
نگارنده: مصعب محمدی
مقاومت یکپارچهی جامعهی مدنی در کشورهایی که برقراری دموکراسی انجامیده، تا حدود زیادی به پیشینهی تاریخی ـــ فرهنگی آن کشور برمیگردد. به عنوان مثال اگر به گذشتهی نچندان دور (2014) در اوکراین برگردیم، پس از سه ماه مناقشهی شدید سیاسی/مدنی/خیابانی، ویکتور یانو کوویچ، از قدرت خلع شد و یولیا تیمو شتکو، نخست وزیر سابق و از رهبران اپوزیسیون از زندان آزاد و به مردم پیوست و بدین ترتیب شبه دیکتاتوری به زیر کشیده شد و قدمهایی بسوی دولتی نسبتا دموکراتیک با تمایلات اروپایی برداشته شد.
در ایران به دلیل پیشینهی طولانی آموزههای استبدادی فرهنگی/مذهبی/سیاسی/اجتماعی، زمینهی استبدادپذیری فراهم و بدین ترتیب استعداد استبدادپذیری جامعه بطور طبیعی بالاست. صد و خردهای سال پیش، انقلاب مشروطه دریچهای مهم اما کوچک و موقت بسوی آزادیخواهی و قانونمندی در ایران گشود. با این وجود آنچه پس از فراز و نشیبهای بسیار از میراث آزادیطلبانه و مدنیتخواهانهی انقلاب مشروطه مانده بود را ابتدا رژیم شاهنشاهی پهلوی و متحدان داخلی و خارجیاش و سپس رژیم جمهوری اسلامی و متحدان داخلی و خارجیاش بشدت سرکوب کردند، بطوریکه کمتر افرادی از آن باقی ماندند.
گذشته از این پیشینهی تاریخی، جمهوری اسلامی از طریق غالب کردن ایدئولوژی خود بر جامعه از یکطرف و استفاده از ابزارهای سرکوب از طرف دیگر، این استعداد استبدادپذیرانه را به شیوهای خودآگاهانه و هدفمند، به شدت افزایش داده است. یکی از ابزارهای مهمی که جمهوری اسلامی برای افزایش استعداد استبدادپذیری در جامعه بکار میبرد، ” اتمیزه ” کردن جامعه است. به این معنی که رژیم جامعه را به واحدهای ” منفعتی ” کوچکی تقسیم کرده که هر کدام تنها یا عمدتا به دنبال منافع گروهی خود هستند. رژیم در عین اینکه این گروهها را بعضا در برابر هم قرار میدهد و از اختلافات میان آنها بهره برده و موقعیت خود را استحکام میبخشد، از طرف دیگر این گروهها را طوری هدایت میکند که هر کدام از آنها تنها بر سر منافع خود با دولت معامله کنند، و کار به کار منافع دیگر گروهها نداشته باشند. بر فرض مثال، رژیم طبقه متوسط را مجبور میکند تا به امید گشایش اجتماعی و بدون توجه به وضعیت اقتصادی ناگوار طبقات پاییندست برود و در چهارچوب نظام رأی بدهد.
باز، رژیم بسیاری از هنرمندان، روزنامهنگاران و نویسندگان را مجبور میکند تا به امید باز شدن فضای هنری و فعالیت و احیانا گرفتن مجوز انتشار کتاب و فعالیت تخصصی، بدون در نظر گرفتن وضعیت همقطاران دربند و خانهنشین و تبعیدیشان، بروند و با رئیسجمهور نظام بیعت کنند. به همین ترتیب رژیم بختیاریها را تحریک میکند تا برای کسب احترام قومی برای خود، بدون توجه به وضعیت آشفتهی اقوام دیگر، بر ضد رئیس صدا و سیما و کمال تبریزی کارگردان قیام کنند. نکتهی کلیدی اینجاست که همه این گروهها بصورت اتمیزه و جدا از هم عمل میکنند، و هیچکدام در کنار هم و در جهت منافع عمومی حرکت نمیکنند، و این یعنی ضعف جامعهی مدنی: چرا که جامعهای را که اتمیزه باشد را راحتتر میتوان کنترل و در صورت لزوم سرکوب کرد.
