آلمان و پناهندگان، یک سال بعد

0
2564

نويسنده : Olivier CYRAN

 برگردان:
عبدالوهاب ياسري

خوابگاههای پناهندگان را به ندرت در کارت پستال‌ها می‌بینیم. برای رسیدن به خوابگاه پناهندگان بورینتس اشتراسه در برلین-لیشتن‌برگ باید راهی طولانی را از میان مغازه‌های فقیرانه و ساختمان‌های رنگ و رو رفته -با سیرک کوچکی در قطعه زمینی وسیع- طی می‌کردیم.

دو شتر لاغر در آن میان مشغول خوردن علف‌های گل‌آلود بودند. دورتر، تالار بولینگ بزرگی (میراث دوران شوروی) و پشت آن بلوک بتنی خاکستری رنگی به ارتفاع چهار طبقه مجهز به دوربین‌های مراقبتی دیده می‌شد. بالاخره رسیدیم. سه جوان افغان در برابر در ورودی سیگار می‌کشیدند و آشکار بود تلاش داشتند ملالت‌شان را پنهان سازند. «می‌بینید؟ آنگلا مرکل مهربان چند شتر به ما داده که بوی وطن‌مان را حس کنیم.» تنها کسی که در این جمع انگلیسی می‌داند امیر ٢٨ ساله با چشمانی درخشان است که دوستانش را هم سرگرم می‌کند. قاه‌قاه می‌خندد؛ زبانی که نیاز به ترجمه ندارد. شوخی به سبک شخصی: از آن مرهم‌های کمیاب که در این شرایط دشوار می‌تواند به دادشان برسد.

از زمانی که امیر پا به برلین گذاشته،-سپتامبر ٢٠١٥، آلمان بی‌وقفه با بزرگترین موج پناهندگان از زمان جنگ دوم جهانی رو به روست: روزانه تا ده هزار تن -بیشتر سوری، اما همچنین از افغانستان، عراق، سودان، آفریقای شمالی یا کشورهای بالکان- از مرزها عبور می‌کنند. اما بیشتر دولت‌ها در اروپا که ترس برشان داشته، تنها در اندیشه پس زدن خیل مسافرانی هستند که برای فرار از جنگ و بدبختی آماده‌اند هر بلایی را به جان بخرند. تصمیم آلمان که درهایش را بی‌قید و شرط بگشاید، رویدادی تاریخی است که همسایگان‌اش را شگفت‌زده کرده. چطور امکان داشت؟ غول اقتصادی که یونان را خفه و ریاضت اقتصادی را به آن تحمیل کرد، حالا با دسته‌های گل به سراغ سیل پناهندگان می‌رود و در حالی که از کاله(شهری در فرانسه) تا بوداپست همه جا فرمان کشیدن سیم‌های خاردار صادر می‌شود، آلمان با شعار «Wir schaffen es» (از پس‌اش برمی‌آییم) بسیج شده که ٩٠٠ هزار مهاجر در ٢٠١٥ و سپس ٢٨٠ هزارتای دیگر را در سال بعد بپذیرد. درمقام مقایسه ، شمار پناهندگان پذیرفته شده توسط فرانسه در همین مدت تقریبا ده برابر کمتر است.

اما، باید اذعان داشت که وضعیت پذیرش این پناهندگان چندان هم مناسب نیست. در مرکز بورنیتس‌اشتراسه ساختمان‌ها خرابه، دستشویی‌ها زار و دیوارهای اتاق‌ها پر از میخ و پونز است. مدیریت محل، شرکت خصوصی PeWoBe که چندین تاسیسات را در خود پایتخت و در براندنبورگ اداره می‌کند، سیستمی برای دریافت هزینه اضافی در ازای خدماتی که به ساکنین می‌دهند برقرار نمود. این کار در کنار برملا شدن ایمیل‌های شخصی مسئولین که قصد داشتند مراکز را مجهز به «پنجره‌های کشویی برای کودکان» کنند، موجب شد مقامات تمام قراردادها با کارفرما(١) را در اوت ٢٠١٦ لغو نموده و حدود پانصد ساکن بورنیتس‌اشتراسه را به یک پادگان قدیمی در بخش اشپاندو منتقل کنند. با این حال، شصت‌تن از آن‌ها نمی‌خواهند از این جا بروند. به گفته امیر، «می‌خواهند ما را به محلی دورافتاده‌تر منتقل کنند، جایی که دیگر نتوانیم خودمان آشپزی کنیم، در حالی که خودشان یک سال است که دارند تبلیغ‌اش را می‌کنند. ما جای جدید نمی‌خواهیم، بلکه می‌خواهیم آینده داشته باشیم.»

