تحلیل روژی کورد
فاجعه میانمار و کشتار مسلمانان در این منطقه برخاسته و محصول منازعات قومیتی در این منطقه است و تلاش و قدرتنمایی قدرت های بزرگ برای رسیدن به اهداف خاص سیاسی اقتصادی خود است که در این میان آمریکا و چین و نیز هندوستان بازیگران اصلی هستند که از طرق مختلف و نیز با همپیمانان خود در منطقه مشغول آشوبگری هستند که با توجه به روبه رویی های دولی چون چین، روسیه و ایران در مقابل آمریکا بعد از سرکار آمدن دونالد ترامپ میتوان بازیگر یا بازیگران اصلی و پشت پرده این جریان را مشخص نمود.
قبل از هر چیز باید گفت که تضعیف چین در میانمار برای آمریکا اهمیت بیشتری دارد تا کشتار مسلمانان، اما چرا؟
در میانمار بیش از ۱۶۶ قوم و قبیله زندگی می کنند که در بیشتر اوقات این قوم و قبیله ها با هم در تعارض و منازعه به سر می برند و در واقع بیش از اینکه خود را وابسته به هویت مشترک میانمار بدانند به ریشه های قومیتی و قبلیه ای خود پایبند هستند. از سوی دیگر آنچه باعث وقوع چنین کشتار و فاجعه ای در سطح بین المللی در میانمار می شود، وجود رقابت دولت های منطقه یی مانند چین و ژاپن و هند و دولت های فرامنطقه یی مانند آمریکاست.
با تقویت بنیان های دموکراتیک در میانمار موضع چین تضعیف و ضریب نفوذ این کشور در میانمار کاهش پیدا می کند و از سوی دیگر موضع هند و آمریکا تقویت می شود و تنها در این بین مسلمانان قربانی این منازعه و رقابت سیاسی هستند.
آن چه در این مدت در میانمار رخ داده، اولین حادثه از این نوع نبود و در خلال جنگ جهانی دوم حوادث بدتر از این نیز رخ داده بود و شاید از ابتدای قرن اول هجری که به نوعی اسلام به جنوب شرق آسیا رفت، چنین حوادثی وجود داشته است. در جامعه میانمار سطح سواد بسیار پایین است، درصد باسوادی در میانمار ۶۶ درصد است و در ۱۹۸۸ دولت به خاطر سرکوب جریانهای روشنفکری و آزادیخواه، بسیاری از دانشگاهها را تعطیل کرد بنابراین سطح سواد نیز در این کشور بسیار پایین است و. همچنین در این کشور ۱۶۶ گروه قومی وجود دارد که این گروهها اغلب با هم در تعارضند. این جوامع هبستگی مکانیکی دارند و هویت خود را ابتدا قومی میدانند و بعد ملی تعریف میکنند. میانمار ۵۰ میلیون جمعیت دارد که از این تعداد چهار درصد آن مسلمان، چهار درصد مسیحی و ۸۹ درصد بودایی هستند و جماعت افراطی بودایی میانمار را از آن خود تلقی میکنند.
میانمار بعد از لائوس دومین کشور عقبمانده در آسیای جنوب شرقی است. رشد اقتصادی آن ۲ تا ۲,۵ درصد است که در این جوامع امکان بروز خشونت وجود دارد. میانمار جامعهی بستهای است که در آن امکان بروز مطلبات سیاسی وجود ندارد؛ آزادیهای مذهبی نیست و مسلمانان از گذشته در انجام فرایض مذهبی دچار مشکل بودند. آزادی مطبوعات و احزاب وجود ندارد و قانون اساسی اجرا نمیشود. ۹گروه از ۱۶۶ گروه این کشور غیرقانونی اعلام شدهاند که بخشی از این ۹ گروه را مسلمانان تشکیل میدهند. در سطح فرامنطقهیی رادیکالیسم اسلامی یکی از دلایل وقوع چنین بحرانهایی است در جنوب آسیا و آسیای جنوب شرقی گروههای سیاسی ـ امنیتی هم شکل گرفته است که نام آنها را رادیکالیسم اسلامی مینامیم. این مجموعه با القاعده هم ارتباط دارد و گونههای منطقهیی القاعده هستند و در فرآیندهای منطقهیی با عنوان جریانهای اسلامی تاثیر میگذارند که در اینجا میتوان به حمایت ها و یکی از دلایل ایجاد آشوب در میانمار پی برد، چون حمایت های تسلیحاتی جمهوری اسلامی از گروههای اسلامی افراطی همچون القاعده و طالبان در چندین کشور کاملا محرز و آشکار است و از آنجایی که چین و آمریکا در رقابت شدید در این منطقه هستند و ایران و چین که روابطی عمیق دارند و از طرفی دیگر رقیب یا دشمنی مشترک بنام آمریکا در مقابل آنها قرار دارد، برای تضعیف آمریکا در این منطقه، چین و ایران هر دو سود خواهند برد.
