زیر چتر یک پلاتفرم مشترک

0
934

عبدلله مهتدی
طولانی شدن دیکتاتوری جمهوری اسلامی در ایران و کم سو شدن شعله انقلاب در کردستان ایران، بلایای بسیار به همراه داشته است و نتایج زیانبار فراوانی به بار آورده است. انشعاب و گسیختن و انفراد و یاس و دوری گزیدن نیز بخشی از نتایج این وضعیت هستند. مسلم است که دلایل دیگری نیز برای انشعابها وجود دارند که هرکدام نیازمند تحلیل دقیق خود هستند، اما میتوان به کلی و در میان آنها محبوس ماندن احزاب کردستان ایران در چارچوب تنگ و مملو از محدودیت کردستان عراق از روی ناچاری، مورد دخالت این و آن قرار گرفتن و همچنین ناآگاهی و عدم مسئولیت پذیری کسانی را نیز مورد اشاره قرار داد.
از جمله تمامی انشعابها و گسیختن های سالهای گذشته، که در میان احزاب سیاسی کردستان ایران کم هم نبوده اند، شاید تنها جدایی حزب کومه له کردستان ایران و حزب کمونیست ایران دارای مبنا و توزیح تئوریک و نیز دارای منطق سیاسی بوده باشد. بدون آنکه در اینجا بر دیدگاه خود در باره این جدایی پافشاری کنم، و نیز بدون آنکه خوانش طرف مقابل را قبول کنم، اما همه طرفها بر سر یک موضوع دارای عقیده مشترک هستند و آن هم وجود پرنسیپ و منطق فکری و سیاسی برای این انشعاب است.
برای من هیچ چیز از انشعاب و منشقق کردن کومه له ” یا هر حزب کوشا و انقلابی ” بدون وجود خط و برنامه و سیاست شفاف و مجزا، بی معناتر و غیرقابل توجیه تر و غیرمسئولانه تر نیست، چنانکه شاهد هم بوده ایم غیر از پدیده های منفی هیچ دست آوردی به بار نیاورده اند. به همین ترتیب، اتحاد بدون مبنای سیاسی شفاف هم که گاها به بحث آن دامن زده میشود را تلاشی ناموفق و بی ثمر میدانم.
در هر حال موضوعی که در اینجا قصد به میان آوردن و پیشنهاد دادن آن را دارم نه اتحاد حزبی در میان حزب کومه له کردستان ایران و کومه له – سازمان کردستانی حزب کمونیست ایران، بلکه به هم نزدیک شدن اینها تحت پلاتفورم سیاسی مشترک و همکاری مشترک آنها در چارچوب این پلاتفورم است.
اما آیا این پروژه خیالی نیست؟ آیا نمونه تاریخی برای همکاری اینچنینی وجود دارد؟ نقاط مشترک کدامند و در اصل ضرورت و فایده آن چیست؟
سراپای تاریخ چپ و انقلابی در جهان مملو از این دست توافقها و حتی ایجاد جبهه مشترک در میان نیروهای چپ با یکدیگر و همچنین در بسیاری موارد با جناحهای غیر چپ است. جبهه آزادیبخش ویتنام، که در جهان غرب تحت عنوان ویت کنگ شناخته میشد، نمونه برجسته چنین توافقی است که در میان کمونیستها و جناحهای سیاسی و اجتماعی و طبقاتی مختلف به منظور مقاومت در برابر حمله آمریکا و رژیم دست نشانده خود در آن کشور ایجاد شد و نیز کمونیستها مبتکرش بودند. ضرورت مقاومت در برابر دشمن مشترک ستمگر، وجود یک جنبش مقاومتی رهایی بخش و ضرورت تقویت و گسترده تر کردن این جنبش ایجاب کرده بود که همگان تحت چتر این جبهه و پلاتفرم سیاسی آن گرد هم بیایند.
جبهه ای که در کنار کمونیستها و جناحهای دیگر، حتی راهبان بودایی در آن وجود داشتند و نه تنها به لحاظ عقیدتی بلکه در متدهای مبارزه هم متفاوت بودند. در حالی که پارتیزانهای ویت کنگ در جریان مبارزه بی وقفه مسلحانه در حال فعالیت و ضربه زدن بودند، رجال مذهبی بودایی هم از طریق خودسوزی علنی در خیابانهای سایگون وجدان جهانی را برانگیخته میکردند.