او که چهارده ماه است وارد آلمان شده، تمام درخواست‌های پناهندگی‌اش بی‌جواب مانده است. در افغانستان به عنوان حساب‌دار یک پیمان‌کار دست دوم ارتش کار می‌کرد، تا این که بدشانسی در کنار آشفتگی عمومی کشور موجب شد که شغل‌اش را از دست دهد و زندگی‌اش در خطر قرار گیرد. به سرعت خود را به آلمان رساند، با این امید که در آن جا کاری و مکانی برای زندگی دست و پا کند، اما هنوز از این آرزوها بسیار دور است. «اول باید درخواست پناهندگی‌ام پذیرفته شود. بعدا یک دوره فراگیری زبان را بگذرانم. آنوقت است که می‌توانم توانایی‌هایی را نشان دهم و درخواست کار کنم.» هیچ ضمانتی وجود که بتواند مانع اصلی را کنار زند: افغانستان دیگر از دید آلمان کشوری پرخطر به حساب نمی‌آید که توجیهی برای پذیرش بی چون و چرای تبعیدی‌هایش باشد. در نوامبرگذشته، نخستین قرار منع رسیدگی به حق پناهندگی برای کابل به دلیل نبود مدارک و شواهد کافی در برلین صادر شد.

یکسال و نیم پس از «اوج» تابستان ٢٠١٥ و نمایش غرور آلمانی‌ها از این همه مهمان‌نوازی، اوضاع خیلی هم خوب نیست. قبل از هر چیز، وسعت فاجعه تاثیرگذار است. بین سال‌های ٢٠١٥ و ٢٠١٦، شهر برلین به تنهایی پذیرای یکصد هزار پناهنده بود، ٣٨ مجموعه ورزشی را به همین منظور اختصاص داد، و ٦٨ مرکز اسکان یا «دهکده‌ اسکان» تدارک دید. در دسامبر میکائل مولر شهردار سوسیال دموکرات پایتخت با اطمینان اظهار داشت، «وظیفه ما بیشتر از این‌هاست.» از هامبورگ تا مونیخ، بیشتر شهرهای بزرگ به همین روال تجهیز می‌شوند. برای مقایسه باید اکتبر ٢٠١٦ یکسال و نیم پس از راه‌اندازی نخستین مراکز تجمع پناهندگان در پاریس را در نظر آوریم: این شهر به تنهایی دارای هشت‌صد مرکز تجمع است که خیلی زود هم انباشته از پناهندگان شدند. دیگر در پایتخت فرانسه کاملا عادی شده که ببینیم پلیس با گاز اشک‌آور گروه‌های مهاجرین را پراکنده می‌کند یا در سرمای زمستان رواندازهایشان را برمی‌دارد؛ کاری که صدای پزشکان بدون مرز را درآورده و رویدادی که در آلمان قابل تصور نیست.

در آنسوی راین، سیاست پذیرش پناهندگان زیر فشاری دو گانه در پیچ و تاب است. از یک سو، از کمک‌های بی‌دریغ مردم سود می‌جوید. از ٢٠١٥، صدها هزار داوطلب پیشنهاد کمک به مراکز، ساختارهای اجتماعی، انجمن‌ها یا کلیساها را داده‌اند. آقای اولاف ریدل، مبل‌ساز جوان اهل هال در ساکس-آنهالت، مثال خوبی از این تمایل است؛ تمایلی که کمتر با انگیزه‌های سیاسی و بیشتر مبتنی بر روح همبستگی است: پس از آن که «کم و بیش اتفاقی» در یک مراسم خوش‌آمدگویی به مهمانان سوری که توسط یک کلیسای محلی برگزار شده بود شرکت کرد، تا به تعدادی از آنها کمک کرد تا محل زندگی اولیه شان که در شهری متروک از دوران شوروی بود به مرکز شهر اسباب کشی کنند .همسرش که آموزگار است به آنها زبان المانی درس می دهد. می‌گوید، «صاحبخانه‌ها معمولا منزل‌شان را به پناهنده‌ها و خارجی‌ها اجاره نمی‌دهند چرا که می‌خواهند مرکز کاریابی [چیزی مثل Pôle emploi در فرانسه خودمان] پرداخت اجاره آن‌ها را تضمین کند. این وسط، برخی دلال‌‌ها هم با گرفتن کمیسیونی برای میانجی‌گری که فایده چندانی هم ندارد برای خودشان دکان و دستگاه راه انداخته‌اند.»

