بی نظمی ای کە نظم می شود

0
196
فرخ نعمت پور

بی نظمی می تواند بە نظم تبدیل شود. نە اینکە فراروئی باشد از بی نظمی بە نظم. نە، منظور همان خود بی نظمی است کە منطق نظم را پذیرا می شود. بی نظمی، نظم می شود!

اما چگونە؟ جواب سادەاست. بی نظمی در تکرار خود، حالت نظم پیدا می کند. یعنی مردم با آن کنار می آیند، و بە آن خو می کنند. دیگر همە بنوعی زندگی خود را با بی نظمی نظم می دهند. آری درست شنیدید! و این چنین همە چیز در تکرار مداوم خود بە ضد خود تبدیل می شود. یعنی بە همانی کە نقطە مقابل آن قرار داشت.

تکرار، آن واژە جادوگر و اثیر جادوئی است کە می تواند همە چیز را عادی کند. و آدمها چنین اند، می توانند بە درازای زمانهای مشخص، آنی باشند کە دیگران می خواهند یا آنی بنمایند کە دیگران خوابش را دیدەاند. تنها کافیست بستر تکرار مهیا شود. و البتە چونکە چنین پدیدەای غیر طبیعی است، بنابراین باید مولفەهای زیادی باشند تا این دگردیسی را بە انجام برسانند. و معمولا چنین حالتی نیاز بە فشار شدید از خارج موضوع یا شیء مربوطە دارد. یعنی نیروهای فیزیکی بیرونی، باید چنان حضور داشتەباشند تا قادر بە تغییر در هویت درونی شیء شوند.

در زمانە ما این کار (یعنی دگردیسی درون از طریق فشار بیرونی)، علاوە بر نیروهای امنیتی، دارد از طریق سە مولفە دیگر صورت می گیرد: پول، سلاح مدرن و نیروهای نیابتی کە بشدت آدمکش و تعرضی اند. تنها کافیست بە وضیعت پیشرفت و جهش در تولید سلاحهای مدرن نگاهی داشتەباشیم، و نیز امکان دسترسی بە آن از طرف کشورهای بیشتری. و یا نقشی کە نیروهای نیابتی در دشمنی و رقابت میان کشورها ایفاء می کنند. پدیدەای کە در دهە هشتاد میلادی تحت عنوان کنتراها (در آمریکای لاتین)، و مجاهدین افغانی شکل گرفت، و در دهەهای بعد، در خاورمیانە، شمال آفریقا و آسیای میانە بشدت گسترش یافت. و یا بە نقشی بپردازیم کە تسخیر کانالهای مالی و اقتصادی از طرف قدرت سیاسی در بە مسخ کشانیدن بخش مهمی از مردم ایفاء می کند.

تنها در جنگ علیە همدیگر از نیروهای نیابتی استفادە نمی شود، بلکە عملکرد درونی هم دارد. یعنی بەگاە خطر از جبهەها فراخواندە می شوند، و فونکسیون داخلی پیدا می کنند. نیروی نیابتی، یک نیروی اینترناسیونال است با خصلت بشدت ملی!

پس پول، نیروی امنیتی، سلاح و نیروی نیابتی آن چهارگانەای هستند کە در زمانە ما نقش مهیب و خارق العادەای یافتەاند. و بە موازات آن عقب نشینی توان تودە در بە ثمر رسانیدن تحولات سیاسی.

بە افغانستان نگاە کنید کە چگونە مردم در میانە و یا در جریان مناقشەهای سیاسی طولانی مدت بە راحتی بە کناری راندە می شوند، و آنچە عمل می کند یا دولت افغانستان بود و یا طالبان. یا بە عراق و اقلیم کردستان نظری بیاندازیم کە بە علت وجود مونوپولهای اقتصادی و مالی، و نیز وجود نیروهای امنیتی و نیابتی مردم بە مانند سابق قادر بە تغییر معادلات سیاسی نیستند. حتی در موفقترین خیزشها هم باز حاکمان یا باقی می مانند و یا باز منطق آنهاست کە بعد از خودشان در دیگران می ماند.

و تمام سخن بر سر استقرار بی نظمی است کە بعنوان نظم نگریستە می شود. در جائیکە مردم جایگاە خود را از دست دادەاند و بعنوان هدف و یا ابزار قدرت سیاسی، کارکرد طبیعی خود را گم کردەاند، حاکمان تنها با استفادە از پول، نیروی امنیتی، سلاح و نیروی نیابتی تعیین کنندە می شوند. و نقش قدرت سیاسی هم بە نقش مافیا فراروئیدە می شود و آنچنان قدرت می گیرند کە نیازی بە مردم پیدا نمی کنند. بنابراین بخش بسیار کمی از جامعە (الیگارشی) تنها ارادە می کند و بە پیش می برد، و بخش بسیار بزرگتر تنها شاهد ماجرا می شود! و در این عدم تعادل شدید، بی نظمی بە نظم تبدیل می شود.

فشار نیروهای خارج از شیء، منطق درونی شیء را بهم می ریزد و سعی می کند منطق فیزیکی خود را بە آن منتقل کند. و این در حالیست کە منطق درونی، یک منطق فرافیزیکیست، از جنس اجزای بهم پیوستە است و نە اجزای مجزا. تسلیم شدن درون شیء بە فشار فیزیکی بیرونی منطبق است با همان خودانطباقی با تکرار و پذیرش بی نظمی.

در بی نظمی، توان مردم برای تغییر بشدت تحلیل می رود، زیرا کە تغییر منبعث از نظم است. و حاکمان از منطق بی نظمی حمایت می کنند تا خود را جاودانە کنند. بی نظمی بە این ترتیب همسایە دیوار بە دیوار رادیکالیسم رفتاری و یا رادیکالیسمی می شود کە تنها برای تغییر ظاهری شرایط آمدە؛ تنها برای اینکە حسابات طرف مخالف خود را بهم ریختە باشد تا خود نهایتا دست نخوردە باقی ماندە باشد.

شاید از اینکە از رادیکالیسم گفتە می شود، عجیب بە نظر برسد؛ اما این تنها ظاهر مسئلە است. رادیکالیسمی کە در درون بی نظمی شکل می گیرد بە نظم تبدیل نمی شود، زیرا هدف آن احیای دوبارە بی نظمی و تکرار است. حاکمانی از این دست، رادیکال اند تا تغییری صورت نگیرد!

بی نظمی رمز ماندگاری نظام است.

نظرات

پاسخی بگذارید