مثال دیگری از این دست همکاری جبهه مقاومت ضد فاشیستی فرانسه و بسیاری از کشورهای دیگر است که در زمان اشغال سرزمینشان از سوی ارتش هیتلر ایجاد شد و در آن چه کمونیستها چه سوسیالیستها و نیز غیرچپ ها و گلیست ها ” هواداران ژنرال دوگل ” شرکت داشته و بزرگترین حماسه ها را بر ضد فاشیستها رقم زدند و بعد از پیروزی هم هر کدام از این نیروها مشی خود در سیاست را ادامه دادند. این جبهه ضد فاشیستی در کشورهای اروپایی هم از جمله یونان، نقش مهمی در آزادسازی سرزمین خود از دست نیروهای فاشیست آلمانی ایفا کرد.
مثال مقرب تر نیز در این باره وجود دارد. کنگره ملی آفریقا، یعنی جبهه ای که بعدتر نلسون ماندلا به چهره شناخته شده و راس آن مبدل شد، بر مبنای مبازره برای لغو سیستم آپارتاید نیروها و سازمانهای بسیاری را در چارچوب خود گرد آورده بود که بسیاری از آنها تمایلات چپ داشتند و حزب کمونیست آفریقای جنوبی یکی از آن جمله بود. سپس کنگره ملی آفریقا به منظور وسیعتر کردن مبارزاتشان و گسترده کردن جبهه ضد آپارتاید با مجموعه ای از سازمانهای دیگر و از جمله سازمانهای مذهبی و کلیساها همکاری نزدیک نمود و موفق شدند توجهات افکار عمومی و کشورهای جهان و کل جامعه بین المللی برای حمایت از اهداف خود را که لغو آپارتاید بود جلب کنند.
همکاری نیروهای چپ و مترقی اروپا چه در کمپینهای اجتماعی و چه در زمان انتخابات پدیده ای بسیار مرسوم است و مثالهای فراوان دارد. متاخرترین آنها همکاری نیروهای چپ و از جمله حزب کمونیست در انتخابات یونان است که منتج به پیروزی آنها در آن انتخابات شد.
البته همکاری میان کلیه نیروهای سیاسی کردستان ایران و ایجاد جبهه نیز در این باره، ضرورتی معاصر و یکی از اهداف حزب کومه له کردستان ایران است که سالهاست برای آن تلاش میکند. اما لازم است که این نکته را روشن کنم که در آنچه منظور من است نه آن جبهه همه گیر کردستانی بلکه همکاری میان حزب کومه له کردستان ایران و کومه له- سازمان کردستانی حزب کمونیست ایران و به کلی در میان همه فعالینی است که پس از سالها از هم گسیختن، اکنون نیز هویت خود را کومه له دانسته و به آن اندازه هم از نقاط مشترک سیاسی و مبارزاتی برخوردار هستند که بتوانند تحت یک پلاتفورم مشترک همکاری نمایند. عیان است که ایجاد چنین پلاتفورمی زمینه را برای یک جبهه همه گیر کردستانی هم مساعد میکند.
در واقع وجود پلاتفورمی از این دست باعث خواهد شد که همه فعالین جریان کومه له، از آنان گرفته که خود را کمونیست دانسته تا آنانی که خود را سوسیالیست و سوسیال دمکرات یا عموما مترقی تعریف میکنند، همه آنانی که ترقی و پیشرفت کومه له و نیرومندتر ساختن این جریان را یکی از فاکتورهای مهم در روند ترقی خواهی و دمکراسی خواهی و عدالت اجتماعی در کردستان میدانند، قادر باشند برای نیل به آن دست به کار شوند و به همین دلیل نیز است که میتواند مایه احیای بزرگ شود، خصوصا در خارج از کشور، در میان توده بزرگی که سازمان یافته نیستند، حزبی نیستند، اما سالهای زیادی از عمر خود را تحت پرچم کومه له به مبارزه مشغول بوده اند و متحمل رنجهای آن شده اند و اکنون هم به این تاریخ و به این مبارزه افتخار میکنند. اطمینان دارم که بخش عمده این افراد، که شاید به روال قبل و در چارچوب ایدولوژی سابق هم نیندیشند، خواهان بروز مجالی هستند تا بار دیگر جریان کومه له را تقویت کنند . همچنین جریان کومه له در کل بسیار بهره مند خواهد بود ازاینکه این شمار از فعالین مجرب بار دیگر به دور آن گرد بیایند، خود را در آن پیدا کنند و برای پیشبرد آن تلاش کنند. و یا اینکه آیا این احتمال وجود ندارد که در نتیجه روند همکاری و نزدیکی مجدد در چارچوب پلاتفورمی از نقاط مشترک، زمینه های درک تازه از تفاوتهای فکری هم مساعد شود؟ به هر حال این بخش را به آینده موکول کنیم و به بحث فعلی بپردازیم.