ویسام که پیش از فرار از سربازگیری («دلم نمی‌خواست به هموطنانم تیراندازی کنم»)در یک مرکز ارتباطات تلفنی در دمشق کار می‌کرد، اکنون در همان محله ای زندگی ‌می‌کند که دوست‌اش اولاف. کمک وی برایش بسیار گرانبهاست چه با همین کمک او بود که توانست دوره زبان و «همسازی با ارزش‌های آلمان» -آشنایی با تاریخ و نهادهای کشور و نیز «فرهنگ» «ارزش‌های اخلاقی» آن- را که از شرایط مرکز اشتغال برای رفتن بر سر کار است بگذراند. چند بررسی و تحقیق در آلمان نشان داد که از هر ده آلمانی یکی به نحوی درگیر شبکه حمایت از پناهندگان است. هر چند این شور و شوق پس از یکسال اندکی فروکش کرده، ولی همچنان فعال است و بخش مهمی از جامعه روحیه گذشته را به همان صورت حفظ کرده‌اند.

عامل دیگری که کمتر به از خود گذشتگی مربوط می‌شود نیز به نفع سیاست پذیرش پناهندگان عمل می‌کند: طمع کارفرمایان به این لشکر کارگران غیرماهر که غالبا هم با چنگ و دندان می‌کوشند وابسته به دیگران نباشند. نظر به سالخوردگی جمعیت و کمبود کارگران در برخی بخش‌ها، مدت‌هاست که کارگران مهاجر -مثلا در کمک به کارهای منزل افراد سالخورده -شغلی که اساسا متعلق به لهستانی‌های بی‌پناه که دستمزدهای ناچیز دریافت می‌کنند است- و نیز خدمات بیمارستانی، تهیه غذا یا نظافت- نقشی حیاتی برای کشور پیدا کرده‌اند. کار پیدا کردن معادل ادغام در جامعه است. کارفرماها خود را در موقعیتی برتر برای دور زدن قانون مربوط به حداقل دستمزد می‌یابند تا بتوانند با دستمزدی اندک کسانی را بکار گیرند که به هر قیمتی حاضر به گذراندن یک دوره کار آموزی هستند. چنین اندیشه‌ای برای حکومت نیز، که آموزش به این افراد را وظیفه خود می‌داند، چندان ناپسند نیست. اشتفان کورتسل از فدراسیون سندیکاهای آلمان این از این مسئله نگران است، «پناهندگان همیشه از حقوق‌شان خبر ندارند و برخی موسسات از این وضعیت سوء استفاده کرده و حقوق‌های پایین‌تر از حداقل قانونی به آن‌ها می‌دهند». به گفته او، اگر شهر برلن به خواست کارفرمایان تن می داد، در این صورت «تعداد کارفرمایانی که بخواهند قانون را دور زده و کار واقعی را همچون دوره کارآموزی جا بزنند، چندین برابر می‌شد».

با این حال، کارفرمایان نسبت به تامین ٢٠ میلیارد یورو از صندوق عمومی برای مسکن، غذا، سلامت و «ادغام» پناهندگان هم بی‌تفاوت نبوده‌اند. به گفته انستیتو آلمانی پژوهش‌های اقتصادی تزریق چنین مبلغ هنگفتی «دست آخر همان اثر برنامه کمک به سودآوری موسسات و کارفرمایان را دارد»، به ویژه در بخش‌های ساختمان، خدمات و غذا. این «از پس‌اش برمی‌آییم»، مشابه برنامه مارشال، موجب افزایش سه دهم درصدی تولید ناخالص ملی در سال گذشته شد.

