همزمان با انتشار و پخش خبر مرگ هاشمی رفسنجانی، شبکههای اجتماعی اعم از فعالین سیاسی و اجتماعی به شیوههای مختلف احساسات خود را نسبت به مرگ رفسنجانی بیان کردند، اما بیشتر نوشتهها و تحلیلها با طنز همراه بود، که نشان از بی تفاوتی و یا خوشحالی آنان از مرگ یک تروریست تحت تحقیب بود.
رفسنجانی، ترور و حکم دادگاه میکونوس بخشی جدا ناپذیر از نوشتههای فعالین فضای مجازی بود و بیشتر ازاینکه رفسنجانی بدون اینکه در مقابل جنایتهایی مرتکب شده، که عملا در دادگاههای اصلح به اثبات رسیدهاند، ابراز تاسف کردهاند.
شاهد علوی روزنامهنگار و فعال حقوق بشر در یاداشتی نوشته: مساله شاد بودن یا اظهار تاسف بابت مرگ رفسنجانی نیست. قاعدتا مساله تحلیل دستاوردها و مواضع رفسنجانی در زمان زندگی و نتایج و پیامدهای مرگ او هم نیست.
فاجعه شرمآور؛ دروغ گفتن وقیحانه و بیشرمانه درباره “شخصیت، اقدامات و باورهای” ستون و خیمه نظام اسلامی است.
میفرمایند لیبرال بود، طرفدار حقوق بشر بود، نگران ایران بود، انقلابی مصلح بود، تغییر کرده بود، ققنوس بود و امیرکبیر و …
این تقدیس کنندهگان مردهگان، این عاشقان شرمگین اقتدار و مردان مقتدر، این ستایندگان غمگین رفسنجانی که با نمایشهای ابتر و مضحک سیاسی پس از ۸۸ رفسنجانی ارضا شدهاند را چه به ما که سالهای خونین ۵۸ و ۵۹ و دهه شصت و اعدامها و کشتارها و ترورها و جنگ فرسایشی خونبار و اسلامشهر دهه هفتاد و پوزخندهایش در گفتگوهای مطبوعاتی در پاسخ به سوالات نقض حقوق بشر در ایران را به یاد داریم…
ما هم از مرگ رفسنجانی غمگینیم چرا که بیدادگاهی، بیپاسخگویی و بیشرمسار شدن در برابر افکار عمومی مُرد. ما هم غمگینیم برای وحشتی که جانباختهگان ما از دیدار دوباره ارباب مرگ دچارش خواهند شد.
حامد فرازی از فعالان “جبههی متحد کورد” نوشته:
همه چیز نسبی است. رفسنجانی پراگماتیست، اصلاحطلب، میانهرو و اعتدالگرا … و مرد گذر از بحرانها بود. اما در برای چه کسانی و در مقابل چه افرادی و در چه شرایطی و در راستای منفعت چه کسانی؟
همچنین عرفان رهنمون از فعالان و تحلیلگران سیاسی کورد، نوشته: رفسنجانی از اصلیترین عناصر و آمران ترور دکتر قاسملو و دکتر شرفکندی بود و اوامر تروریستی وی و در نهایت حکم دادگاه میکنوس در آلمان باعث هرچه تحقیرتر شدن رژیم ایران در سطح بینالمللی شد.
این تحلیلگر مسائل سیاسی کوردستان در رابطه با اینکه رفسنجانی به پدر معنوی “اصلاحات” در رژیم ایران معروف بود، میگوید: جناح اصلاحطلب در فقدان پدر معنویشان یتیم خواهند شد و جناح “اصولگرا” قدرت مانور بیشتری در عرصه سیاستهای رژیم خواهند داشت.
به گفتهی این رهنمون، “اصلاح طلبان” در سوگ رفسنجانی به عزا ننشستهاند، چون خود آنان زمانی از مخالفان سینهچاک وی بودند، بلکه عزای آنان به خاطر یتیم شدن در مقابل جناح دیگر رژیم است، چون رفسنجانی به دلیل سابقهای که در هیئت حاکمهی این رژیم داشت، تنها کسی بود که گهگاهی بتواند در مقابل خامنهای قد علم کند. پس باتوجه به این مساله “اصلاح طلبها” به حاشیهتر خواهند رفت.
هادی عارفی از فعالان سیاسی و رزنامهنگاران کورد مینویسد:
باوجود خامنهای، مرگ رفسنجانیتاثیر آنچنانی در عمیقتر شدن شکاف جناحهای داخل رژیم نخواهد داشت، چون قدرت رفسنجانی در مقابل خامنهای به حدی کاهش یافته بود که حتی یارای ممانعت از زندانی شدن فرزندانش را نداشت.