به عقیده من لازم است که رفقای کومه له- سازمان کردستانی حزب کمونیست ایران از خود سوال کنند: واقعا چرا نتوان مقدمات دیالوگ میان آنها و ما را برای بررسی موضوع همکاری شروع کرد؟ مرزهای نظری و برنامه ای میان ما مشخص و برجسته هستند و کسی توقع رها کردن آنها را از طرف مقابل ندارد. اما بهتر است از نزدیک مخاطب نظرات یکدگر بوده، گفتگوی صریح در میانمان را آغاز کرده و زمینه های همکاری را بین خود بررسی کنیم. اگر هم سوال شود: همکاری بر سر چه؟ میگویم: بر سر فعالیت بر ضد نظام ارتجاعی و ستمگر جمهوری اسلامی و برچیدن این رژیم از کردستان، بر سر تعین حق سرنوشت ملت کرد و بر سر منسجم کردن و نیرومند ساختن و به پیروزی رساندن جنبش آزادیخواهی ملت کرد در کردستان، بر سر سکولاریسم و جدایی دین از دولت، بر سر دمکراسی در داخل کردستان و حقوق سیاسی و فرهنگی و اجتماعی، بر سر آزادی بدون قید و شرط بیان و عقیده، بر سر آزادی اتحادیه و سندیکاهای کارگری و سازمانهای مدنی و سنفی، بر سر آزادی تشکل و آزادی اعتراض و آزادی اعتصاب، بر سر قانون کار مترقی، بر سر برابری حقوق زن و مرد در جامعه، بر سر جلوگیری از استثمار کودکان و مهیا کردن تحصیل و آموزش برای تمامی کودکان سرزمین مان، بر سر بیمه بیکاری و بر سر ایجاد سیستم بیمه پزشکی و درمانی برای همه، بر سر آزادی فرد و جامعه برای انتخاب سیاسی خود و ممنوع کردن هر نوع دست به اسلحه بردن در داخل کردستان و در میان نیروهای سیاسی. بله در واقع جای سوال است که چرا بر سر این مسائل و مسائلی از این دست نمیتوانیم همکاری کنیم؟ و این در حالی که مرزبندیهای فکری و سیاسی میان ما و برنامه و خط مستقل هر یک از ما هم به جای خود باقی و محفوظ بماند؟
در این شکی ندارم که رفقای کومه له- سازمان کردستانی حزب کمونیست ایران هم بر این باورند که هر ساعت و روزی که بر عمر رژیم جمهوری اسلامی افزوده میشود، فرصتی است در خدمت انجام جرمهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی بیشتر و رشد فساد و عقب ماندگی و ارتجاع وهمچنین شانس ترقیخواهی و عدالتخواهی و آزادیخواهی هم کمتر و کمتر میشود. آیا وجود دشمن مشترکی مانند رژیم دار و اعدام اسلامی نباید برای همکاری با سایر نیروها مشوق ما باشد؟ مسلما آنان نیز تهدیدهای گسترش اسلام سیاسی رادیکال و تروریست را در آینده کردستان احساس میکنند. آیا بر این باورند که خود به تنهایی، با هر میزان از هوادارانی که دارند و یا خواهند داشت، از پس جمهوری اسلامی و تمامی جریانهای ارتجاعی فعلی و آینده برمی آیند؟ کسی که خود را اسیر چنین تفکری عجیب و غریب نکرده است، لازم است به همکاری با سایر نیروها فکر کرده و نیز لازم است که از نزدیکترین آنها هم شروع نماید.