با این حال، نیروهایی هم دست‌ اندر کارند که نمی‌گذارند قول‌های طلایی انگلا مرکل به نتیجه رسد. نخست، دستگاه بوروکراتیک با ماهیت ذاتا پلیسی‌اش تلاش دارد تمام درخواست‌های پناهندگی را بی‌اثر سازد. در ابتدای ٢٠١٥، پس از چندین ماه آشفتگی که رشته کارها داشت از دست خارج می‌شد، پلیس و اداره فدرال برای مهاجران و پناهندگان به سرعت به توافق رسیدند که فشارها را بیشتر کنند. از اوت ٢٠١٥، کاندیداهای پناهندگی باید از «معبر رسیدگی» شامل «ایستگاه‌ها»یی برای ثبت نام، عکس‌برداری، معاینات پزشکی، انگشت‌نگاری و کنکاش در انواع و اقسام بانک‌های اطلاعاتی بگذرند. این پروتکل که توجیه‌اش پیدا کردن جهادی‌های احتمالی در میان پناهنده‌ها است، پلیس را قادر می‌سازد که جلوی وقوع حادثه را از همان ابتدا گرفته و کاندیداهایی را که نامطلوب تشخیص می‌دهد یا بی دلیل خواستار پناهندگی اند را کنار گذارد. چنین بود که در شش ماه نخست ٢٠١٦ بیش از ١٣٠٠٠ مهاجر پذیرفته نشدند. بی‌تردید، همه این‌ها جهادی نبودند . اما، خطر اصلی برای حق پناهندگی از سوی گرایش به راست تمامی گروه‌های سیاسی است. سوءقصد ١٩ دسامبر ٢٠١٦ در برلن که طی آن دوازده تن در زیر چرخ‌های کامیون به رانندگی یک زندانی تونسی سابق به هلاکت رسیدند، بدون پیامد نبود. در ژانویه، توماس دو مایتسیر وزیر کشور دولت فدرال اقداماتی را با هدف «تصحیح» سیاست مهاجرتی و امنیتی آلمان اعلام و سخت‌گیری‌ها را معطوف به این اهداف نمود: کم کردن از شمار موارد واجد شرایط برای پذیرش، تحکیم نیروی پلیس، تقویت دروبین‌های مراقبتی، و برقراری «برنامه اقدام ملی» با هدف تسهیل اخراج کسانی که فاقد دلایل و شواهد کافی حق پناهندگی‌اند. از نظر اولا یولپکه سخنگوی گروه چپ* در مجلس «سوءقصد برلن ربطی به مسئله حق پناهندگی ندارد، چرا که سوءقصد کننده پناهنده نبود و در همین اروپای خودمان با اندیشه‌های رادیکال آشنا شده بود. با این حال، تعداد زیادی بر این باورند که پناهندگان مسئول تمام این تبهکاری‌ها‌ هستند و سیاستمداران هم از آن‌ها دنباله‌روی می‌کنند».

واقعیت این است که کسی منتظر سوءقصد برلن نماند که سخت‌گیری را بیشتر کند. پیش از این، در اکتبر ٢٠١٥ و مارس ٢٠١٦، حقوق وارد شوندگان به کشور در موارد اساسی چون پیوستن به اعضای خانواده، دسترسی به مزایای تامین اجتماعی، آزادی ماندن یا خروج از مرز با تصویب دو قانون محدود شد. برای مثال، بر طبق یکی از این قوانین، متقاضی پناهندگی تا زمانی که پرونده‌اش در دست بررسی است -که اغلب به یک سال و گاهی هم بیشتر می‌کشد- حق خروج از شهر یا ناحیه اداری که با قرعه‌کشی اختصاص به وی داده شده را ندارد.

سختگیری داخلی با سیاست بستن پیمان‌های بیشتر و بیشتر با طرف‌های خارجی همراه بوده است. قرارداد با ترکیه برای «رتق و فتق» کارهای مهاجرینی که فکر عبور از ترکیه و رسیدن به خاک آلمان را در سر می‌پرورانند در خاک خود ترکیه خود نشان دهنده نیات مسئولین است. در اکتبر آقای هلموت تایشمن، رئیس پلیس فدرال، اعلام کرد دولت مشغول کار بر روی برنامه‌ای اروپایی با هدف بازگرداندن مهاجرینی که در سواحل ایتالیا پیاده می‌شوند یا از غرق شدن در دریا نجات می‌یابند به تونس است. بنا بر این راهبرد، «جابجایی پیش‌بینی شده» از جمله شامل ساخت مراکز تجمع بزرگ در تونس و مصر خواهد بود. در این صورت، این حق پناهندگی است که در سه سال اخیر طبق ضعیف‌ترین برآوردها به همراه ١٢ هزار مهاجر کلا به قعر دریای مدیترانه فرو رفته است.