به گفتهی این روزنامهنگار کورد، رفسنجانی میتوانست در فقدان خامنهای، جناحها را بهتر از خامنهای منسجمتر و مدیریت کند. اما نبود رفسنجانی در پسا مرگ خامنهای، جنگ قدرت، شکاف جناحی و درنهایت سرنگونی رژیم تسریع و تعمیقتر خواهد کرد.
او میگوید: اگرچه رفسنجانی بدون محاکمه و جوابگویی به جنایات خود از دنیا رفت، اما اسم رفسنجانی و میکونوس برای همیشه در حافظهی تاریخ و تاریخ ترورها باقی خواهد ماند.
همچنین دکتر مسعود رستمی استاد دانشگاه و از تحلیلگران مسائل منطقهای و کوردستان در یادداشتی تحت عنوان :مرگ یک تورریست” نوشته است:
رفسنجانی مرد، بدون آنکە در قبال چهار دهە کشتار و ترور محاکمە شود. او در حالی سر بر بالین مرگ نهاد کە دادگاە میکونوس او و همراهانش از جملە خامنەای را بە دلیل ترور دکتر شرفکندی مجرم شناختە بود و تحت پیگرد بود. اما جایی برای پنهان شدن داشت: کشوری بە نام ایران تا در این نظام بین الملل نا عادلانە، او و همراهان تروریستش خود را پنهان کنند.
علیرغم اینکە هاشمی رفسنجانی بدون محاکمە مرد، مرگ او برای ما حائز اهمیت است. اهمیت این موضوع بە عرصەی سیاسی فعلی و کنش و واکنش جنبش “رۆژهەڵات” در قبال آن باز میگردد. پس باید با طرح سؤالها و فرضیات متفاوت بە دور از هیجانات موجود تمام یا اکثر سناریوهای ممکن را در نظر گرفت. بە همین منظور باید پرسید: آیا مرگ رفسنجانی بە دلیل کهولت سن طبیعی بود یا بە قتل رسید؟ آیا برجستە کردن قتل او یک سناریو است یا واقعیت؟ در هر یک از این موارد عرصەی سیاسی ایران دچار چە فعل و انفعلاتی خواهد شد؟ جامعەی کوردی و جنبش “رۆژهەڵات” در کجای این شقوق قرار میگیرد؟ و غیرە. اهمیت در نظر گرفتن هر یک از این شقوق برای جنبش “رۆژهەڵات” بایستی بە سیاستگذاری در هر یک از این حالتها برگردد. مرگ رفسنجانی بە دلیل کهولت سن کاملأ طبیعی بە نظر میرسد. اما با توجە بە سخنان فرزند او و همچین دو موضوع مهم دیگر فرضیەی قتل او نباید نادیدە گرفتە شود. این دو موضوع عبارتند از سخنان هاشمی دربارەی تغییر قانون اساسی و نزدیک شدن انتخابات ریاست جمهوری. فرضیەی قتل رفسنجانی بە هیچ عنوان نباید مبتنی بر تئوری توطئە باشد و یا اینکە بە تطهیر جانیها و تروریستها منجر شود؛ دقیقأ آنچە هم اکنون توسط رسانەها و افراد خاصی انجام میشود. بە عبارتی این فرضیە باید مد نظر احزاب و نخبگان جامعەی کوردی قرار گیرد تا همانند “نمایش اصلاحات” بە مدت بیست سال بازیچەی دست آنها نشویم. رفسنجانی هیچگاە یک اصلاح طلب نبود. پیشتر در مقالەای بە طور مفصل اشارە کردەام کە اصلاحات تنها راهی برای فرار از بحران میکونوس بود، نە انقلابی در اذهان ایدئولوژیک.
رفسنجانی تا آخرین لحظەی صدور حکم دادگاە میکونوس یکی از رهبران گروه صادر کنندەی دستور ترور بود. اما دادگاە میکونوس او و همراهانش را ناگزیر بە اجرای نمایش اصلاحات کرد. چیزی کە در آن زمان نخبگان و احزاب کوردی بدون در نظر گرفتن سناریوهای ممکن، خیلی سادە در دام آن گرفتار شدند. آنها زیرکانە ما را بە یک مهمانی دعوت کردند کە غذا و شراب سفرە مهمانی چیزی نبود جز گوشت و خون رهبران ملتی کە توسط همین گروە ترور سلاخی شدە بودند. ما هم خوردیم و نوشیدیم و مست مست بە رقاصەی محفل آنها تبدیل شدیم. جامعەای کە بدون سؤال و فرضیات بە استقبال سیاست برود، عاقبتی جز رقاصە شدن محافل سیاستگذاری در انتظارش نخواهد بود.