
کوردهای کلهر از داعیەی استقلال و حکومت بر تهران تا خیانتهای داخلی
مقدمە
کرماشان ما حکایت پُر از راز و رمز سیر ادوار تاریخ در روند طی زمانهاست. کرماشان که از جمیع جهات جغرافیایی، تاریخی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی حائز اهمیت بوده و داشتن خصوصیات ویژه موجب گردیده تا در سیر حیات خود، بەعنوان یکی از مراکز مهم، مورد توجه قرار گیرد و در سدەهای اخیر از کشمکش صفویە و عثمانی و همچنین از آغاز قاجاریە و تشکیل حکومت پهلوی که تحولات سیاسی، اجتماعی، در منطقه به آهستگی راه میپیمود، این قسمت از سرزمین کهن سال نیز شاهد تطور تحمیلی و یا طبیعی باشد. در این بین با توجە خاستگاه ایل کلهر در این استان، در تمام این سیر تاریخی و تحولات نقش آفرینهایی “تلخ یا شیرین” را از خود بەجای گذاشتند.
در نوشتەی پیش رویتان بە ناگفتەهایی از تاریخ سیاسی ایل کلهر و سیر تحولات سیاسی آن در دوران انقلاب مشروطە ایران و دوران پهلوی پرداختە خواهد شد. ناگفتەهایی از برنامە سیاسی و استقلال طلبانەی کلهرها از ارتباط با حزب هیوا و ک.ژ.ک تا خیانت علی اعظمی و خوشخدمتی وی بە رضا خان کە با تبعید و زندانی کردن بخش عمدەای از سران کلهر، خورشید آزادی را ناچار بە غروب کرد. در بخشهایی از این مقالە با استناد بە منابع دستە اول بەصورت جداگانە بە اهداف سیاسی برخی از سران کلهر جهت رسیدن بە استقلال و هدف رضا خان از تضعیف این ایل و دلیل قتل علی اعظمی و ترور عباس قبادیان پرداختە شدە است. اطلاعاتی در رابطە با ارتباط سران کلهر با دیگر بخشهای کوردستان و جنبشهای آزادیخواه کورد کە متاسفانە بیشتر اوقات مورخان محلی بە هر دلیل نامشخصی از آن چشم پوشی میکنند.
هرچند امروز برخی در این عصر کە پست مدرن خواندە میشود، بحث دربارەی طوایف و ایلات را قدیمی و منسوخ میدانند، کە بندە نیز از این نوع بینش مستثنا نیستم و گرفتار آمدن در گفتمان ایلی و تعصبات ایلی و منطقەایی را عامل عقب ماندگی هر جامعەای میدانم. اما تاریخ طوایف و ایلات استخوان بندی تاریخ هر سرزمینی است. زیرا تاریخ هر ملتی همانند اندامی است کە اگر بعضی از اعضای آن شناختە نشود هویت آن تاریخ در پردە ابهام باقی خواهد ماند. و باشد کە بتوانیم با سفری بدون تعصب بە عمق تاریخ، با درس عبرت از اشتباهات گذشتە، با توجە بە تحولات جدید منطقە روشنایی بخش راه تاریک امروزمان باشیم و دیگر خوش خدمتی بە دشمنانی مانند رضا خان فخر و افتخار تلقی نشود.
بدون شک در گذشتەهای دور، بسیاری از وقایع و رویدادهای مهم این منطقە از چشم مورخان و راویان اخبار بە دور ماندە و با گذشت زمان بە دست فراموشی سپردە شدە است، حال حاضر جمع آوری آنان همانند سوزنی است در میان خرمنی از کاه.
کلهر در دوران انقلاب مشروطە یران
ایل کلهر در اواخر دوره قاجار یکی از پرالتهابترین و حساسترین دوران اقتدار تاریخی خودرا پشت سر گذاشتە است.در دوارن قاجار مناطقی کە بعداز تشکیل حکومت پهلوی تا اکنون بە سلطە ناسیونالیسم ایرانی درآمدند، بصورت مناطق خودمختار و کنفدرال عشیرەایی ادارە میشدند کە جغرافیای هویتی هر ملیتی قلمرو عشایر آن ملت بەحساب میآمد. ایلخانان این مناطق نیز بر اساس منفعت با قدرتها و حکومتهای منطقە همپیمان میشدند یا گاها ستیز داشتند؛ اما آنچە مورد توجە واقع میشود، در طی این دوارن کلهرها حاضر بە اطاعت نبودند و قلمرو خودرا تسلیم نکردند و داعیە استقلال و حتا حکومت بر تهران را نیز داشتند. داود خان کە در این دوران رهبری ایل کلهر را بەعهدە داشت، اگر نگاهی تحلیلی بر رفتارهای وی داشتە باشیم، بەدنبال ساختار مستقل سیاسی برای مدیریت ایلات کورد بود؛ شانزدە سال قبل از وقوع انقلاب مشروطه ایران، جهت وحدت بخشی و انسجام قدرت رسما در گیلان اقدام بە ایجاد ساختار تشکیلاتی-سیاسی تحت عنوان “ئەملە” نمود. حتا در مواقعی برای پایان دادن بە اختلافات بین ایلات اقدام بە مزاوجتهای سیاسی میکرد. همچنین توانست تحت عنوان کنفدراسیون ایلی بە مقام ایلخانی بلامعارض کل ایلات غرب ایران نایل گردد. علی اکبر خان سنجابی در کتاب خاطرات خود اظهار میدارد کە “داودخان داعیە بزرگ داشت”. اما قبل از اینکە این گفتەرا تعریف و تمجید بە حساب بیاوریم، باید بسیار عمیق بە آن اندیشید، این داعیە بزرگ چیست کە یکی از دشمنان سر سختش نیز نمیتواند بر آن سرپوش بگذارد؟ از جنگهای وی با عثمانی تا قاجار گویای چە میتوانند باشد؟ منشا فکری تصرف تهران چیست؟ رد کردن خودمختاری ایلات کورد و تاکیید بر حملە بە تهران؛ این همەرا میتوان چگونە تحلیل کرد؟ آیا ابزار دست دیگران شدە بود یا بەراستی داعیەی بزرگی در سر میپروراند؟!
چنان کە ویپرت بلوشر آلمانی میگوید: “داود خان در برابر لشکر شاه در کوهای وطنش ظفرمندانە پایداری کردە بود” در اینجا از ادبیات نویسندە مشخص است کە لشکر شاه را متجاوز میداند و همچنین بە کوهای وطنش اشارە میکند، یعنی داود خان نە از قلمرو بلکە از وطن خود دفاع کردە است، این نیز مفهومی سیاسی دارد از استقلال طلبی داود خان کە نویسندە بەخوبی آنرا درک کردە است. یعنی وطنی کە وطن شاه نیست و قصد داشتە آنرا ضممیە وطن خود کند! در همان دوران با رشد ناسیونالیسم ایرانی پارسی جهت یکسان سازی فرهنگی در ایران بە عنوان ملتی واحد؛ داود خان با همراهی افراد شاخصی کە نقش ریاست در مابین ایل کلهر داشتەاند بە جبهەی مقاومت در برابر دولت مرکزی تبدیل شد و حاضر بە اطاعت نبود. تا اینکە داود خان پای جرات بر پایه دیگر نهاد و بیرق شاهی بر کشید و با بهانە کردن سالارالدولە تا نوبران و باغشاه ساوە تاخت. هرچند نتیجە شکست ازآن او بود؛ اما اگر از زاویە دیگر بە آن بنگریم و تحلیلی سنجیدە برآن داشتە باشیم، جدای از این رویداد مهم تاریخی همانگونە کە رشید باجلان در دست نوشتەهایش اظهار میدارد: داودخان توانست با ایجاد وحدت سیاسی-نظامی گامی جدی بەسوی تشکیل دولتی کوردی بگذارد، کە بعد از مادها و ساسانیها کوردها نتوانستە بودند بر ایران حکومت کنند، بعدها نیز پسر وی با طرح ترور رضا شاه دنبالەروی همان سیاست شد، امان با خیانت علی اعظمی، بار دیگر فانوس آزادی کورد کە در دست ایل کلهر بود، خاموش گردید.