در افکار عمومی وحشت از تروریسم نسبت به شبه « خارجیان جنایتکار» کاملا فرعی است. فرصت استفاده از چند رویداد دلهره‌آورکه بر افکار عمومی سنگینی می‌کند مغتنم است؛ رویدادهایی چون حملات جنسی دسته‌جمعی در کلن در شب ٣١ دسامبر ٢٠١٥، تجاوز و قتل یک دانش‌آموز توسط پناهنده‌ای افغانی در فرایبورگ در اکتبر ٢٠١٦، یا حتی دستگیری گروهی از نوجوانان سوری به اتهام پرت کردن کاغذ مشتعل بر روی فردی بی‌خانمان در متروی برلن. حالا چه اهمیت دارد که آمار اداره فدرال پلیس جنایی نشان می‌دهد خارجی‌ها کمتر از خود آلمانی‌ها مرتکب جرم و جنایت می‌شوند و این که جرم های آن‌ها نیز به همان اندازه سبک‌ترند: این ها تیترهای جنجالی و جذابی برای رسانه ها نیستند.

بدین ترتیب، سایت‌های چند روزنامه مجبور شدند که بخش اعلام نظر در انتهای مقالات را ببندند چرا که محلی برای ابراز بدترین نظرات نزاد پرستانه شده بود؛ نظراتی که همه جا در فضای مجازی به چشم می‌خورند. دیگران که بیشتر دل‌مشغول تیراژند، ترجیح می‌دهند هرچه مردم می‌خواهند همان را بنویسند اما در لفافه. مثلا پورتال پرمراجعه N٢٤ متعلق به گروه Axel-Springer مکانی را برای بیان احساس خوانندگان نسبت به محتوا با نمایش صورتک‌ها اختصاص داده است. حاصل کار بسیار گویاست. ٢٠ نوامبر ٢٠١٦، مقاله‌ای با عنوان « پناهندگان در سوئد در سرما می‌خوابند» ٢٦٢٢ کلیک بر روی صورتک درخشان «بسیار خشنود» گرفت، در حالی کلیک‌ها بر روی نمادهای «هشدار»، «غمگین» و «خشمگین» به ٢٣٨ تا هم نمی‌رسید. پیش از این نیز از خبری با عنوان «ماگدبورگ: گروهی شامل سی تن با چوب بیس‌بال به پناهندگان حمله‌ور شدند» به همین نسبت‌ها استقبال ‌شد.

احزاب سیاسی به جای آن که نگران وضعیت حقوقی باشند، در فکر کش و قوس‌هایی هستند که به راست افراطی میدان می‌دهد. آقای هورست زه‌هوفر رییس بسیار محافظه‌کار اتحاد سوسیال-مسیحی، آنگلا مرکل را به خاطر گذاشتن سقفی برای تعداد پناهندگانی که سالانه پذیرفته خواهند شد، متهم به نادیده انگاشتن خود حق پناهندگی می‌کند. حزب سوسیال-دموکرات که بیانیه‌های پر سر و صدای پرشماری درباره عشق و علاقه‌اش به امنیت صادر می‌کند، و به درآوردن پلاکاردی در مورد آقای گرهارد شرودر می‌اندیشد. فرهنگ واژه‌های فقیر اما پرهیاهوی صدرالاعظم اسبق و دوستی‌اش با آقای ولادیمیر پوتین در حقیقت «پوپولیسم مرکزگرا»یی را پی می‌ریزد که می‌تواند در رای گیری در اکتبر آینده حزب را از انهدام برهاند-سناریویی که بی‌تردید زیاد محتمل نیست، اما بازتابی است از سلامتی سوسیال دموکراسی آلمان. تا زمانی که سبزها می‌گذارند که سخنگوی‌شان پا را از دوربین‌های مراقبتی فراتر گذاشته و صحبت از کنترل بعدی «پناهندگانی که هویت مشکوکی دارند» ‌کند، بیش از این انتظاری از گروه چپ نیست: از نظر سارا واگن‌کنشت، نماینده مجلس و رییس حزب چپ، «پذیرش و همسازی با شمار بزرگی از پناهندگان مشکلات جدی پیش می‌آورد» و خواستار اقدامات جدی‌تری است، طوری که «مردم این سرزمین دوباره احساس امنیت کنند». مسابقه در استفاده از چماق طلائی امنیت می تواند با نزدیک شدن انتخابات تشدید شود.

