مترجم: ضیاء ناصر

تصمیم کردها برای برگزاری همهپرسی استقلال اقلیم کردستان به مذاق طیف وسیعی از نخبگان عرب خوش نیامده است. در حال حاضر دهها دلیل برای مخالفت با اقدام پیشروی کردها مطرح میشود که برخی از این دلایل، حقیقی است. نخبگان عرب که بخشی از این دلایل از سوی آنها مطرح شده، این موضوع را پنهان نمیکنند که نارضایتی و مخالفتشان ناشی از این احساس است که اقدام کردها، بخشی است از برنامه تجزیه عراق و شاید تجزیه کل منطقه. تجزیه ما را به یاد وحدت میاندازد، وحدتی که یکی از سه ضلع ایدهئولوژی حزب بعث بود و این ضلع میان حزب بعث و دیگر احزاب عربی که بیش از نیم قرن است روی سینه جوامع ما چنبره زدهاند، مشترک است.
عربها، نخبگانشان، احزابشان و گروههایشان اذعان میکنند که نتیجه همهپرسی مشخص است. افکار عمومی کردها به شکل واضحی به سمت استقلال گرایش دارد. چگونه است که نخبگان، احزاب و گروهها به خواست گروهی برای استقلال اذعان میکنند، اماحق این گروه را [برای استقلال] به رسمت نمیشناسند؟ آیا این سوالات در مورد حقوق گروههای عرب برای استقلال مطرح نمیشوند؟ حقوق ما در موضوع فلسطین چه میشود؟ آیا حق کُردها برای داشتن دولت با حق فلسطینیها در این زمینه برابر نیست؟ با این توضیح که عربها بخشی از سیستمی بودند که مانع برپایی دولت کُرد شد و آنها را مورد ظلم قرار داد، در حالی که کُردها نقشی در مشکلات فلسطین نداشتند.
این مساله کوچکی نیست که ما درباره دولت آینده کردها بگوییم: “میدانیم که کردها به استقلال رای خواهند داد” و حرف خود را با گفتن اینکه ما ضد این استقلال هستیم به پایان ببریم. این یعنی ما مخالف حق تعیین سرنوشت جوامع هستیم و این موضوع به شکل همزمان درباره حقوق و مناقشههای ما نیز مطرح میشود.
درباره دادخواهی کُردها، حساسیت عربی بالغ و کاملی وجود ندارد. در عراق به مظلومیت کلی مردم که کردها بخشی از آن هستند، اشاره میشود. آنها بخشی از مظلومیت عراق به شمار میروند و اینگونه مظلومیت قومی آنها را انکار و تنها مظلومیت ملی آنها را به رسمیت نمیشناسد. این موضوع به شکل مختلفی در سوریه نیز تکرار شد. درست است که حزب بعث در هر دو کشور (عراق و سوریه) همگان را مورد ظلم قرار داد، اماکردها به دلیل اینکه سوری و عراقی هستند مورد ظلم قرار گرفتند و به دلیل اینکه کرد هستند ظلم علیه آنها مظاعف است.
هیچ بازبینی در مواضع و سیاستها که نشان از مسئولیت فرهنگی و اجتماعی عربها در قبال تراژدی کردها داشته باشد، تا کنون صورت نگرفته است. عربها ضد معاهده سایسپیکو و ضد معاهدات قبل و بعد از جنگ جهانی اول هستند که لبنان و سوریه را تقسیم کرده و به پیوستن اسکندرون به ترکیه انجامیدهاند. اما آنها با بخشی از این معاهدات که کردها را از داشتن حق دولت مستقل محروم میکند، موافقند. این حساسیت گزینشی درباره توطئههای بینالمللی، ریشههای فرهنگی و اجتماعی دارد. در حال حاضر با موافقت با حق کردها در تعیین سرنوشت، میتوان گفت که این بازبینی آغاز شده یا باید آغاز شود.
همه اینها باعث نمیشود که از دولت پیش روی کرُد، درباره ناکامیهای کردها در سال ۱۹۹۱ سوال نکنیم. اگر کسی به اربیل (پایتخت اقلیم کردستان عراق) برود، تکرار تجربههای عربی و تصاویری از فساد نخبگان حاکم، مظاهر استبداد و ورود به ائتلافهای اقلیمی که هیچ ارتباطی به حقوق و آرزوهای ملت کُرد ندارند، از نظر او پنهان نخواهد ماد.