بعد از جنگ صحنە و مرگ داود خان، تشکیلات سیاسی و نظامی کلهر تا حدودی سازمان و شیرازە خود را از دست داد. در آن زمان پسر داود خان رهبری کلهر با سپاهی ناامید شدە بە خاطر مرگ رهبرشان را بر عهدە گرفت؛ جدای از روایتهای زیاد از نوع حکومتداری ایشان، باید اظهار داشت کە با طرح ترور رضاشاه، بەدنبال همان داعیەی پدر بود، هرچند از اقتدار او برخوردار نبود، اما نباید فراموش کرد کە با وجود آن شکستی کە نصیب ایلش شدە بود و تا حدودی از هم پاشیدن اتحاد و انسجام درون ایلی و همچنین وجود افرادی وابستە بە رضا شاه در داخل ایل کە نقش جاسوسی و ایجاد تفرقه را نیز بە عهدە داشتند، کار را برای وی تا حدی مشکل کردە بود کە مواقعی وی را بە اتخاذ رفتارهای خشونت آمیز ناچار کرد. در همان سالهایی کە رضا خان بە نخست وزیری رسیدە بود و گام بە سوی پادشاهی مینهاد، کلهر تصمیم بە کشتن وی گرفتند، کە طرح ترورش برنامە ریزی شد، کشتن رضا شاه قبل از آنکە با خوانشی سادە لوحانە انتقامی عشایری خواندە شود، بلکە میتوانست مسیر سیاسی تاریخ منطقه و پروسە دولت ملت در ایران را تغییر دهد و تاریخی دیگر بە ارمغان بیاورد و سرنوشت ملیتهای غیر فارس را بە گونەای دیگر رقم بزند کە نام کلهر را برای همیشە در رویدادهای مهم جهان بە ثبت برساند، اما با جاسوسهایی کە رضا خان در درون ایل کلهر بە کار گرفتە بود، با فرار از این مرگ حتمی برای همیشە ایران و ملیتهایی کە سر تسلیم فرود نمی آورند را بە سلطە پادشاهی پهلوی درآورد. در اینجاست کە ما از بزرگی این خیانت میگوییم خیانتی کە نە تنها کورد، بلکە بسیاری از ملتهای غیر فارس را بە زیر تیغ شاهنشاهی کشاند، ملتهایی کە این شانس را داشتند بە جای امرپذیری از تهران صاحب حکومتی مستقل باشند. و این علی اعظمی بود کە با جاسوسی، باعث شد با تحریک رضا خان و توطئهچینی بنیاعمام، سلیمان خان ترور شود. هرچند عباس خان دوبارە خواست با بسیج ٢٥ هزار قشون در چم امام حسن علیە دولت رضاشاه دست بە قیام بزند اما از آنجایی کە آنها بی خبر از جاسوسیهای درون ایلی باشند این قیام نیز نافوق ماند و در نتیجە رضاشاه سران کلهر را همراه با دیگر سران ایلات سرکوب، و آنان را تبعید و زندانی کرد. و با درهم شکستن اقتدار ایل کلهر و وادار نمودن عباس خان قبادیان بە اطاعت از دولت مرکزی، وی را بە مدت چهاردەسال در زندان قصر قجر تهران محبوس گردانید. و بخشی از سران کلهر را بە سرخس خراسان تبعید و زندانی گردانید و بلافاصلە علی اعظمی را همراه با سرهنگ دنبلی فرماندار نظامی و متصدی املاک غرب ایران، بە سمت مامور وصول مالیات منصوب گردانید. هرچند برخی از بە ظاهر مورخان ادعا دارد کە بە سمت ایلخانی کلهر رسیدە اما اظهاری مردود است، چرا کە در دورە رضا خان با سرکوب و کشتار بە سیستم ایلخانی پایان داد و اعظمی تنها وظیفەاش جاسوسی و جمع آوری مالیات برای شاه بود.
کلهر در دوران پهلوی اول
در دوران سردمداری رضا شاه، کلهر از اقتدار و خواستەهای سیاسی خود عاری شدە بود و در انزاوی کامل قرار داشت، در این دوران علی اعظمی کە بەخاطر جاسوسیهایش برای شاه و لو دادن برنامە کشتنش بەدست سلیمان خان، باعث سرکوب ایل و بە قدرت رسیدن خودش شدە بود، تمام زمینەها را برای نابودی بیشتر کلهر بەدست رضاشاه فراهم کردە بود، از تغییر نام کلهر بە باوندپور گرفتە تا از بین بردن آثار مکتوب تاریخی کلهر و فروختن نسخەهای دست نویس شاهنامە کوردی و ایجاد تفرقە بین کلهر و گوارن و دیگر ایلات کورد و تسلیم کردن املاک کلهر.
در دورەی پهلوی بود کە پروژههای کوتاه مدت و طولانی مدت با صرف هزینەهای سرسامآور بەراه افتاد و تحریف تاریخ ملیتها، زبان سازی و هویت تراشی برای ملیتهای غیرفارس جهت یکسان سازی فرهنگی در ایران رونق گرفت و دشمنی و انکار و نابود کردن زبانها و فرهنگهای غیرفارسی بخصوص آذری و کوردی در راستای اهداف استعماری پهلوی در اولویت این برنامهها گنجانده شد .کرماشان از جملە مناطقی میباشد کە بسیار مورد توجە سیاستگذاری ناسیونالیسم ایرانی جهت نفی هویتی و تغییر جغرافیای فرهنگی و زبانی واقع شد. در این بین کلهرها کە همیشە بە عنوان موی دماغ دولت مرکزی تلقی میشدند، از این هدف مستثنا نبودند. با توجە بە ترور و تبعید و زندانی کردن سران مقتدر کلهر، از جمله عباس خان قبادیان (امیر مخصوص). رضاشاه فرصت را غنیمت شمردە بود تا بە اقتدار کلهر پایان دهد. در این بین اعظمی پادوی سیاستهای فاشیستانە و ضد کوردی رضا شاه شد؛ حتا در خدمت بە شاه در سرکوب همنوعان خود چشم پوشی نکرد و بە سرکوب قیام ابو قدارە در ایلام پیوست کە علیە رضاشاه بەپا خواستە بود. سرکوب و خشونتهای رضاشاه بە حدی بود کە مورخان و تحلیلگران چنین از آن سخن میگویند:
نیکی ر. کیدی اظهار میدارد: اقدام رضاشاه برای یکسان سازی ملی رنجشهای بیشتری بین اقلیتهای دینی و زبانی ایجاد کرد.
یا به قول گاوین هاملبی: برخورد رضاشاه با اقلیتهای قومی ایران اعم از اعراب، بلوچها، کوردها، ترکمنها، یا ترک زبانان همواره خصمانه بود. این موضعگیری بازتابی از بدگمانی او نسبت به کثرت گرایی قومی و فرهنگی و نیز ترس از جنبشهای مخالف و بالقوه استقلال طلب بود. از اینرو این قبیل گروهها در معرض فشاری بیرحمانه قرار داشتند تا در مسیرجریان اصلی جامعه ایران قرار گیرند، و این فشارها با حملات منظم به هویت فرهنگی آنها همراه بود.
به قول آبراهیمیان: دولت برای مقابله با اختلاف طبقاتی و قومی، هر چه بیشتر به خشونت متوسل شد.