در ادبیات هانتینگتون دو هویت به هم نزدیک هستند، کنفوسیونیسم و اسلامیسم که بوداییسم در این بین قرار دارد. غرب بیمیل نیست که بین کنفوسیونیسم و اسلام اصطکاک ایجاد کند.
در میانمار، چین با آمریکا، ژاپن و هندوستان برای نفوذ رقابت دارند، هرچقدر روندهای دموکراتیک در میانمار تقویت شود موضع چین تضعیف شده و در عین حال موضع دموکراسی خواه ایالات متحده آمریکا و هندوستان تقویت میشود. این کشورها برای نفوذ در میانمار رقابت شدید دارند و در این بین مسلمانان گروهی هستند که قربانی شدهاند. دولت میانمار باید به شکلی متوجه این موضوع شود که امروزه مشروعیت دولتها متوجه دو بعد اقتدار داخلی و شناسایی و مشروعیت بینالمللی است. اگر میانمار میخواهد این دو بعد را برای خود حفظ کند باید بتواند به صیانت از شهروندان خود اهتمام داشته باشد.
با این احوال به این نتیجه میرسیم که چین علاقه ای به حضور امریکا در میانمار به بهانه دفاع از حقوق بشر ، دموکراسی و نیز حمایت فیگورهایی چون خانم سوچی یا دالای لاما ندارد. کوچ اجباری و سیستماتیک اقلیت مسلمانان میانمار و یکسان سازی قومی-مذهبی در این کشور به صورت آگاهانه توسط ارتش و با حمایت چین برای بستن همه منافذِ نفوذِ نرم آمریکا صورت می گیرد. ساحل میانمار دارای یکی از بزرگترین آبراه های راهبردی جهان یعنی تنگه مالاکا است. تنگه مالاکا اقیانوس های هند و آرام را هم به هم متصل می کند و کوتاه ترین مسیر دریایی میان خلیج فارس و چین است. بیش از ۸۰ درصد از واردات نفتی چین با تانکر از این تنگه حمل ونقل می شود. هر سال بیش از ۵۰ هزار کشتی از تنگه مالاکا عبور می کند. کسی که بر این آب ها کنترل داشته باشد در حقیقت گلوگاه عبور انرژی به چین را در دست خواهد داشت و اینجاست که ردپای بیشتر جمهوری اسلامی ایران در این جریان آشکار. میشود. جمهوری اسلامی ایران در سالهای گذشته بر اساس روابط سیاسی خود با کشورهای مختلف، مواضع متناقضی درباره کشتار مسلمانان در برخی کشورها داشته است. از جمله سال ۸۸ و همزمان با اعتراضها به نتایج انتخابات ریاست جمهوری در ایران، سکوت و واکنش دیرهنگام دولت ایران به سرکوب متعرضان مسلمان چینی انتقادهای زیادی را در ایران به دنبال داشت.
برای بررسی و اطمینان کامل از دست های پشت پرده جمهوری اسلامی ایران در تنش ها و درگیری های میانمار میتوان نگاهی به مواضع و واکنش مقامات ایران در چند روز اخیر در نشریات و محافل انداخت. پس از انتقاد علی خامنه ای، رهبر ایران از واکنش “مدعیان دروغین حقوق بشر” به کشته شدن مسلمانان در برمه، علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی، درصحن علنی مجلس با انتقاد از موضع غرب در برابر “اقدامات تروریستی” در برمه و سوریه گفت: “همان گونه که برای سوریه نیروی صلح اعزام می کنید، برای کشتار و آواره سازی در میانمار هم نیرو اعزام کنید.”