ریشه این افراط ها در کجاست ؟ حزب راست افراطی آلترناتیو برای آلمان که از موضوع مسلمان مردم‌گریز (پس از آن که از موضوع یونانی ریخت‌وپاشگر بیشترین استفاده را کرد) نهایت بهره را می‌برد، بیشترین آرا را از شرق آلمان (در مکلم‌بورگ-پومرانی شرقی ٢١% و در ساکس-آنهالت ٢٤% در انتخابات محلی ٢٠١٦) به دست آورده است. شاید همین جاست که باید به دنبال ریشه افراط ها بود.

درسدن از آن شهرهای آلمان است که آدم باید مدت‌های طولانی در آن قدم بزند تا به یک غیرسفید پوست برخورد کند. باز هم درست است که همین یکشنبه اکتبر ٢٠١٦ هشت هزار «میهن‌پرست مخالف اسلامی کردن غرب (Pegida)» در محل اپرای سمپر گردآمدند تا دومین سال جنبش‌شان را جشن بگیرند. میهن‌پرستان مخالف اسلامی کردن غرب که پیش از افزایش شمارشان در غرب و به جوش و خروش آوردن آلترناتیو برای آلمان، ساکس را گرفته بودند، اکنون دیگر تازگی خود را (که سال گذشته از آن بهره می‌برد) از دست داده و ٢٠ هزار نفر از «میهن‌پرست» های آن به نداهای دیگر پاسخ می‌دهند، اما هنوز از قدرت کافی برای جذب قلب تاریخی شهر برخوردار است. لوتز باخمان، مبلغ، پایه‌گذار و خدای جنبش مثل همیشه بر علیه «تهاجم مسلمانان» که بنیادهای مسیحی ملت را نابود خواهد کرد سخن می‌گوید و در پی آن طوفان «مرکل خائن به مردم!» و «ما مردم هستیم!» را به پا می‌کند.

سوابق نه چندان مسیحی باخمان نزد پلیس – چندین بار محکومیت به خاطر دزدی، در اختیار داشتن کوکائین، پرداخت نکردن هزینه پانسیون- برای توده « میهن‌پرستان مخالف اسلامی کردن غرب» مشکلی نیست. بی‌تردید بخشی از این‌ها پرولترهای« Hartz IV » (٢) هستند که تنها مزیت‌شان – که کسی نمی‌تواند آن‌ها را از آن محروم سازد- آلمانی بودن است. اما در جمع آن‌ها بسیارند به ويژه از طبقات متوسط شاغلین و تجار خرد، نه ثروتمند و نه فقیر، که به دور نفرتی یکسان گردآمده‌اند، درست بسان انبوهی که از شدت سرما دور مجمر آتشی جمع شده‌اند. وضع در دانشگاه‌ها هم به همین اندازه گویاست. توماس هارتونگ، ٥٤ ساله، زمانی که به سمت دستیار دبیر کل فدراسیون ساکسون آلترناتیو برای آلمان ارتقا یافت، مشغول تحصیل در رشته مخابرات در دانشکده فنی درسدن بود. صبح روز بعد با لبخندی تمسخرآمیز که تا به آخر در لب‌هایش محسوس بود ما را در دفتر حزب‌اش به حضور پذیرفت.

آلترناتیو برای آلمان کمتر از میهن‌پرستان مخالف اسلامی کردن غرب دشنام می‌دهند و می‌خواهند بیشتر «سازنده» باشد، اما از نزدیک چنین چیزی مشهود نیست. برای مثال، رییس آن خانم فراوکه پتری طرفدار اخراج تمام پناهنده‌ها از کشور به جزایر زندان‌مانند است تا دور از چشم اروپاییان باشند. وقتی که در این مورد از هارتونگ می‌پرسند، وی بدون مژه زدن پاسخ می‌دهد: «لازم نیست برای متوقف ساختن موج پناهنده‌ها به قانون اساسی متوسل شویم. سیاست آنگلا مرکل اشتباه بزرگی برای کشور ماست؛ پس برای رفع آن باید به فکر راه‌های نامتعارف بود.» در سال ٢٠١٥، ٤٧٧ مورد حمله نژادپرستانه در ساکس شمارش شده که ٨٧% بیشتر از سال پیش از آن است. در سر تا سر آلمان، تبهکاری راست افراطی رشدی انفجاری داشته: ٩٢١ حمله به محل‌های اسکان پناهندگان در ٢٠١٦ که ٦٦ مورد آن آتش‌افروزی عمدی و چهار مورد هم حمله با مواد منفجره بود. روزنامه‌نگار آندره‌آ روپکه که کتابی هم در باره این پدیده به نگارش درآورده(٣)، «تروریسم روزمره که در سایه اخبار باقی می‌ماند» را به یاد می‌آورد. آیا این بخشی از «راه‌های غیرمتعارف» است که آقای هارتونگ به آن‌ها می‌اندیشد؟ وی با لبخند کم‌رنگی که محو نمی‌شود، اطمینان می‌دهد، «ما در این وقایع هیچ مسئولیتی نداریم. اما وقتی مردمی حق‌شان را برای مشورت با آن‌ها درباره این که چه کسانی قرار است با آن‌ها زندگی کند فریاد می‌زنند و کسی هم گوش‌اش بدهکار نیست، خوب درماندگی می‌تواند آن‌ها را به کارهایی از سر ناامیدی سوق دهد. این رفتار روانی کاملا طبیعی است. مردم می‌بینند جهت عدالت کاملا برعکس شده و خوب آن‌ها هم از خود دفاع می‌کنند.»