این حق رفقای کومه له- سازمان کردستانی حزب کمونیست ایران است که در رابطه با ما دارای انتقادات خرد و کلان باشند، چنانکه ما هم نظرات و انتقادات خود را از سیاستها و شیوه برخوردی آنها با چپ دارا هستیم. هرکدام نیز از این حق برخورداریم که مستقل و صریح نظرات و انتقاداتمان را بیان کرده و یا بنویسیم و مایه دلخوری هم نیست، اما با این حال نیز آیا در موارد بسیار ما به همدیگر نزدیک نیستیم؟ آیا تاریخ مشترک گذشته و دهها سال مبازره مشترک و پشت سر نهادن دهها و صدها تجربه انتقلابی کوچک و بزرگ در گذشته، هیچ نقطه مشترکی در میان ما به وجود نیاورده است؟ آیا همین واقعیت که هر یک از ما دو طرف، از دیدگاه خود، خود را وارث کومه له و مبارزات آن میداند، به این معنا نیست که زمینه ها و نقطه اشتراکها در میانمان باقی بوده و نیز کم هم نیستند؟
جای خود دارد اشتباه بزرگ و کشنده استالین در ابتدای به قدرت رسیدن هیتلر را برای خود مجسم کنیم و از آن درس بگیریم. در آن زمان کسان بسیاری از استالین و کمینترن خواستند تا با کمونیستهای آلمان و سوسیال دمکراتها، که در کنار همدیگر نیروی بسیار بزرگی را هم پدید می آوردند و میتوانستند سد بزرگی در برابر به قدرت رسیدن فاشیزم باشند، همکاری کنند و جبهه ضد فاشیستی ایجاد کنند. اما جوابی که دریافت کردند این بود: فاشیستها و سوسیال دمکراتها هر دو نماینده بورژوازی هستند و تفاوتی با همدیگر ندارند، فاشیسم و سوسیال دمرکراسی دو روی یک سکه قدرت طبقه سرمایه داری هستند و از نظر ما تفاوتی با هم ندارند. اتحاد شوروی و کمینترن، که در آن زمان کاملا در دست استالین و خط او قرار داشتند، پس از نیرو گرفتن فاشیسم و پس از اینکه تمام نیروها یکی بعد از دیگری از کمونیست گرفته تا سوسیال دمکرات و لیبرال و یهودی و بقیه مورد سیل سرکوبهای دستگاه ستمگر فاشیسم قرار گرفتند، سیاست خود را تغیر داده و به همکاری با سوسیال دمکراتها تن دادند، اما دیگر بسیار به تاخیر افتاده و فاجعه بزرگ فاشیسم و جنگ دوم جهانی اتفاق افتاده بود. کل جهان و مخصوصا اتحاد شوروی بعدها هزینه بسیار هنگفت برای این اشتباه پرداختند. شعر مشهوری و پرمعنای برتولت برشت نیز در این باره سروده شده است. آیا رفقای کومه له – سازمان کردستانی حزب کمونیست ایران میخواهند این تجربه اشتباه تکرار شود؟ آیا از نظر آنها مقاومت تاثیرگذار و واقعی در برابر دشمن شبه فاشیستی مانند جمهوری اسلامی، همکاری تمام نیروها را نمیطلبد؟ آیا ما و آنها، با وجود تمامی تفاوتها و اختلافها نیز، در برابر این دشمن و برای حفاظت از کردستان انقلابی و جنبش آن، منافع مشترک نداریم؟ آیا امثال ما در مقایسه با دیگران به همدیگر نزدیکتر نیستیم؟
در واقع جای سوال دارد که آیا جدایی شانزده سال قبل ما از حزب کمونیست ایران، که به گفته خود آنان بر مبنای تفاوتهای فکری و سیاسی بوده است، باید تا خاتمه جهان دلیل کینه و عدم ارتباط مان باشد؟ بله این واقعیت است که موارد زیادی بین ما فاصله انداخته، اما موارد زیادی هم هستند که ما را به هم گره میزنند. چپ بودن در انحصار شما نیست، تنها خوانش چپ دنیا هم آنی نیست که شما نمایندگی میکنید. این حکم در مورد ما هم صادق است.