به عقیده لوییس بک، استاد تمام انسانشناسی فرهنگ اجتماعی در دانشگاه واشنگتن در سنت لوییس: « در این دوره مقامات(حکومت پهلوی) همزمان سعی داشتند غیرفارسها را فارسی گردانی کنند، آنها را در جامعه در حال نوینسازی ایران ادغام کرده و وفاداری به دولت مبتنی بر ملت ایران را جانشین وفاداری آنها به ملت و قوم خود سازند».
شخص اعظمی پادوی چنین سیاستی شدە بود در خوشخدمتی بە رضاه شاه؛ دیگر خبری از اقتدار کلهر و پنجە در پنجە نهادن دولت مرکزی نبود و کلهر بە بازیچە و ابزار سرکوب در دست پهلوی تبدیل شدە بود. البتە دیگر نامی از کلهر نبود و آنرا بە باوندپور تغییر دادە بودند، این نیز بخشی از سیاستهای یکسان سازی پهلوی با تغییر نامهای تاریخی و اصیل کوردی بود؛ اعظمی چنان در مقابل رضا شاه رذالت از خود نشان دادە بود کە در حضور جمع در جواب پرسش رضا شاه کە میپرسد اعظمی تو پسر کی هستی؟ در پاسخ می گوید “قربان پسر شما” این پاسخ در حالی بودە در جامعەی عشایری میتواند معنای نامناسبی داشتە باشد؛ اما رضا شاه برای اینکە حکمرانی مطلق خود بر کلهر را بە نمایش بگذارد چنین اصل و نسب اعظمی را نیز زیر سوال میبرد و اعظمی با کمال میل میپذیرد از اسپرم او بودە باشد. در اینجاست به اوج درماندگی کلهر پیمیبریم؛ اعظمی چنین رذالتی را قبول میکند اما داود خان حتا بە حاکمیت ایلات غرب نە میگوید و بە تصرف تهران میاندیشد؛ یا اینکە سلیمان خان پیشنهاد انگلیس را برای فروش اراضی سومار و نفت شهر و درمقابل بدست آوردن حمایت نظامی و سیاسی را رد و اظهار میدارد کە این سامان با خون هزاران جوان کلهر حفظ شدە است و حاضر بە پذیرش چنین پیشنهادی نمیشود.
کسانی نیز بە این موضوع اشارە دارند کە اعظمی مدرسە و کارخانە در شهرستان گیلان (گیەڵان) دایر و راههای مواصلاتی ایجاد کردە است و باعث پیشرفت در این منطقە شدە است، اما این نوع اقدامات هیچ ارتباطی بە اعظمی ندارد، بلکە سیاستگذاری کلان در اتاق فکر دستگاه پهلوی در تمام نقاط ایران و مناطقی بود کە با ضرب شمیشر بە زیر سلطە خود در آوردە بودند. چراکه بسیاری از برنامەهای حکومت پهلوی مانند گسترش سیستم آموزشی، راه سازی، تشکیل ارتش، تقسیمات استانی، اسکان عشایر و…کە بەعنوان توسعه و خدمت گذاری از آنها یاد میشود، جدای از آنکە میتواند خدمت بە ملت فارس تلقی شود، اما در رابطه با ملیتهای غیرفارس سیاستی استبدادی و ضد ملیتی بەحساب میآیند کە تماما در راستای انکار و نفی هویت ملیتهای غیرفارس بودە است. بە عنوان مثال:
ساخت راههای مواصلاتی و گسترش سیستم آموزشی و تاسیس مدرسە کورش کبیر در گیلاغرب
گسترش نظام آموزشی کە از آن بەعنوان خدمتگذاری بزرگ حکومت پهلوی یاد میشود، عملی تمام و کمال بر علیه ملیتهای غیرفارس بود. این حکومت از نظام آموزشی بەعنوان عاملی مهم برای مشروعیت بخشیدن به حاکمیت خود و در جهت ایدئولوژی پردازی ناسیونالیسم ایرانی و پیشبرد سیاست آسمیلاسیون بهره برده است.
تحلیل محتوای محتوای کتابهای درسی دبستانی در حکومت پهلوی دربارە موضوعاتی که حاوی پیامهای عقیدتی-سیاسی بودند نشان میدهد ٧٦ درصد مضامین کتب درسی تبلیغ مستقیم حکومت بە عنوان نجات بخش و احیا کنندە ایران نو (١٤%) پرداختن بە سنتها و اسطورە سازی ایرانی (٣٩%) و مضامین وطن پرستانە (٢٣%) را تشکیل میدادند.
حکومت پهلوی تمام تلاش خود را بەکار گرفت تا باساختن مدارس در نقاط مختلف و همچنین فراهم ساختن تحصیلات مجانی و اجباری، راه رشد سواد عموم را فراهم آورد، اما این نوع منش نه تنها سرچشمەی آن خدمتگذاری نبود، بلکە همانطور کە گفتە شد این نوع سیاستگذاری تمام و کمال بر علیە ملیتهای غیرفارس قرار داشت؛ زیرا ناسیونالیسم ایرانی سعی داشت با این روش زبان فارسی در تمام مناطق تحت سلطه خود رواج پیدا کند و در کنار آن با تدریس تاریخ تحریف شده ایران باستان کە متمرکز بر تاریخ هخامنشی بود. ملیتهای غیرفارس را بە ملتی واحد با زبانی واحد و تاریخی واحد تبدیل کند؛ در تکمیل این اظهارات میتوان به مطالب نشریاتی مثل رستاخیز و آینده در آن زمان اشارە داشت کەمملو از تحلیلهایی ازاین دست است :
از نظر مجله “رستاخیز” « تدریس زبان ترکی، کوردی، لری وغیره را بطورکلی باید برانداخت وبرای وحدت ملی کشور، مردم را مجبور کرد که به زبان فارسی سخن گویند و این مهم هم از طریق تحصیل اجباری قابل اجراست. »
یا در نشریه آینده چنین آماده است: « به عقیده ما تا در ایران وحدت ملی از حیث زبان، اخلاق، لباس، و غیره حاصل نشود، هر لحظه برای استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ما احتمال خطر میباشد. اگر ما نتوانیم همه نواحی و اقوام مختلفی را که در ایران سکنی دارند یکنواخت نماییم، یعنی همه را به تمام معنی ایرانی کنیم، آینده تاریکی در جلوی ماست… همه باید کوشش کنیم که زبان فارسی در تمام نقاط ایران عمومیت پیدا کند و به تدریج جای زبانهای ترکی، کوردی و… را بگیرد. این کار میسر نمیشود مگر به وسیله تاسیس مدارس ابتدایی در همه جا، وضع قانون تعلیم عمومی اجباری و مجانی و فراهم آوردن وسایل اجرای آن و تدریس زبان فارسی و تاریخ ایران در تمام مملکت، چاره اصلی و قطعی است.»
در خصوص ایجاد راهای مواصلاتی محتوای ماهنامه آینده که بیشتر به ضرورت ایجاد دولتی مرکزی و هویت ملی یکپارچه تأکید داشت. در مقالهای تحت عنوان وحدت ملی ایران چنین مینویسد:
“باید به وسیله ساختن راههای مواصلاتی روابط ارزان سریع میان نقاط مختلف مملکت دائر نمود تا مردم شمال و جنوب، جمشرق و مغرب بیشتر به هم آمیخته شوند، باید هزارها کتاب و رساله دلنشین و کم بها به زبان فارسی در تمام مملکت به خصوص آذربایجان و خوزستان و کردستان منتشر شود. باید کمکم وسیه انتشار روزنامههای کوچک ارزان قیمت محلی به زبان فارسی در نقاط دوردست مملکت فراهم آورد. تمام اینها محتاج به کمک دولت است و باید از روی نقشه منظمی باشد راههای مواصلاتی و سایل نقلیە فراهم شود.”