مسافر اربیل که امیدوار بود کردها از تجربههای محیط پیرامون درس بگیرند، با دریافتن این موضوع که دولت و رهبری کردها از تجربههای محیط پیرامون الگو میگیرند، بدون شک نا خرسند خواهد شد، اما این نا خرسندی ارتباطی به حق کردها برای تعیین سرنوشت ندارد. اگر نخبگان عرب این حق را به رسمیت بشناسند، حق خواهند داشت از رهبران کردها درباره درهمآمیختگی با فرهنگ حکومت عرب توضیح بخواهند. موضوع از اینجا شروع میشود که کردها یا بخش اعظم آنها خواهان استقلال هستند و اینجاست که ما عربها را از یک عذرخواهی درباره فرهنگشان معاف کردهایم، زیرا آنها از جمله اقوامی بودند که تراژدی کردها را رقم زدند. پس از به رسمیت شناختن حق کردها و پس از عذرخواهی از آنها، این امکان را خواهیم داشت که از دو حزب اصلی کردها یعنی حزب دموکرات کردستان و حزب اتحادیه میهنی درباره دلایل ائتلاف با ایران و ترکیه توضیح بخواهیم. همچنین میتوانیم درباره باز کردن پای یک درگیری منطقهای به اقلیم کردستان به دلیل اختلاف درباره مناطق نفوذ و سهمخواهیها سوال بپرسیم. این امکان را خواهیم داشت که از آنها بخواهیم درباره فساد، کاهش آزادیها و تغییر شکل به الگوی حزب حاکم و حزب رهبر توضیح دهند. اما پیش کشیدن این موضوعات برای تاکید بر این نکته که کردها حق داشتن دولت مستقل ندارند، باعث میشود بتوان گفت عراقیها نیز حق دولت ندارند، زیرا فساد حکومت مرکزی در بغداد چندین برابر است و دستهبندیها بسیار جدیتر. این موضوه درباره حق لبنانیها و سوریها درباره داشتن دولت نیز صدق میکند.
اینکه ما امروز پیش از فردا، درباره بحثهایمان درباره موضوع کردها، حق داشتن دولت مستقل را حق مسلم آنها بدانیم و در کنار آنها و تلاشهایشان بایستیم، نگرانیهای ما درباره تجربه کردها را منطقی و اخلاقی جلوه خواهد داد و حقوق عربها در مناطق مورد نزاع مانند کرکوک و موصل روشنتر خواهد شد، به ویژه آنکه در پس این مطالبات، کسانی ایستادهاند که نقش خود در مظلومیت کردها که بیش از یک قرن طول کشید، را بازبینی کردهاند.
سلاح به کار رفته در مناقشات عربی کردی درباره استقلال کردستان عراق موضوع دیگری را نیز روشن میکند و آن آگاهی گروهها و نخبگانی است که درباره حقیقت مورد ظلم واقع شدن کردها بحث میکنند ولی این آگاهی منجر به محکوم کردن این مظلومیت نمیشود و این مصیبتی بزرگتر است، زیرا که ظلم از سوی فرهنگی انجام شده که آن را انکار نمیکند و در بهترین حالت آن را میپذیرد و آن را به واقعیتی وسیعتر پیوند میدهد. “کردها در مصائب ارمنیها نیز نقش داشتند ولی نقش آنها در این موضوع نادیده گرفته میشود.” این یکی از جوابهای عربهاست و خود میتواند ارمنیها را به مطابله مراجعه و بازبینی نقش کردها در مصائب ارمنیها دعوت کند.
اگر یک عراقی عرب یا سوری عرب باشم، جرات نمیکردم رودروی حق کردها برای تعیین سرنوشتشان بایستم. اما اگر فلسطینی باشم، مرا مبارزی در صف کردها بدان، زیرا که حق من در فلسطین، بیش ازحق آنها در کردستان نیست و اسرائیل ظالمتر از حزب بعث و دو حکومت تهران و آنکار نیست.
ابن مقاله از بخش فارسی العربیه اخذ و به علت اهمیت آن در مرکز روژی کورد نیز بازنشر شده است.