در این میان جدای از حکومت، شاید بزرگترین مانع بر سر راه شکلگیری جامعهی مدنی در ایران و عامل ضربه زدن بر پیکر نحیف آنچه که میتواند به شبه جامعهی مدنی تعبیر شود، برخی ” نخبگان ” بودهاند. با توجه به نقش محوری آنها در ایجاد حرکتهای اجتماعی، عمدتا به جهت توانایی راهبری و قدرت تبلیغیشان، نخبگان از شالودههای جامعهی مدنی در هر مملکتی بوده و هستند، و بنابراین مسئولیت سنگینی بر دوش دارند. حال، در مقام قیاس، در جایی که جامعهی مدنی بر ضد استبداد به پا خواستهاند، بسیاری از نخبگان از همان ابتدا، حمایت تمام و کمال خود را از خیزش مدنی اعلام کردند ( آنچه در اوکراین شاهد بودیم ).
در ایران برخی از نخبگان، با افتخار پای بیانیهی حمایت از حسن روحانی، یعنی یک مهرهی امنیتی و مخالف هرگونه خیزش مدنی، که بعدا به رئیسجمهور برکشیدهی سرکوبگر تبدیل شد، امضا گذاشته بودند. بعبارتی این نخبگان ایرانی از طریق ” باج دادن ” به سیستم است که برای خود موقعیت حرفهای/اجتماعی ایجاد میکنند، یا سعی میکنند چنین کنند، و نه از طریق مقاومت در برابر آن، و این خود نشانگر بسیاری از حقایق است. به قول معروف: تفاوت از زمین تا آسمان است.
در نتیجهی همه این رفتارهای گروه محور، امروز جامعهی ایران، علیرغم ظاهر متمدنانه و ” شهریاش “، به جامعهای مدنی که ” ملوکالطوایفی ” است، طایفه و قوم هم که میگویم نه تنها در مقام قومگرایانهی آن، که به معنای قومی/طبقاتی/حرفهای/اجتماعی/مذهبی و… است. این طوایف از یکطرف مدام با هم درگیرند و از طرف دیگر با حکومت، امری که در نهایت نفعاش به حکومت مرکزی و مرکزگرا میرسد، که در قبال این اختلافات طوایفی موقعیت خود را استحکام میبخشد. بدین ترتیب اتمیزه شدن جامعه در ایران باعث شده که استبدادپذیری کلیت جامعه بالا برود. وقتی هر گروهی تنها به فکر منافع خودش باشد و بر سر منافع خودش با حکومت معامله کند، به سیستم این امکان را میدهد تا دیگران و خود آنها را به نوبت کنترل و سرکوب کند. همان قضیهی قدیمی تفرقه بینداز و حکومت کن است.
در پایان لازم به ذکر میدانم که چارهی این معضل بزرگ فرهنگی/سیاسی/اجتماعی در ایران امروز، روشنگری مداوم و کنش صحیح سیاسی است. افراد و گروههای مختلف جامعهی ما باید به این حقیقت آگاه شوند که رفتارهای صرفا گروه محور، به جایی نمیرسند. آنچه موجب و موجد تغییر در جامعه میشود، عمل آگاهانه با در نظر گرفتن نیازها و مطالبات برحق همه یا اکثر اقشار و گروههای جامعه است. تنها در اینصورت است که عدالت اجتماعی شکل میگیرد و همهی اقشار و افراد جامعه میتوانند بیش و کم از آن بهرهمند شوند، و تنها در آن شرایط است که ارادهی جمعی برای سرنگون کردن رژیم ظلم و جور و ساختن حکومتی دموکراتیک بوجود میآید.