در خصوص ساخت کارخانە پنبە نیز دلایل کافی وجود دارد کە باهدفی غیر از آنچە گفتە میشود راه اندازی شد، حتا اگر این اقدامات رضاشاه را خدمتگذاری بدانیم باید دانست رضاشاه سعی داشت اینگونە سران باقی مانده ایل کلهر را زیر نظر بگیرد و از طغیان دوبارە آنها جلوگیری کند کە در نتیجە این خوشخدمتیها بەخاطر ترس از اقتدار کلهر در دورەهای قبل از او بود کە مبادا دوبارە طغیان کند.
اعظمی در آن مدت با پشتیبانی شاه رفتارهای خشونت آمیزی را اتخاذ کرد کە حتا گاها بە قتل افراد و یا ایجاد رعب و وحشت دست میزد کە نتیجە کار او کوچ افرادی از کلهر بە سمت دیالە عراق است، ممکن است این نیز با هماهنگی شاه انجام گرفتە باشد تا اینکە بتواند دموگرافی کلهر را تغییر و آنها را پراکندە کند. اما با اتمام دوران حکومتداری رضا شاه و قتل اعظمی، آغازی برای پایان انزوای کلهر بود. در گیرودار جنگ جهانی دوم عباس خان قبادیان از زندان قصرقجر بعد از سالها زندان آزاد میشود.
قتل اعظمی
بر خلاف آنچە تاکنون در تاریخ و روایتهای سینە بە سینە آمدە است؛ هژبر کە باجناق اعظمی هم بودە، بە خاطر اختلافات شخصی علی اعظمی را بە قتل رساندە است صحت ندارد، بلکە کشتن اعظمی عملی سازمانیافتە با پیشنهاد حزب هیوا و موافقت عباس خان قبادیان انجام گرفتە است. رشید باجلان در دست نوشتەهای خود چنین مینویسد؟
«با حضور تعدادی از شخصیتهای سیاسی خانقین مانند عزیز پشتیبان (از نویسندگان و مبارزان سیاسی نامی عراق) پایەهای حزب هیوا بە صورت مخفیانە تاسیس شد، در جلسەای کە بەصورت مخفیانە در خانقین برگزار گشت، از حاج علی خان ئەکبەری از سران مورد اعتماد کلهر کە میانەی خوبی با اعظمی و رضاشاه نداشت، دعوت بە عمل آمادە بود، ایشان بە خانقین آمادە بودند، هدف حزب هیوا ایجاد جریانی سیاسی-نظامی بود، جهت احقاق حقوق کورد کە فعالیت خودرا از خانقین و کرماشان آغاز کنند و سازماندهی آنرا بە دیگر مناطق کوردستان برسانند».
در ادامە فعالیت مخفیانە حزب هیوا شخص رشید باجلان چندینبار بە کرماشان سفر کردە و در مابین ایل کلهر بەجز آشنایی با حاج علی خان اکبری معروف بە هژبرالسلطنه بعدها نیز با یداللە خان رضایی از خاندان معروف و روشنفکر کلهر نیز در ارتباط میباشد، همچنین در کرماشان نیز با اشخاصی مانند ابراهیم خان نادری و سید طاهر هاشمی در ارتباط بودە است. برنامەی حزب هیوا احیای مبارزات علیە دولتهای مرکزی ایران و عراق است کە بتواند با توجە به وضعیت آشفتەی منطقە کە بەسوی جنگ جهانی دوم گام بر میدارد کلهر را با اتحاد دیگر ایلات بە عرصە مبارزات باز گرداند، از آنجایی کە اعظمی در مابین برخی از سران باقی ماندە کلهر و مردم از محبوبیت خاصی برخوردار نیست و خیانت اورا فراموش نکردەاند، کشتن وی میتوانست مثبت واقع شود، حتا روزی کریم گوردە کە از مبارزان نامی کلهر بودە و در بستر بیماری میباشد، اعظمی بە دیدار او میرود، به حدی از او متنفر بودە کە قصد دارد او را بکشد، حتا قبل از ورد اعظمی بە منزلش اسلحەش را میخواهد، اما بیماری اورا زمین گیر و فرصت این کار را به او نمیدهد. حزب هیوا خوب میداند کە جهت بازگشت روحیەی مبارزاتی کلهر، نیاز به اقدامی “شوک آمیز” دارند و آن نیز کشتن اعظمی میباشد؛ این پیشنهاد بە هژبر دادە میشود، اما هژبر یکطرفە نمیپذیرد و خواستار اطلاع امیر مخصوص از انجام چنین کاری میباشد، هژبر پیام را به امیر مخصوص میرساند، اما قبادیان با جوابی سیاسی بە او میگوید تنها کسی که در مقابل ما و کلهر است فقط اعظمی میباشد. هژبر پیام را دریافت میکند و بە دنبال فرصتی میباشد تا اعظمی را بە قتل برساند.
پیش از قتل اعظمی نیز امیر مخصوص بە میرزا محمد مظفری کە از منشیان اعظمی بودە میگوید: میرزا، اعظمی فردی بیسواد بود کە تو به او کمک کردی تا راه و چاره کارها را بیابد، هرچە زودتر از او دور شوید. شاید قبادیان برای حفظ افرادی کە سواد خواندن و نوشتن داشتن و ضرورت ماندگاری آنها برای کلهر، چنین غیر مستقیم میرزا را مطلع کردە باشد کە برای حفظ خودش از اعظمی دور شود.
در نهایت هژبر موفق بە کشتن اعظمی شد و بعد از آن تا روز درگذشتش در خانقین ساکن میشود و در نجف دفن میگردد.
رشید باجلان و ریباز پشتیوان پسر عزیز پشتیوان در مورد هژبر میگویند « بعد از مرگ اعظمی او زندگیی محتاطانە را انتخاب کرد. اما نباید فراموش کرد کە او از اعضای فعال حزب هیوا بودە است». حتا از وی یاد میکنند در کنگرە حزب هیوا کە در کلار امروزی برگزار شد، با سوزن انگشت شت خود را سوراخ و با خون خود سوگندنامە را مهر میکند.
لازم بەذکر است با تشدید فعالیتهای ک.ژک(جمعیت احیای کورد) کە بعدا بە حزب دموکرات کوردستان ایران تغییر نام و جمهوری کوردستان را با رهبری قاضی محمد تشکیل داد، فعالیتهای حزب هیوا متوقف و تمامی افرادی کە از آنها نام بردە شد از جمله رشید باجلان و ابراهیم خان نادری و یداللە خان رضایی و… در چهارچوب ک.ژک فعالیتهای خود را آغاز کردند؛ حتا ابراهیم خان نادری از کرماشان و رشید باجلان از مشاوران نزدیک قاضی محمد بودەاند.
امیر مخصوص
در سالهای بعد از شهریور ۱۳۲۰ و فروپاشی سیاسی و اداری حاصل از آن، کرماشان نیز مانند بسیاری از دیگر مناطق، صحنه تحولات پر فراز و نشیبی شد. به ویژه آن که از لحاظ جمعیتی بخش چشمگیری از مردمان آن را ایلات و عشایر تشکیل میدادند و این ایلات و عشایر در واکنش به سیاستهای سرکوبگرانه نظام پهلوی، هم برای اعاده حداقلی از معیشت ایلی به سبک پیشین و هم برای جلوگیری از اعادة یکهتازی نظامیان به سیاق گذشته، تحرک بسیار داشتند.