۲۳۲ نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی ایران هم با انتشار بیانیه ای کشته شدن مسلمانان برمه را در درگیری های اخیر محکوم کرده و گفته اند: “کشتار مردم بیگناه میانمار بیش از پیش پرده از ماهیت امپریالیستی و سودجویانه مدعیان دروغین حقوق بشر برداشته است.” این سخنان اشاره به تلاش جمهوری اسلامی در هر جریانی برای مقابله با آمریکا با هدف سرگرم کردن جامعه بین الملل به مسائل منطقه ای و عدم تمرکز بر روی مسائل ایران است، پس جمهوری اسلامی از هر فرصتی در هر نقطه ای برای این هدف استفاده میکند.
همچنین نشریه یالثارات حسین نسبت به رویدادهای رخ داده در میانمار واکنش عجیبی نشان داده و در مطلبی که به تیتر یک این هفتهنامه نیز تبدیل شده، نوشته: «در قبال جنایات سازمان یافته کشتار مسلمانان میانمار به «بان کی مون» نامه ننویسید، به قوه قهریه متوسل شوید» و در ادامه گزارش خود در این باره مینویسد: «پس لازم است به جای اتلاف وقت به فکر عمل به معارف قرآنی در راستای فریادرسی و احقاق حق مسلمانان مظلوم میانمار باشیم و در این راستا از نقش زور غافل نشویم. اگر زور بازدارنده وحشیگری است و اگر مسلمانان میانمار از وسائل اعمال زور بیبهرهاند، به این نکته محوری بیندیشیم که چرا تنها ناتو باید به فکر مداخلات بشر دوستانه باشد؟
این نشریه وابسته به سپاه پاسداران علنا به دخالت و آشوبگری های جمهوری اسلامی در میانمار و تحریک به آن اشاره کرده است. همچنین سخنان سرلشکر سید مسعود جزایری، معاون ستادمشترک نیروهای مسلح ایران مهر تأیید دیگری بر این مدعاست: «بنا بر گزارشهای منتشر شده از سوی رسانهها، پاکسازی بومی علیه مسلمانان مظلوم میانمار در جریان است و جمهوری اسلامی نمیتواند نسبت به این بیعدالتی هولناک بیتفاوت باشد». سردار جزایری در این گزارش هفته نامه یالثارات سخنانی درباره سوریه مطرح کرد که در بسیاری از روزنانههای داخلی بازتاب داشت: ”اگر دوستان سوریه و جبهه بزرگ مقاومت وارد موضوع این کشور بشوند، ضربات قاطعی به جبهه دشمن و به ویژه عربهای منفور وارد خواهد شد. به زودی خاک سوریه از لوث دشمن پاکسازی میشود و آن گاه نوبت مقاومت است تا به حسابکشی از هر یک از دشمنان سوریه بپردازد. اینکه در خبرها آمده است، مردم سوریه از دشمنان خود انتقام خواهند گرفت، یک حقیقت است و مردم سوریه به شدت از دولتهای شرور آمریکا، ترکیه، قطر، عربستان و سایر همپیمانان تروریستها عصبانی و خشمگین هستند.”
این سخنان و موضع گیری ها درحالیست که جمهوری اسلامی و ترکیه در طی گفتگوهایی آمادگی خود را برای همکاری در زمینه کمک به مسلمانان میانمار اعلام کرده اند و از طرفی محمد جواد ظریف در طی تماس تلفنی با همتای عربستانی خود پیشنهاد همکاری و گفتگوی دو طرفه را در زمینه کشتارهای میانمار و گام برداشتن در زمینه کمک های دو کشور به مسلمانان میانمار و نیز حل مشکلات و تنش های منطقه ای داده است که این بازی های سیاسی جمهوری اسلامی چیزی جز سعی در پنهان ماندن دخالت های خود در این جریان ها و نیز نشان دادن حسن نیت ظاهری نیست. هر چند این پیشنهاد از طرف عادل الجبیر وزیر امور خارجه عربستان رد شد و شرط همکاری را عدم حمایت ایران از تروریسم منطقه ای و دخالت های آن در امور اخلی کشورها و نیز همکاری های علنی در این موارد با قطر ذکر کرد.
آنگ سان سوچی، مشاور دولت میانمار نیز، در گفتوگو با رئیس جمهور ترکیه «تروریستها» را عامل انتشار «اخبار دروغ» در مورد مسلمانان روهینگیا دانست.
پیشتر محمد شیمشک، معاون نخستوزیر ترکیه، در توئیتر خود عکسهای از «کشتار مسلمانان روهینگیا» را منتشر کرده بود که مشخص شد متعلق به میانمار نبوده است. معاون نخستوزیر ترکیه این عکسها را از توئیتر خود حذف کرد.
