ھادی عارفی
سالھاست اصلاح طلبان حکومتی از بلندگوی حاکمیت خود را علمدار خواست مردم و جنبش مدنی کوردستان تلقی میکنند. آنان نقش سیاسیون و اپوزیسیون را تا در جنبش ھا اعم از مدنی و غیر مدنی مخرب و فرسایندە توصیف نمودەاند.
اکنون گروەھای مصلحتی در قبال جنبش اعتراضی بانە و سنندج و سایر شهرهای کردستان سکوت اختیار کردەاند، این بی تفاوتی اگرچە اصلاح طلب و چپ نمیشناسد؛ اما سکوت یعنی سرکوب و رضایت بە تداوم آن.
روزنامه نگار این طیف مصلحتی نیز قلم هایشان نمی چرخد. آنان تنها صفحەی روزنامه ها و مجلات مجوزدار را می پسندند و می چربند؛ غیر از این برایشان کسر شأن و یا بە نفع شان نیست.
آنان حتی بە نمایندگی از مردم کوردستان فرصتھا بە جانیان و قاتلان دادند، اما اکنون سکوتشان در برابر سرکوبھا چیزی بە جز ھمدست بودن در یک کاسەی خون نیست.
اکنون زمان مناسبی است، اصلاح طلبان سکوت می کنند و سریعا در خانه ی نیروهای دوستشان (سرکوبگران) قرار می گیرند. این خشم اجتماعی بانە و سنە چشم ها را باز ھوشھا و گوشھا را تیز می کند.
بارھا سیاسیون کورد بە وضوح عنوان کردەاند کە اصلاح طلبان مصلحتی بزرگترین مانع گسترش جنبش آزادیخواھی علیە حاکمیت منفور بودە.
اکنون باید چشمھا را شست و دشمنان را قبل از لحظه ی آخر شناخت! باید در این لحظات تاریخی و پایان عمر ننگین فاشیسم مذھبی رو دستی بە آنھا زد تا در فردای آزادی چاپلوسی و سکوتھایشان را بە نرخ انقلابی بودن بە مردم نفروشند.
آنچه روشن است بار دیگر این سکوتھا تنها گزارشی از یک جنگ سراسری نیست، این روایتی فرهنگی از یک انحطاط ستراتژیک است. انحطاطی که بن مایهی آن اصل به ماسبق است. بن مایهای از جنس مباح کردن خون جوانان به مثابهی قارنی، قلاتان و نوروز خونین سنندج است.
اساسا فلسفهی مقاومت بنیاد نهادن و ایجاد بسترهای گوناگون مناسب برای ابراز وجود اندیشههای متفاوت و یک آموزش همگانی و فرهنگسازی همه گیر است که تاریخ پر فراز و نشیب و پر هزینهی این مبارزه، دال بر این ادعاست.
نقطهی عطف به بند کشیدن و سلاخی کردن مردم بە ستوە امدە در این است که هنگامی محصول این تئوری از سوی اذهان عمومی عیاربندی و مردود اعلام میشود، طراحان آن برای اثبات نوعی حقانیت دروغین با رجوع به روابط عاطفی خود در گذشته و تخریبات تاریخی و تعدادی دیگر برای کسب مشروعیت از دست رفتهشان، کارناوالی آماتور برای لاپوشانی گاف کودکانه خود را به راه میاندازند.
اپراتورهای اتاقهای فکر مراکز امنیتی به تشویش اذهان عمومی متوسل شدهاند، اما این فرآوری، دیگر اثرگذاری دروغ پراکنیهای اوایل انقلاب و دواران طلایی که “کوردھا سر میبرند” را نخواهد داشت.
سراسیمگی و دست پاچگی، بنیاد قدرت رژیم ایران نشان از متزلزل بودن بنیانهای آن است، آنها در تلاشند، با ایجاد وحشت و جاری کردن خون، کارزار پایانی رژیم ایران از خط پایان دور کنند.
دینامیزم مبارزاتی یک پشتبند دیرینهی سیاسی و آرمانی نهفته در دل بخشی عظیم از یک ملت، مشروعیتی غیرقابل انکار و باورمندانه محکم، یک عقلانیت سیاسی واقعی را فراهم آورده و تمامی دیگر جریانها بر این امر واقف و ناچار به رواداری با آن هستند.
دیگر زمان آن فرا رسیده که پا به بلندای خواستهای خود بنهیم و از حقوق آزادی و رھایی سخن بگوییم کە بدون شک بانە و سنە نمادی همان فریاد آزادیست که از گلوی انسانهای آزاده سربرآورده است.
اما سکوت و تعاملهای سیستماتیک مدعیان حقوق انسان، تا میخوریهای شبانه مصلحت طلبان با شکنجهگران باشگاههای امنیتی حکومت اسلامی، تمامی مرز و محدودههای اخلاقی و انسانی را در نوردیدنده است.