واكاوىِ گلوباليزم در ايران

0
2019
diako
دیاکو مرادی

نگارندە: دیاکو مرادی

لوکیشنِ اول:(مجموعهء رسانه ها از بیلبوردها تا تصاویرِ ماهواره ای درمنازل-مجموع تبلیغاتِ شهری)

 در ابتدا باید بگویم که قرار ما نقد کردن نیست.ما فقط تصویری از آنچه که هست را بازگو میکنیم،ما بدون احتساب به وجه ماتماتیکالِ مسائل آنچه که موجودیت دارد را در همان موجودیتِ فعلی و به اصطلاح عینیت یافته مطرح میکنیم.

نخست به طرح موضوع میپردازیم:

مخاطب مانند هر بازاری حق انتخاب دارد.بحث بر سر رقابتِ این بازار با رسانه های جهانی است و بدنهء اصلی این رسانهء داخلی اعم از حکومت مرکزی ست که قشر عظیمی از هنرمندان را در ناباوری از لایهء بیرونی اجتماع حذف کرده و کانونِ اصلی محوریت را در ممیزی خلاصه کرده است.مخاطب تنها زحمتی که میکشد،فشردن دگمه ای ست برای انتخاب کردن و یا نکردن.طرح ژنریکِ نهفته درتمام کانالهای داخلی،سیاست از پیش تعیین و تبیین شدهء حکومت مرکزی را برای مخاطب ناآگاه تعریف میکند.اما در این میان مخاطب میتواند با کمی تغییر در هوریزنتال و وِرتیکالهای پوپولارهای موجود انتخاب خود را با جابه جایی فراکانتس تغییر دهد.از نظرِ مروجینِ مذهبی که زیر بنایِ حکومت را بر ایدئولوژیِ محمدی استوار میبینند،استفاده از رسانه های موفقِ بیرونی،حکمِ رفاه زدگی و تجمل گرایی را دارد.در واقع همهء مشترکان از این رسانه ها را بردهء کالاهای غربی می خوانند.دلیل رد کردن این رسانه هایِ بیرونی شاید تنها رد شدن باورها از خطوطِ قرمز رسانه هایِ رسمی داخلی باشد.مردم برای رهایی از تکرارِ زندگی،خفقان و شلوغیِ شهرِ پارکینگ شده،در پی دیدن تصاویر سورئال هستند.این در شرایطیست که حواسِ مستقیم در عمل شان تئوریزه نیست.بنابر این افزون بر اندام های مستقیم،اندامهای اجتماعی به شکل جامعه رشد می کنند.برای نمودِ جانِ انسانی،نیازمندِ ثمر بخشی و رنجِ انسانی هستیم،زیرا رنج در شکل گیری نمودِ فهمِ انسانی،فقر مطلق را کاهش داده تا انسان ثروت درونی اش را به جهان بیرونی تسلیم کند.

پدیدهء ماهواره،تعارض فکرشدهء گسترده نیست.منتقدین بر این باورند که دنیایِ تصویراتِ ماهواره ای به مثابهء بمباردمانِ تصویریست که متعلق به ذاتِ لیبرالیسمِ غربی و نظام سرمایه داری ست.از نظر شما چرا منتقدینِ نه چندان برجستهء داخلی در اینگونه تصاویر اِلمانِ مثبتی نمیبینند؟آیا نظامِ تکنولوژیکِ این رسانه ها اساسا” هنرش فقط در بازدهی تصویر است؟تا حدی این مسئله درست است که حضورِ تصاویر بایپولار برای ساختن و به وجود آوردنِ سلیقه است.البته مشکل رسانه های داخلی عدم باورِ مخاطبِ عمومی به رسانه هایِ رسمی داخلی نیست.مشکل در این است که همهء اسطوره ها در خیال و از طریقِ آن بر نیرویِ طبیعت پیروز و مسلط می گردند و آنها را شکل میدهند،از این رو به محضِ تسلطِ واقعیِ بشر بر نیروهای طبیعت اسطوره زا بین می رود و ذهنِ مخاطب آمادهء پذیرایی از علمِ نوین و زندگی مدرنیته می شود.این تضادِ بزرگ،یعنی زندگی در کلان شهرهایِ بزرگ و به یاد آورن این جریانِ فکری از شنیدن تا دیدنِ تصاویر،علاقهء مخاطب را به آوانگاردیسمِ جهانی بیشتر میکند.چرا که چیدمانِ درختی دروغهای رسانه های داخلی در پارادوکس مشخص می شود.بستهء پر زرق و برقِ زیبایِ رسانه های داخلی که به دروغ،فرهنگ و معرفتِ تهی شده را برای جذب کردنِ هرچه بیشتری مخاطب ارائه میدهد،بستر ناهمگونی برای خلاص شدن از نابودی نیست.زندگی ایرانی؛نه نیمه مدرن است،نه چهارچوبی برای تکاملِ عمومی اذهانِ نا هماهنگ.ایران در دورانِ توهمِ گُذارِ از سنت به سوی مدرنیته است.تقریبا” همه،متوهمِ این گذار هستند.هیچکدام از اجزایِ جامعه به سویِ مدرنیزاسیون حرکت نمیکنند.آیا جامعه به این سوء حرکت میکند؟با این تولید ناخالصِ ملی؟با این میزان تولیدِ نعمِ مادی؟