دولت میانمار پس از گفتوگوی آنگ سان سوچی با رجب طیب اردوغان در بیانیهای، به نقل از خانم سوچی گفت: «این نوع اطلاعات جعلی که بر معاون نخستوزیر ترکیه تاثیر گذاشته تنها گوشهای از کوه یخ بزرگی از اطلاعات غلط است که برای مشکلآفرینی بین جوامع مختلف ایجاد شده و جهت تامین منافع تروریستها است.»
اگر با دقت نظر تمامی این مسائل را کنار هم بگذاریم و نگاهی ریزبینانه داشته باشیم میتوانیم به پشت پرده های کشتار میانمار پی ببریم و بازیگران و کشورهای خاطی و آشوبگر را بشناسیم که با چه هدفی و. چگونه مشغول دامن زدن به این نوع کشتارها در مناطق مختلف هستند.
از ماه اوت امسال ۱۲۳ هزار تن از مسلمانان روهینگیا از میانمار به بنگلادش فرار کردهاند. در حالی که این پناهجویان از خشونت و بیرحمی سربازان میانماری میگویند، ارتش میگوید مسلمانان روهینگیا همچنان به نیروهای آنها حمله میکنند و خانهها را به آتش میکشند.
سوچی در گفتوگو با رجب طیب اردوغان همچنین گفت: ما از همه بیشتر میدانیم که محرومیت از حقوق بشر و حمایت دموکراتیک به چه معناست.از این رو ما از حقوق همه مردم در کشورمان پاسداری میکنیم و نه فقط حقوق سیاسی بلکه حقوق اجتماعی و حمایتهای بشردوستانه.
مسلمانان روهینگیا معمولا از روشهای خشونتآمیز در برابر حکومت میانمار پرهیز میکنند اما در ماه اکتبر امسال یک گروه شبهنظامی تازهتاسیس به نام «ارتش آزادیبخش روهینگیا» یک رشته عملیات علیه نیروهای مرزی میانمار انجام دادند. چرایی این موضوع را میتوان در تمامی موارد فوق الذکر و نیز سرکشی هیأت ترکی به پناه گاههای بنگلادش و نیز اعزام کمک های جمهوری اسلامی به آنجا را پاسخ داد و در پی همین حملات شبه نظامیان مسلمان به نیروهای مرزی بود که ارتش میانمار نیروهای زیادی به این منطقه اعزام کرد.
در پایان هم به موضوع مهم سکوت اروپا درباره حقوق بشر میپردازم که سوالات فراوانی را در اذهان عمومی ایجاد کرده در رابطه با کشتارها و جنایت ها و این سکوت ها که قبل از پرداختن به موضوع یک سوال اساسی مطرح است:
نگهبان نظم جهان لیبرال کیست؟
اتحادیه اروپا در مقامی برای هدایت دنیای آزاد کنونی نیست بلکه آمریکا این مقام را در اختیار دارد.
بحران مالی جهانی، که ۱۰ سال پیش در همین ماه آغاز شد، نشان داد که بقای درازمدت نظم جهانی قانونمدار با رهبری غرب، امری حتمی نیست. اغلب این طور فرض می شود که زمانی که ایالات متحده جایگاه جهانی خود را در مقام برترین قدرت اقتصادی از دست بدهد (و البته اگر چنین اتفاقی بیافتد)، این مقام به چین می رسد. حال این سوال مطرح می شود که دنیایی که چین آن را رهبری کند، به چه صورت خواهد بود؟
در همین تابستان، اتفاقی افتاد که می تواند دورنمای آینده نیز باشد. در ماه ژوئن یک شرکت تابعه شرکت نفتی اسپپسول، در منطقه اقتصادی انحصاری ویتنام، شروع به حفاری در قسمت جنوبی دریای چین کرد. بلافاصله، چین اعتراض خود را با لغو جلسه مشترک امنیتی چین-ویتنام، نشان داد؛ پس از آن، عملیات تهدیدآمیز نظامی علیه مواضع ویتنام در جزایر اسپاتلی ترتیب داد. از سوی دیگر، ویتنام که نمی توانست به حمایت آمریکا از خود تکیه کند، سر تعظیم فرود آورد و دستور داد حفاری اکتشافی را متوقف کنند.