در ایالت مجاور ساکس-آنهالت، شهردار اسبق تروگلیتس نوک حمله این «دفاع» بوده. این روستا با سه هزار سکنه با منازل کوچک و یکنواخت چندان جلب نظر نمی‌کند؛ ساختمان‌ها همانند اردوگاه‌ محصوری است که به نظر نمی‌رسد کسی جز برای خرید یا رفتن بر سر کار از آن خارج شود. تروگلیتس نیز مانند باوتسن، فرایتال، کلاوس‌نیتس یا هایداو بخشی از سرزمین روستایی شرق است که نفرت از پناهندگان به شکل هیستری جمعی با ابعاد بزرگی آن‌ها را درنوردیده است. در اواخر ٢٠١٤، مقامات ایالت پروژه‌ای را برای شصت متقاضی پناهندگی آغاز کردند؛ برای این کار باید ساختمانی خالی در اختیار گرفته می‌شد. آن‌ها که چندان نگران در میان گذاشتن موضوع یا مشورت با ساکنین نبودند، گذاشتند شهردار آقای مارکوس نیرت به تنهایی موضوع را رفع و رجوع کند. او نیز به این نتیجه رسید که از پروژه حمایت و در برابر مدیران با چنگ و دندان از آن دفاع کند. اما بدا به حالش: اهالی دهکده از جمله دوستان و همسایگان خودش به ناگهان با او مانند طاعون ‌زده‌ها برخورد کردند. نامه‌های پر از ناسزا، تهدید به مرگ و پاکت‌های حاوی مدفوع برایش فرستادند. صفحه‌ای در فیس‌بوک ایجاد شد که پر از جوک‌های بدون نام بود. نئونازی‌های حزب ناسیونال-دموکرات آلمان از خدا خواسته وارد ماجرا شدند و هر یکشنبه ده‌ها تن شروع به راهپیمایی در خیابان‌های اطراف منزل وی کردند. در مارس ٢٠١٥، کار بالا گرفت و شهردار پس از آن که حزب ناسیونال-دموکرات آلمان خواستار تجمع در مقابل مزرعه محل زندگی وی شد، استعفا داد. در انتخابات محلی که در همان هفته صورت گرفت، احزاب آلترناتیو برای آلمان و ناسیونال-دموکرات آلمان در مجموع ٤٠% آرا را به خود اختصاص دادند. نتیجه نهایی، به آتش‌ کشیدن عمدی محل زندگی پناهندگان و به خاک سپردن قطعی پروژه پذیرش پناهنده‌ها بود. تا امروز، هیچ یک از مقصرین این ماجرا پیدا نشده‌اند.

