند همیشه خاري در میان دو مزار می روید ومردمان آن دیار آن را به بكر نسبت مي دهند و هنوز او را نفرين مي كنند.

برای دریافت نسخه الکترونیکی «مه م وزین» کلیک کنید

نظرات