در کنار این فعل و انفعالات که ریشه در گذشته داشت، طرحونشر مجموعهای از آراء سیاسی و اجتماعی نو که نظر به آینده داشت نیز در تحرکات جاری در عرصه کارزارهای اجتماعی آن حدود مؤثر بود؛ فعالیت احزاب نوگرا و در رأس آنها شعب محلی حزب توده ایران در میان پارهای از اقشار اجتماعی محروم و متوسط کرماشان در هر دو حوزه صنعتی و زراعی، از مهمترین جنبههای این دو وجه بودند. و در کنار تمامی این وجوه، سیاستهای متفاوت دو نیروی خارجی روس و انگلیس ـ و به تدریج ایالات متحده ـ که در ایران حضور نظامی داشتند، نیز بر پیچیدگی وضع افزودند؛ سیاستهایی که با نزدیک شدن جنگ جهانی دوم به مراحل پایانی و یا فرا رسیدن موعد تقسیم منافع، جنبهای متعارض نیز یافت.
همزمان ایجاد دو حکومت در تبریز و مهاباد، سرآغاز یک رویارویی خطرناک برای ایران بود . بررسی گوشههایی از بازتاب این امر در دو حوزه شهری و ایلی کرماشان نیز هویدا بود.
در این کشمکش عباس خان قبادیان کە بەعلت خیانت علی اعظمی چهاردە سال را در زندان دیکتاتوری رضاشاه سپری کردە بود، بە میان ایل کلهر بازگشت؛ کلهر از پادویی دوارن اعظمی برای رضاشاه و تبدیل شدن بە ابزاری جهت سرکوب همنوعان خود و ایجاد اختلافات مابین ایلات کورد، بەسوی حرکتی حق طلبانە گام نهاد و بار دیگر سوارکاران این ایل با تلاش جهت اتحاد ایلات دیگر، داعیەی بزرگ در سر داشتند. در این دوران و با ظهور قبادیان، کلهر از انزوای سیاسی خارج شد و بە بخش مهمی از معادلات سیاسی منطقە تبدیل گشت، کە مکاتبات سفارتخانەهای بریتانیا و امریکا و روسیە، ارتش شاهنشاهی، ژاندارمری وقت کرماشان و همچنین نطقهای مجلس در دوارن چهاردهم تا شانزدەهم گویای این مهم هستند.
عباس خان قبادیان کارنامەای پر فراز و نشیب دارد، کمتر کسی توانسته در سطح ملی و منطقه این چنین ظاهر شود. او توانست سە دورە نمایندگی مردم غرب ایران در مجلس شورای ملی در دورەهای چهاردهم، پانزدهم و شانزدهم از سال (١٣٢٢) هجری شمسی بە بعد را هم بەعهدە داشته باشد؛ اندیشە تشکیل اتحادیە ایلی غرب کشور و ریاست آن بە عهدەی وی بود کە برخی منابع این اقدام را شبیە بە تشکیل حکومتی خودمختار برای کردستان یا گامی بەسوی استقلال میدانند؛ قبادیان در سیاست ورزی زیرک و دیپلماتکاری پرتوانا بود، وی با توجە بە همراه داشتن جنگجویانی زبدە اما بیشتر اوقات تلاش میداشت کە خواستەهای سیاسیش را از راهی مسالمت آمیز و با گفتگو بەدست آورد؛ پالکونیک زاخارا نمایندە روسیە در تهران دربارە عباس خان میگوید: «ولی آنچە بیش از همه مارا دچار حیرت ساخت عباس خان بود، این جوان دارای چشمهای مخمور و یک نگاه نافذ، نطقی تلفظ نمود کە ماهرترین دیپلوماتها نیز بر وی غبطه مینمودند… نطق مسلسل و مستحن او را گوش داده و دریافتیم کە چرا یک قبیلەی بزرگ و جنگجو مانند کلهرها را ادارە میکند.»
طبق گزارشات استانداری کرماشان (ش٩٦٤/٥ سال ١٣٢٤) و همچنین وزارت جنگ بە وزارت کشور(ش٢٠٤١/م/٦٩٨٣ سال ١٣٢٥) حزب ک.ژ.ک (جمعیت احیای کورد) اقدام بە تحرکات تبلیغاتی در حوالی کرماشان کردە است. در این گزارشات بە همکاری کلهرها و بیعت امیر مخصوص (در گزارش قبادیها قید شدە) اشارە شدە است؛ همچنین در قسمتی از این گزراش از تردید قلخانیها (قید شدە در گزراش) و گورانها کە آنرا بە مشورت با سید شمسالدین پیر و مرشد خود موکول کردە بودند، سخن بە میان آمدە است. این گزارش میتواند بە ارتباط مخفیانە امیر مخصوص و قاضی محمد صحه بگذارد کە برخی منابع نارسمی تاکنون بەآن اشارە دارند؛ ممکن است با توجە بە حضور روسها در منطقە مهاباد و انگلیسیها در منطقە کرماشان، با درایت سیاسی قاضی و قبادیان، این ارتباط بەصورت مخفیانە ماندە باشد.
اردشیر کشاورز از مورخین کرماشان میگوید: «اشغال کرماشان تا سال 1325 هجری خورشیدی ادامه داشت و در همین سال جنبشهایی برای اعلام خودمختاری در نقاط مختلف کشور از جمله فارس و تبریز به راه افتاد که درکرماشان نیز در راستای اعلام خودمختاری جنبش “نهضت غرب” یا جنبش “قبادیان” به راه افتاد.»
بر اساس گزارش وابسته نظامی سفارت بریتانیا «عباس قبادیان امیر مخصوص، ابراز امیدواری کرده که حرکتی مشابه قشقاییها آغاز کند و اظهار داشته از وقتی که در ماه مه گذشته در این حوزه اتحادیه عشایر را بنیان نهاد با قشقایی و بختیاری در ارتباط بوده است …»
سرهنگ کمال، فرمانده هنگ ژاندارمری کرماشان در یکی از گزارشهای خود به استاندار، در اواخر فروردین ۱۳۲۵، نوشتە است: «دستهبندی عشایر را هنگ تا حدی که مقدور بوده بر هم زده [است] و البته با ملاقاتهایی که با عباس قبادیان به عمل آوردهاند قطعاً نظر آنان تغییر و نقطه دیگری را سیر مینماید و فعلاً از حزب کومله (جمعیت احیای کورد) صحبتی در میان نیست.»
عباس خان تمام تلاش خودرا کردە بود کە هیچ ردپایی از هدف مشترکش با قاضی محمد بەجای نماند، چرا کە با توجە بە درایت سیاسی او و وضعیت منطقە کە قوای روس و انگلیس قسمتهای شمالی کوردستان و انگلیس در قسمتهای جنوبی آن نفوذ داشتند، چنین ایجاب میکرد کورد خودرا در بین این قوا تقسیم نماید و حساسیتی بەوجود نیاید.
عصر روز شنبه ۲۲ مهر سرپاس صفاری، رئیس شهربانی کل کشور برای انجام یک مأموریت ویژه از سوی قوامالسلطنه راهی کرماشان شد. وی در خاطراتی که سالها بعد در یادآوری این مأموریت منتشر کرد مینویسد «روزی رئیس وقت دولت مرا احضار کرده چنین اظهار داشت: اوضاع کرماشان روز به روز رو به وخامت میرود عباسخان قبادیان عدهای از اکراد مسلح کرماشان و کردستان را دور خود جمع کرده و قصد حمله به کرماشان را دارند.»