آقای نیرت که خود قربانی این زنجیره خشونت است طوری که نه ماه زیر حمایت پلیس زندگی کرده، آن اندازه از نژادپرستی شرورانه چندتایی خلافکار شگفت‌زده نیست که از بی‌تفاوتی دیگران به آن: «از همه بدتر، این اکثریت خاموش است که اعتنایی نمی‌کنند و می‌گذارند همه چیز اتفاق بیافتد. تا زمانی که چپ‌ها دست‌ها را زیر بغل گذاشته‌اند، خوب راست افراطی هم پر رو می‌شود.» برگزیدگان آن حوزه در انتخابات یا نمایندگان مورد قبول خود وی، هیچگاه از او حمایت نکردند. «حتی یک تلفن، اصلا هیچ‌چی. اگر می‌خواستند با من همدردی کنند، قطعا آراء‌شان را از دست می‌دادند …» این مسیحی ٤٩ ساله که پسر یک کشیش مخالف رژیم سابق جمهوری دموکراتیک آلمان است، این رفتار رفقای چهل ساله را به «همرنگ شدن با جماعت» و «خطر نکردن» نسبت می‌دهد که پیش از اتحاد دو آلمان نیز وجود داشت. با این حال، خودش هم مایل نبود با آن‌ها درگیر شود. تروگلیز در ١٩٣٧ در زمان آدولف هیتلر، برای اسکان کارگران کارخانه‌ تخصصی تبدیل کربن قهوه‌ای به سوخت تانک بنا شد. در زمان جنگ، از کار رایگان کسانی بهره می‌برد که از بوخن‌والد منتقل شده بودند (یکی از آن‌ها ایمره کرتز نویسنده لهستانی در سال‌های بعد بود). بیشتر آن‌ها از ضعف و گرسنگی جان دادند در سال‌های بعد کارخانه در اختیار جمهوری دموکراتیک آلمان قرار گرفت، تا این که در ١٩٩٢ به دستور روسای جدیدش در آلمان متحد تعطیل و بسته شد. نام چندین کاشف و مخترع فرایندهای شیمیایی با نام این شهر عجین شده؛ البته، صحبتی از برنده جایزه نوبل کرتس(٤) نیست. شهردار سابق به خاطر می‌آورد، «تنها زندگی ساکنین روستا وابسته به کارخانه نبود: تمام تفریحات، مجالس رقص و زندگی اجتماعی آن‌ها نیز در همین کارخانه می‌گذشت. وقتی که این کارخانه به نفع پالایشگاه توتال در لوینا بسته شد، این خود کارکنان بودند که ماشین‌آلات آن را پیاده ‌کردند و با دور ریختن آهن‌های قراضه آن چه که هنوز قابل استفاده بود و هنوز هم پس از گذشت سه دهه قابل استفاده است، حفظ کردند. مردم می‌گفتند این ظلم است: “چرا باید خودمان وسیله کارمان را از بین ببریم، در حالی که به خوبی کار می‌کرد؟”مدتی نگذشت که تقریبا همه بیکار شدند. این دوران خاطره بدی به جا گذاشت. از نظر بسیاری، تصمیم ایالت به فرستادن پناهنده‌ها به تروگلیتس یادآور حس حقارت بیش از بیست و دو سال پیش است. بلایی که در ١٩٩٢ بر سر مردم آمد، به نسل بعدی هم منتقل شد. مدت‌هاست که روستا با بیکاری بیش از ٢٠% رو به روست.»

این تصویر کلی نشاندهنده آنست که دیگر چیزی از « فرهنگ مهمان‌دوستی (Willkommenskultur) » باقی نمانده. در راه بازگشت به برلن، کتابچه اطلاعات اولیه برای پناهندگان را که توسط بنیاد کنراد-آدناوئر به زبان‌های آلمانی و عربی برای آشنا کردن تازه واردان با عادات و ارزش‌های کشور میزبان منتشر شده ورق می‌زدم. خوانندگان درمی‌یابند که در آلمان از جمله مردم زباله‌های‌شان را خودشان جمع می‌کنند و گوشت خوک می‌خورند، «تابستان می‌تواند بسیار گرم شود»، «آبجو بسیار مورد علاقه مردم به خصوص آقایان است»، و حتی «ضرب‌المثل “پلیس دوست و یاور شماست” کاملا درست است». خوب این یکی زیاد دلگرم کننده نیست.

* Die Linke

١ – « سنا قراردادها با سازندگان خانه‌های پناهندگان را اعلام نمود»، برلینر تسایتونگ، ١٤ اوت، ٢٠١٦.

٢ – نامی که به نظام تخصیص منحصر به فرد و تقویت کنترل بیکاران که در ٢٠٠٣ از سوی گرهارد شرودر سوسیال-دموکرات و بر اساس توصیه‌های دوست‌اش پتر هارتس مدیر اسبق منابع انسانی گروه فولکس‌واگن برقرار گردید داده شده است.

٣- آندره‌آ روپکه، سالنامه ٢٠١٧ خشونت راست، کناور، مونیخ، ٢٠١٦.

٤- ایمره کرتس جهنمی را که انتقالی‌های بوخن‌والد در تروگلیتس تجربه کردند، در رمان و زندگینامه‌اش زندگی بدون سرنوشت، Actes Sud، آرلس به یاد می‌آورد.

منبع: لوموند دیپلماتیك

Comments

comments

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here