شرایط پیچیده منطقه ای و نامعلوم بودن آینده آن، از ویژگیهای حال معاصر است. در این بی ثباتی بزرگ که کل منطقه را در برگرفته است، کردها در ایران از باقی ماندن جمهوری اسلامی و دستگاه ستم آن ضررمند درجه اول هستند و میتوانند سودمند درجه اول هم باشند در صورت تغیرات سیاسی در این کشور. در میانه این تغیر و تحول است که دروازه های مبارزه در راستای حقوق اساسی برای کردهای کردستان ایران باز خواهد شد و به بزرگراه مبارزه سیاسی و مدنی و اجتماعی برای احقاق حقوقشان میرسند. آیا رفقای حزب کمونیست ایران بر این باورند که در جریان مبارزه برای این تغیرات بزرگ که همگان به آن مشغولیم، موردی وجود ندارد که ما را به هم نزدیک کند؟ آیا وجود دشمن مشترک بدتر از فاشیسمی چون جمهوری اسلامی، با وجود بسیاری اشتراکات در برنامه سیاسیمان که در بالا به اختصار به آنها اشاره کردم، و نیز با وجود تاریخ مشترک و پر افتخار و بودنمان در سنگر مشترک برای مدتهای طولانی، با وجود تهدیدهایی که متوجه هردوی ماست و محدودیتهایی که بر هردو طرف ما تحمیل میشود، اینها و بسیاری موارد دیگر جمعا به اندازه ای نیستند که ما حداقل گرد هم آمده و اندیشه پیشه کنیم تا برگ تازه ای در میان خود ورق بزنیم و شیوه ای برای همکاری و با هم مدارا کردن بیابیم؟
آلمان و فرانسه که در دو جنگ جهانی بر علیه یکدیگر جنگیده بودند، متفق شدند و بنای اروپا را گذاشتند، ژاپن که در جنگ دوم جهانی از سوی آمریکا مورد حمله بمبهای اتمی قرار گرفته بود اکنون با آن کشور متحد اصلی هستند، آمریکا هفت میلیون تن بمب در ویتنام باراند، اما اکنون ویتنام که از سوی حزب کمونیست هم اداره میشود، با آمریکا نه تنها پس از آشتی روابط معمولی دارد بلکه در مقابل تهدید مشترک از سوی چین در سطح عالی تعاملات و همکاری نیز با یکدیگر دارند. آیا اختلاف ما از همه مثالهایی که برده شد عمیقتر و غیرقابل حل تر است؟ چرا ما نیز در راستای منافع جنبش و برای مقاومت در برابر دشمن مشترک، در اندیشه آب کردن یخها در روابطمان نباشیم؟ مطمئنا هیچ یک از ما ضرر نخواهد کرد، بلعکس فرصت نوینی خلق میکنیم تا صدها و حتی هزاران مبارز از ماها بریده و قدیمی کومه له با اشتیاق زیر چتر یک پلاتفورم گرد بیایند و همچنین مجال تازه ای برای روند ترقی خواهی کردستان به بار می آورد، جنبش ما را فعالتر کرده و یاران و دلسوزان خود را خرسند میکنیم.
من به نوبه خود با افتخار برای برداشتن هر گامی، برای رفتن به هر نمایندگی و دفتری، برای سرزدن به هر خانه ای یا استقبال از هر مهمانی در این باره آماده ام. همه را نیز فرا میخوانم که اگر در این باره مینویسند یا اظهار نظر میکنند، خواهشا گذشته گرایی نکنید، با زبانی نامناسب اظهار نظر نکنید، بلکه در نهایت احترام و دلسوزی و برای به توافق رساندنمان بنویسید و نظر بدهید نه در راستای فاصله انداختن. و نیز امیدوارم رفقای سازمان کردستانی حزب کمونیست ایران ” کومه له ” پاسخ شایسته به این پیشنهاد ارائه کنند و حداقل در جهت شروع دیالوگ و گفتگو در این باره ابراز آمادگی کنند.

عبدلله مهتدی
2 تیر 1395 خورشیدی، 22 ژوئن 2016 میلادی
برگردان از کردی آوات قریشی

نظرات

پاسخی بگذارید