عباس خان توانستە بود برخی از مالکین شهری کرماشان و ایلات دیگر را با خود همراه کند. طبق گزارش ذبیحالله دهشور «مخبر ستاره غرب (و کوهستان) کە به تهران مخابره شده است. در جلسهای که صبح روز هشتم مهر ماه در منزل حاج شریف معتضدی در کرماشان تشکیل شد، آقایان علامه وحید، رفعتالسلطنه، معتمدالدوله، آقا عزیز اعظم زنگنه، علیرضا اعتضادسلطان، عبدالحسین شهلایی و … و حشمتالله دولتشاهی به نمایندگی از مالکین شهری و آن گروه از رؤسای ایلات که در شهر بودند ـ عباس قبادیان، محمدامین بیگ لهونی پسر جعفر سلطان اورامی، علیاکبر امجدی، امانالله فرهنگ و عبدالحسین امیراحتشامی ـ با حضور منوچهر فرمانفرمائیان که برای تأسیس شعبه حزب دموکرات به کرماشان آمده بود گرد هم آمده اساس همراهیای را پی ریزی کردند که «اتحادیه کرماشان و ایلات غرب» نام گرفت.
در گزارشی دیگر به جای ذکر نام روسای ایلات از آنها با توصیف کلی «روسای مهم کلیه عشایر لرستان، پشتکوه و پیشکوه، کلهر و سنجابی و قلخانی و گوران و باباجانی و قبادی و ولدبیگی و عثمانوند» یاد شده است. تلگراف از سنقر به طهران، ش ۲۹، مورخ ۱۱/۷/۱۳۲۵ (ساما ۱۱۲۰۱۷۴۲۲۶۷) در این گزارش نیز خاطر نشان شده است تنها کسی که در این جلسە «قسم یاد نمیکند محمد بختیار سنجابی … بوده که برای قسم خوردن عذر آورده است.»
روزنامه رهبر از این بابت نیز گله داشت.رهبر ضمن شکایت از تحرکات عناصری که «خود را به حزب دموکرات ایران منتسب میکنند» و برای «جدایی انداختن بین جناب آقای نخستوزیر و صف متراکم آزادیخواهان» تلاش میکنند، از همراهی مقامات حکومتی و انتظامی با این حزب نیز گله داشت. از جمله واداشتن اجزاء شهرداری به نامنویسی در حزب مزبور و بیتفاوتی ژاندارمری نسبت به «رژه مسلحانه عشایر در شاباد و کرند …»
روزنامه جبهه نیز که از دیرباز تحولات آن حوزه را دنبال میکرد در گزارشی اشاره به احتمال آن که «… شاید قبادیان دراین خصوص با سران ایل قشقایی معاهدهای بسته و قراری در بین گذاشته باشد…» از احتمال گسترش این حرکت به دیگر حوزههای ایلی اطراف نوشت،به ویژه آن که «… خبر میرسد علیمحمد غضنفری اخیراً برای همین مقاصد به لرستان رفته و از قراری که میگویند درصدد همکاری با قبادیان افتاده است.»
به نوشته ارگان حزب ایران « آقای قبادیان نماینده مجلس شورای ملی که چندی پیش ـ [بهار همان سال] ـ دولت را به شوراندن سه میلیون عشایر غرب تهدید مینمود، ممکن است قصه فارس در عشایر غرب ایران صورت عمل به خود گیرد»
قبادیان حرکت جدی خود را آغاز کردە بود، اکنون مسئلە بە موضوعی فراتر از کلهر مبدل گشتە،از آنجایی کە عباس خان قبادیان از پتانسیلهای اقتصادی و منابع زیر زمینی و موقعیت جغرافیای استراتژیک آن مناطق مطلع بود، سعی داشت کە این سرمایە عاید خود مردم کورد باشد نە اینکە با بە یغما بردن این سرمایە اندکی از آن بە غرب کشور بازگردد و مابقی آن سرمایە هنگفت صرف ارتش و پیشرفت مرکز شود، قبادیان بارها در نطقهای خود در مجلس بە اهمیت کشاورزی و منابع زیر زمینی و دستاورد اقتصادی دولت از آن مناطق بخصوص استان پنج سخن بە میان آوردە بود، کە در مقابل دولت هیچ توجەایی بە رشد و پیشرفت آن مناطق ندارد و مردم در وضعیت بد بهداشتی بەسر میبرند. هشدارهای عباس خان مکرر بود و بارها نیز بە بی توجەای دولت بە فرهنگ خاص غرب کشور اشارە داشتە است. در اینجا منظور قبادیان انتقاد بر سیاستهای یکسانسازی فرهنگی و سیاست تفریس دولت بودە است، در همان سالها نیز دولت بە خاطر شرایط پیش آمدە کە در منابع بە آن اشارە شدە است از ترس گسترش جنبش قبادیان در کرماشان و قاضی محمد در مهاباد رادیو کوردی را در تهران تاسیس و بعدها نیز بە کرماشان منتقل شد. تلاشهای قبادیان بی وقفه بود، بە گونەای کە بسیج عظیمی از روزنامە و نطقهای مجلس و … علیە عباس خان بە کار گرفتە شدە بود، بدون شک هر صدای آزادی خواهی در داخل ایران از دیرباز تاکنون بە عوامل خارجی ربط دادە شدە است، در اینجا بود کە قبادیان را عامل انگلیس دانستند. دولت از طرفی و حزب تودە از طرف دیگر تمام توان خودرا بە کار گرفتە بودند کە چهرە سیاسی عباس خان قبادیان را خدشەدار کنند و همچنین در محافل سیاسی تهران و نطقهای مجلس شورای ملی وی را متهم بە تجزیە طلبی کنند. حتا برخی از روزنامەهای وابستە بە تودە و دولت خواهان برخورد شدید با قبادیان و تبعید وی شدند. اما از آنجایی کە قبادیان از همراهی ایلات غرب برخوردار بود این نوع برخورد برای دولت آسان نبود.
در رابطە با اینکە آیا قبادیان عامل انگلیس بود، مقامات انتظامی که تحرکات عشایری مزبور را دنبال میکردند بر این باور بودند که مداخلهای در کار نیست. هنگ نگهبانی کرماشان در یکی از گزارشهای خود راجع به تشکیل اتحادیه کرماشان و ایلات غرب در منزل حاج شریفخان انجام و قرار بود جلسه بعد این هیئت نیز «… در شاهآباد تشکیل و رؤسای عشایر در آنجا جمع شوند …» این نکته را نیز افزود «… به طوری که تحقیق شده تاکنون خارجیان تحریکاتی نکرده و دستوراتی ندادهاند.» در مقابل نیز قبادیان در مذاکرات مجلس شورای ملی (۲۸) آذر (۱۳۲۷) نشست (۱۲۵) بە دفاع از خود پرادخت و تمام این اتهامات را تکذیب کرد. در این رابطە نیز باید گفت تاکنون در خصوص همراهی قبادیان با انگلیس هیچ اسنادی در دست نیست.
از طرفی نیز پس از کشتە شدن اعظمی، افراد نزدیک او همچنان برخی از پستهای حکومتی را در دست داشتند و برخی از مفتشان اعظمی در مابین ایل همچنان داعیەی ریاست بر کلهر را داشتند، از این جهت این افراد با نامەنگاری بە مرکز، علیه قبادیان بە پاخواستە بودند، اما عباس خان در اقدامی دیگر توانست قاسم خان اعظمی پسر علی اعظمی را از پست فرمانداری شاهآباد بر کنار کند و از دردسرهای آنها برای کلهر تا حد زیادی بکاهد و راه را بر خیانت دیگر آنها ببندد.