لوکیشن دوم:(فرهنگ)

فرهنگ رابطهء مستقیمی با تولیدِ ملی دارد.فرهنگ یک موجودِ زنده و پویاست که به مانند زبان در حال تغییر است.بخشی از فرهنگ،خودِ تاریخ است و بخشی از آن هماره در تغییر پذیری ست.زندگی در کنارِ این تضاد،بین متوهم بودنِ مدرنیزاسیون و مسئلهء بغرنج معیشتی و اقتصادیِ ما،ما را به سمت یک نظامِ اقتصادیِ دلالِ وارداتیِ دولتیِ ما قبلِ سرمایه داری سوق میدهد.این نظام نه فئودالیست،نه سرمایه داریست و فقط با پولِ نفت استوار است.این نظام چنانچه سرمایه داری نیست،اما کثیف ترین روابطِ سرمایه داری در این اقتصاد موجود است.همین نظام کثیف باور دارد،که دموکراسیِ غربی محصول دورهء اول سرمایه داریست.در حالی که،شکوفایی دموکراسی غربی آمیختهء جریانهای کانتی،بین گروههای روشنفکر غربی ست که نمونهء بزرگ آن انقلاب فرانسه هست.

تعریفِ فرهنگ در ایران،زندگی به بدترین حالتِ شبه مدرن و فریاد سر دادنِ زنده باد سنت است.این جریانِ مسمومِ فکری،ساده زیستی را تبلیغ میکند،درصورتی که در همین جریان،تجملاتِ چندین ملیاردی دیده می شود.این شوخی مسخره ایست که زندگی به شیوهء دلالی،توسعه پیدا کند در حالی که فرهنگ را پر از معارفاتِ زیبا کنیم.به عنوان مثال انسانی که سه ملیارد می دزدد در مورد معرفتی چون جهاد سخن می گوید.بهتر از بحث را ژورنالیستی نکنم.سانسور در همه جای دنیا وجود دارد اما سلیقه ای نیست.سانسور امر طبیعی ست اما حق حاکمیتی که مصلحتش را در گروء پنهان کردن اختلاسات خود میداند نیست.حالا همگی این سوال به ذهنمان می رسد که آیا نبودِ سانسور در رسانهء داخلی،خلافِ مصالحِ ملی ست؟مصالح ملی به راستی کدامند؟آیا مصالح ملی،همان خفقانِ جاری در اجتماع نیست؟اعمالِ انواعی سلیقه ها در تِمِ مصالحِ ملی در حاکمیتِ دیکتاتوری وجود خارجی ندارد.حاکمیت ایران نمیخواهد این اعمال در این تِم را غیر ضابطه ای و سلیقه مند کند.

عرفِ اجتماعی از نظرِ حاکمیت،تظاهراتِ اجتماعیست که آن را بخشی از فرهنگِ موجود میداند و آن را محصولِ فرهنگ نام میگذارد و در بستر زمان،بنا به سود جوییی همین حاکمیت،قابل تغییر است.زیر پوستِ شهر،همین به ظاهر هنجارهایی اجتماعیست که دستان ما را از یکدیگر جدا کرده و حاکمیت را قوی تر میگرداند.عده ای در این میان نان میخورند و عدهء کمی بر این نکات نقدِ ریز و ظریفی دارند و عده ای در تلاشی ترسیم موقعیتِ جاری،جان خود را به دست تقدیر می سپارند.

نظرات