در اقدامی مشابه، در ماه ژوئیه، کمی قبل از نشست گروه ۲۰ در هامبورگ آلمان، اخباری منتشر شد که بر اساس آن، لیو شیائووبو، برنده چینی تبار جایزه صلح نوبل، که در دهه اخیر به دلیل فعالیت های دموکراتیکش، اکثرا تحت بازداشت دولت چین بود، به سرطان پیشرفته کبد مبتلا شده است. لیو درخواست داده بود که برای مداوا به خارج از کشور منتقل شود، اما دولت چین با خواسته وی مخالفت کرد. وی اندکی پس از آن درگذشت.
تنها پاسخ جامعه بین المللی – و به ویژه اروپا- به این رویکرد خصمانه، سکوت بود. نام لیو، در جلسه گروه ۲۰ هرگز به صورت عمومی برده نشد. حتی پس از مرگ وی نیز، سران اروپا تنها به فرستادن پیام های تسلی بخش، اکتفا کردند. هیچ کس نخواست با چین کوچکترین درگیری پیدا کند.
احتمالا در نگاه اول، این رویکرد منطقی به نظر برسد، به ویژه برای اروپا که هنوز پس از سال ها بحران اقتصادی، در حال محکم کردن جای پای خود در اقتصاد است. چین، پس از آمریکا دومین شریک تجاری اتحادیه اروپاست و با سرمایه گذاری بیش از ۳۵ میلیارد یورو (۴۱ میلیارد دلار) در سال گذشته، به منبع اصلی سرمایه گذاری مستقیم بر اروپا تبدیل شده است.
اما چنین پراگماتیسم ظاهری دارای نقایص جدی است. شاید اروپا، بیش از هر بازیگر جهانی دیگری، علاقمند به ادامه یک نظم لیبرال است که بیشتر بر پایه همکاری متمرکز است تا رقابت. در واقع، نظم موجود باعث برجسته سازی نقاط مثبت اروپا و کمرنگ کردن نقاط ضعف آن است.
همکاری مبتنی بر قوانین، در اروپا و به ویژه اتحادیه اروپا، امری نهادینه شده است. این نوع همکاری، اساس روابط اروپاست که کشورهای مختلف آن را از طریق هنجارها، منافع و ارزش های مشترک پیوند می دهد. این امر، باعث به وجود آمدن صلح و رفاه بی سابقه ای در این منطقه که سابقا دچار درگیری و رقابت بود، شده است.
در اروپا، قدرت نرم جایگزین قدرت سخت شده است. اما این نوع رفتار اروپا، در دنیای جدید بر پایه معاملات و روابط خام قدرت ها (شیوه ای که هم چین و هم دونالد ترامپ آن را می پسندند)، جایی ندارد.
پس راه حل اروپا چیست؟ برخلاف گفته های رئیس کمیسیون اروپا و رئیس شورای اروپا، اتحادیه اروپا در مقامی برای هدایت دنیای آزاد کنونی نیست بلکه آمریکا این مقام را در اختیار دارد و احتمالا تا مدت های طولانی نیز در اختیار خواهد داشت.
مشکل اینجاست که ترامپ علاقه چندانی به رهبری ندارد؛ بلکه بیشتر می خواهد رویکرد خودبرتربینی آمریکایی را پیاده کند. اگر چنین باشد، امیدی به نظم جهانی قانونمدار نخواهد بود.
در این اوضاع بی ثبات جهان امروز، اروپا باید به روند کاری خود ادامه دهد. البته نباید این کار را با بی گدار به آب زدن و شرکت در جنگ های بی ثمر انجام دهد، بلکه باید همین طور آهسته و پیوسته، اما شجاعانه تر از امروز، در راه فعلی خود قدم برداشته و نفع و زیان های پیش رو را به درستی بسنجد. باید آن قدر توانا باشد که بتواند در جایی که باید، مدافع حقوق بشر و رویکردهای سازمانی باشد. امروز، حقیقت تلخ این است که اگر اروپا سخن نگوید، هیچ کس دیگر نیز به پا نخواهد خاست.
نظم جهانی بر پایه تعاملات، با رهبری چین، برنده ها و بازنده های مشخصی خواهد داشت و تعداد بازنده ها، خیلی بیشتر از برنده ها خواهد بود. اروپا باید در حد توان، با برقراری تعادل میان خواسته های خود و حقایق موجود، و با شهامت همراه با احتیاط، از به وجود آمدن چنین نتیجه ای جلوگیری کند. شاید امروز مقام رهبری برای اروپا دور از ذهن باشد، اما مقام ناظر برای آن دست یافتنی است.