معهذا با پیشامد تحولاتی چون انتصاب خسروخان قبادیان به فرمانداری شاهآباد، روال روزگار از قدرت گرفتن جناح مقابل حکایت داشت. حتی اعتراض مراکزی چون «جمعیت کرماشانیان مقیم مرکز» که به نظر میآید چهرههایی چون دکتر کریم سنجابی در آن ذینفوذ بودند نیز نتوانست در جلوگیری از این ترتیب جدید مؤثر واقع شود. جمعیت مزبور بر این باور بود که این تصمیم «محققاً امنیت آن صفحه را مختل کرده و ممکن است منتهی به زد و خورد و عواقب وخیمی نظیر اوضاع مهاباد و آزربایجان گردد». دکتر کریم سنجابی نیز از جملە افرادی بود کە تمایل او بیشتر بەسوی مرکزگرایی و سیاست یکسانسازی فرهنگی بود، بە همین جهت هم علیه قبادیان اقدام میکرد، اما از آنجایی کە از جایگاه سیاسی و ایلی قبادیان برخوردار نبود، نتواست در داخل سد راه او شود بیشتر مشغول نطق پراکنیهایش در تهران بود، و بعدها نیز دولت ایران سعی داشت از او چهرەای ملی بسازد و قبادیان را در تاریخ افتخارات غرب در اذهان عمومی بە فراموشی بسپارد و تا حدودی نیز در این اقدام موفق بود.
قبادیان با پرهیز از سیاستی تندروانە کە همچنان توانستە بود صدای خود در مرکز را حفظ نماید و دولت سنجیدە شدە با وی تامل کند. برنامەی بعدی دولت البتە با پیشنهاد فف انگلیسی این بود کە قبادیان را از کرماشان دور کنند، خود محمد رضا پهلوی، بەصورت شخصی با قبادیان دیدار کرد، اما وی همچنان بر خواستەهای خود پافشاری میکرد، بر اساس گزارش روزنامه رسمی کشور شاهنشاهی ایران سال چهارم شمارە (١١٢٠)شنبەماه ١٣٢٧ محمدرضا پهلوی پس از دلجوییهایی از قبادیان، از وی خواستە است کە ایام گذشتە را فراموش کند، امروز موقعیت کشور ایجاب میکند کە همه باید دست اتحاد و اتفاق بەهمدیگر بدهیم تا زمانی کە قشون بیگانە از کشور بیرون روند و شاید بفضل الهی جنگ خاتمە یابد.
اما از آنجایی کە قبادیان میداند دولت ایران از موضع ضعف چنین برخورد میکند، گفتەهای پهلوی را نمیپذیرد و اعتقاد دارد کە اگر توانایی آنرا داشت یک شبە کرماشان را با خاک یکسان میکنند. بە همین خاطر قبادیان همچنان مصر و استوار ایستادە بود و دولت هیچ سندی در رابطە با اینکە عباس خان عامل انگلیس باشد را دست نداشت کە بتواند آنرا بهانە کرده و بە خاک کوردستان بتازد. دولت پهلوی توانستە بود بە جمهوری آذربیجان و مهاباد پایان دهد، آنهم با سود بردن از اختلافات عشایری در آن مناطق و قراردهای اقتصادی با شوروی کە در آن زمان بەنوعی حامی آن دو جمهوری محسوب میشد، اما قبادیان در حوزەی کوردستان جنوبی تا حدود زیادی راه را بە اختلافات ایلی بستە بود، از جملەی آنها برکناری قاسم خان اعظمی پسر علی اعظمی از پست فرمانداری شاهآباد بود کە راه را بر خیانت دیگر آنها بست. و همزمان اینکە قبادیان وابستە بە هیچ قدرت خارجی نبود، در این حالت سرکوب جنبش قبادیان توسط پهلوی سخت بەنظر میرسید، بە همین خاطرهم پهلوی راهای دیگر را در پیش گرفتە بود تا قبادیان را ساکت کند و شاه مدام بە دلجویی از قبادیان مشغول بود تا اینکە بتواند قبادیان را از خواستەهایش دور کند. تا در نتیجە بە قبادیان پیشنهاد شد کە بەعنوان سفیر ایران در سویس دست به کار شود، هرچند قبادیان دلیل این پیشنهاد شاه را میدانست، اما آنرا پذیرفت. چرا کە با توجە بە شرایط پیش آمدە در آن وقت ایران، با سرکوب جنبشهای دیگر، قبادیان خوب میدانست کە او تنها ماندە است. تا در نتیجە وی درخواست پهلوی را بەعنوان سفیر ایران در سویس پذیرفت، اما مشخص است کە عباسخان این فرصت را بهتر میدانست تا بتواند اینبار با ایجاد ارتباطاتی در سطح بین الملل اهداف خودرا دنبال کند و اینگونە صدای آزادیخواهی ملتش باشد.
قبادیان قبل از اعزامش بە سویس، با شاه دیداری داشت کە بە درخواست خود شاه بودە است، آنچنان کە در مورد آن دیدار گفتە میشود در هنگام پیادەروی در یکی از باغهای اطراف تهران، محمدرضا پهلوی با تفنگ شکاریی کە در دست دارد، بە طرف پرندەای شلیک میکند، اما تیرش بە هدف نخوردە، عباس خان از دیدن این صحنە بە خندە میافتد. شاه ناراحت میشود و با عصبانیت اسلحە را بە سمت قبادیان پرت کردە و گفتە بیا تو بزن. عباس خان هم پرندەای را بر روی شاخ درختی مشاهد میکند، ابتدا بە سمت شاخە شلیک میکند کە پرندە پرواز کردە و بعد در آسمان پرندە را میزند. شاه هم از این حرکت متعجب میشود و میگوید قبادیان چرا اول بار آنرا نزدی؟ عباس خان هم در جواب میگوید ما کوردیم و مردانگی داریم، اول طرف را خبر میکنیم بعد بە طرف او تیراندازی میکنیم.
در این دیدار گفتەی قبادیان نوعی هشدار بە شاه میباشد کە او از خواستەهایش جهت خودمختاری کوردستان کوتاه نخواهد آمد، بعدها نیز با توجە بە اینکە اقدامات عباس خان تحت نظر شاه بود، از ترس اینکە قبادیان اینبار بە وجەای بین المللی تبدیل شود، تصمیم بە حذف فیزیکی او گرفت؛ تا در نتیجە روز سەشنبە ششم تیر (١٣٣٤) در یک حادثە ساختگی در پاریس عباس خان قبادیان همراه با همسرش فاطمه خانم ترور شد. طبق برخی منابع شاه با همکاری سرویسهای امنیتی امریکا موفق بە حذف عباس خان قبادیان شدە است.
عباس خان قبادیان را میتوان از مردان سیاست کورد دانست، چە بە لحاظ طول دوران زندان، و چە بە لحاظ حضور در میادین سیاسی مثل نماینگی مجلس، سفیر ایران در سویس، نقش تصمیم گیرندە در مسائل خرد و کلان و…
اهداف قبادیان بر کسی پوشیدە نیست، حتا در ابیات شاعران قدیمی کلهر نیز ردپای اهداف سیاسی جهت استقلال سیاسی کورد پیدا میباشد؛ در ابیاتی از آقا محمد گیلانی در وصف عباس خان چنین آمدە است:
لە کوڕەیل داوت لە قسمەت کورد//
ئەمیر مەخسووس شوون ئێ پەنجە گرد//
در اینجا منظور شاعر این است کە عباس خان ادمە دهندە همان راه داود خان بود جهت رسیدن کورد بە حکومت و استقلال.
مابین گیر ترک عراق و ئێران//
وەکیل چوارم و نەترس تێران.
در اینجا کاملا مشخص است کە شاعر بە جغرافیای کوردستان اشارە دارد کە در مابین دولتهای ترکیە و عراق و ایران قرار دارد کە شاعر آنرا اسیر شدە میداند. سرودن این ابیات هم متکی بە شناخت شاعر از اهداف عباس خان قبادیان میباشد.
با مرگ عباس خان قبادیان، ساختار سیاسی کلهر در حد همان تشکیلات محلی و کدخدایی باقی ماند و تاکنون دیگر از ایفای نقش کلهر در سیاستهای خرد و کلان منطقه خبری نیست و بە نوعی درماندە ماندە است و نام توهین آمیز را بە عنوان بخشی از “عشایر غیور” بە دوش میکشد.
در پایان از خود بپرسیم، آیا وقت آن نرسیدە کە تعصبات را کنار بگذاریم؟ آیا وقت آن نرسیدە بە رودربایستهای تاریخی پایان دهیم و حقایق را هرچند هم تلخ باشد بیان کنیم و بپذیریم؟
اما آیا همان اشخاص کە درصدد بە چالش کشیدن یا رد و انکار حقیایق تاریخی هستند، بە رشد اقتصادی و پیشرفت منطقە خود توجە داشتەاند؟ آیا از خود سوال کردەاند عامل عقب افتادگی این منطقە چیست؟ آیا میدانند درآمد سالیانە دولتهای پیدر پی مرکزی ایران از پتانسیلهای اقتصادی و جغرافیایی این مناطق چقدر بودە است و در مقابل آن چە میزان بە خود دیارشان بازگشتە است؟ آیا از خود پرسیدەاند چرا فرهنگ و زبانشان در زیر پوتین مرکز در حال له شدن است!
شاید با بازگشتی بدون تعصب بە گذشتەی خود، روشنایی بخش راه تاریک امروزمان باشیم…
اگر مایل باشید بە وضعیت حال و اهدافمان برای آیندە نیز خواهیم پرداخت، از بازگشت شکوه کلهر تا جلوگیری از بە یغما بردن سرمایەی “میلکانمان”.
منابع :
آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷،
سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، مترجم عباس مخبر، چاپ دوم بهار ۱۳۷۲، انتشارات طرح نو، تهران (ترجمهای از The Cambridge History of Iran , Volume 7 , Cambridge University Press, 1991)(
حمید احمدی- دولت مدرن و اقوام ایرانی: شالوده شکنی پارادایم-های رایج در کتاب دولت مدرن در ایران – به اهتمام: دکتر رسول افضلی- قم: انتشارات دانشگاه مفید، ۱۳۸۶، چاپ اول
محمدرضاخلیلی خو. توسعه ونوسازی ایران دردورە رضاشاه.
فارسون،سمیح ومهرداد مشایخی،فرهنگ سیاسی درجمهوری اسلامی ایران،ترجمە معصومه خالقی
فردهالیدی،دیکتاتوری وتوسعه در ایران،ترجمه،فضلالله نیکآیین.
. وزارت کشور، اداره انتظامات، گزارش فرمانده ژاندارمری به وزارت کشور، شماره ۲۳۵۵/ ج ۳، مورخ ۲۱/۱۱/۲۴ در سازمان اسناد ملی ایران ـ از این پس ساما ـ ۱۱۲۰۱۷۴۴۲۶۹.
. عزیزالله اعزاز نیکپی، تقدیر یا تدبیر، خاطرات اعزاز نیکپی، تهران: ابن سینا، ۱۳۴۷،
. رونوشت گزارش فرمانده هنگ مستقل ژاندارمری کرماشان سرهنگ کمال، ش ۰۰۰۲/م، مورخ ۲۸/۱۲/۲۴. ساما ۲۹۰۶۳۳۲.
. تلگراف، تهران به ریاست وزراء، مجلس، وزارت کشور، وزارت جنگ، ش ۱۳۱، مورخ ۲۷/۵/۱۳۲۴. (ساما ۱۱۲۰۱۷۴۲۲۶۱).
. وزارت کشور، گزارش بخشدار ذهاب به فرماندار قصر شیرین، ش ۴۶۹، مورخ ۲۱/۳/ ۱۳۲۵ و همچنین وزارت کشور، گزارش شهربانی کرند، ش ۸۸۶، مورخ ۲۴/۳/۱۳۲۵ (ساما ۲۹۰۷۳۵۰).
. گزارش وابسته نظامی سفارت بریتانیا، ش ۱۱، ۱۱ – ۱۷ مه ۱۹۴۶/ ۲۰-۲۶ اسفند ۱۳۲۴
. روزنامه جبهه، به نقل از رهبر، ۴ اردیبهشت ۱۳۲۵.
تاریخ ایل کلهر. ابراهیم اکبریان گیلان. ناشر آریوحان. ١٣٩٥
تاریخ و جغرافیای گیلان غرب، علی اکبر علیزادە، انتشارت باغ نی. ١٣٩٠
دیداری رەشید باجەڵان، کۆکردنەوەی کاروان عوسمان خەیات،٢٠١٤
کرد و پراکندگی او در گستره ایران زمین – ح. بهتویی – ۱۳۷۷ – تهران.
ایلها و طایفههای عشایری کرد ایران. علی میرنیا. ناشر نسل دانش. ایران. ۱۳۶۸.
آیت محمدی. سیری در تاریخ سیاسی کرد. انتشارات پرسمان. ۱۳۸۲
سرزمین ومردم ایران، عبدالحسین سعیدیان،انتشارات علم وزندگی، تهران1377
تاریخ شهریاری، سعیدنفیسی، ناشراقبال، تهران1317،
تبارشناسی قومی وحیات ملی. اسماعیل یوردشاهیان.انتشارات فرزان روز. تهران1380، چاپ اول.
گیتاشناسی ایران. مهندس عباس جعفری. مؤسسه جغرافیایی و کارتوگرافی گیتاشناسی. تهران1379
کرماشان و تمدن دیرینه آن، ایرج افشار سیستانی،انتشارات نگارستان، چاپ دوم، تهران1381
دانشنامه دانش گستر، تهران. مؤسسه علمی فرهنگی دانش گستر
Arjomand, Said Amir. The Turban for the Crown: The Islamic Revolution in Iran (in انگلیسی). Oxford University Press. p. 56.ISBN 978-0-19-504258-0. Furthermore, the Kalhor Kurds in the west, the Turkman tribes in the northeast and the Baluch in the southeast were showing clear signs of open insubordination
Kenney, Karen Latchana. Iran (in انگلیسی). ABDO Publishing Company. p. 68. ISBN 978-1-61787-822-0. Kurds have different clans, the most significant of which are the Mokri, Bani-Ardalan, Jaaf, and Kalhor.
Hamzehʼee, M. Reza. The Yaresan: a sociolgoical, historical and religio-historical study of a Kurdish community (in انگلیسی). K. Schwarz. p. 62. ISBN 978-3-922968-83-2. The Kalhor and Zangeneh Kurds, with the help of the Afshars, fought the invading army but were defeated.136 Therefore Nader Shah came to …
“Kurdish, Southern”. Ethologue.
“Kalhori of Kurdish, Southern (sdh)”. MultiTree:A Digital Library of Language Relationships.
Tristan James Mabry. Nationalism, Language, and Muslim Exceptionalism. University of Pennsylvania Press. p. 92. ISBN 0-8122-4691-8.
دانشنامه بریتانیکا
https://www.cgie.org.ir/fa/publication/entryview/8454
پروفسور مهرداد(میشل)،ایزدی.کردها.دانشگاه هاروارد آمریکا.1992
اردشیر کشاورز، مقالهٔ واقعیت تاریخ و ایل کلهر ـ هفته نامهٔ سیروان، شماره ۳۶۷، سال هشتم، ۸۴/۱۱/۱ ـ
هنری کرزیک راولینسون سفرنامه راولینسون، گذر از زهاب به خوزستان، تهران ۱۳۶۲
ایل کلهر در دوره مشروطیت، علیرضا گودرزی انتشارات کرماشان، ۱۳۸۱
«میراث فرهنگی> فرهنگ عامه>زبان و گویش> در یک نگاه»(فارسی). سازمان میراث فرهنگی و صنایع گردشگری استان کرماشان. بازبینیشده در ۲۹ ژوئیه ۲۰۱۰.