حماسه گیلگمش کورد قدیمی ترین افسانه حماسی جهان

0
669
𒀭𒄑𒂆𒈦
به همراه خلاصه داستان ودلایل علمی کورد بودن گیلگامش
در 4300سال پیش شاعران و دانشمندان کوردستان باستان در عصر سومربه تدوین تاریخ مردم کوهستان و زاگروس پرداختن خدایان بابل و نینوا خدایان و اساطیر کوردستان باستان بودندو اغلب حالات ان خدایان راداشتندکه تغییر شکل یافته بودندو بعدها وارد افسانه های عبریانی و مسیحیت و اسلام شدندگیلگامش دوسومش خدا بود ویک سومش انسان بود او دوستی داشت به نام انکیدو که اهل بیابان بود با مرگ انکیدو ترس از مرگ در گیلگمش رسوخ کرداو نزد یک پیامبری کورد بنام اوت ناپیشتیم رود رفت در کوه گوتی یا جودی در کوردستان شمالی که بعد ها در کتاب عهد عتیق به نوح معروف شد در این عصر دونکی مردی دانا بودکه ریشه اسم دیاکو موسس امپراطوری کوردی ماد از این واژه است او قبل از حمورابی و قوم یهود مبانی اصلی حقوق و قوانین را در کوهستان های زاگروس 5 هزار سال پیش پایه گذاری کردقبل از اینکه ایوب با سرود غم انگیزش تراژدی حیات انسانی را بسراید ایوبی کوردی به اسم دونکی دردانگیزو جان فرسا بر سرنوشت خود گریست . کاهنان کورد داستان شگفت انگیز گیلگمش را بر الواح پخته نقر کردنداین سراغاز افسانه کوردی گیلگمش بود تا قرن 19 تنها منبع برای شناخت جهان قدیم کتاب تورات بود با پیداشدن کتابخانه اشور بانیپال که حاوی30 هزار لوح گلی بودو جرج اسمیت در سال1862 ان ها را مطالعه کردو بعد از ان شروع به مقایسه انها با داستان های تورات کردبه داستان مشابه تورات در هر دو منبع برخورد. اسمیت فهمید داستان طوفان جزئی از منظومه بزرگ و باستانی بنام گیلگمش در کوردستان باستان است که 12 فصل داردو هر فصل300 سطر که نفوذی معنوی در دنیای کهن و باستان داشته است در این زمان دو منظومه گیلگمش و خلقت که به زبان هیتی و هوری و بابلی تنطیم شده بودندهیچ چیزی دیگری در ادب و اساطیر جهان وجود نداشت و انها نیز یکی از غنی ترین محصولات فکری مردم کوردستان باستان بودند.
سال1915لانگدون قسمتی از لوح نیپور را در دانشگاه پنسیلوانیا مطالعه کرد که متنی گوتی بود و ماجرای خلقت انسان وطوفان بزرگ را در خود داشت این مطالعه نتایجش با حفریات شهر اور و کیش در کوردستان باستان مشابه بود
دکتر دمرگان ماجرای طوفان را با اوخر عهد چهارم زمین شناسی مصادف میداند.
داستان گیلگمش و تموز =
تموز کوردی بعدها به صورت یک خدای بابلی و سپس خدای یونانی ادونیس در امد
گیلگمش کوردی هم قهرمان افسانه های بابلی شد
12 لوح داستان گیلگمش در موزه بریتانیاس
در 6 لوح ان به تفصیل در اثار ملل دیگر استفاده شده مثل گاو . اسمان.طوفان. مرگ.انکیدو.اگای کیس .طوفان و افسانه افرینشن
نتایج مطالعه دکتر جان اسمیت در روزنامه دیلی تلگراف منتشر میشود و این خود اغاز استفاده از منبعی معتبر تر از تورات در باستان شناسی و زبانشناسی باستان است مردم هیجان زده اند که بدانند ماجرای گیلگمش و طوفان چه فرقی با کتاب تورات دارد.موضوع قصیده کوردی گیلگمش گناه و طمع و فقرو احتیاج است که این تفاوتیست بین داستان و افسانه های بابلی و کوردی
در قسمت های بعدی به شرح داستان خواهم پرداخت
نکته=
*کتابخانه اشور بانیپال در نینوا با 30 هزار لوح گلی پیدا شد بعد از اشور بانیپال پسرش سین سار اشیکوبه سلطنت رسید که توسط هوخشتره پادشاه نیرمندکورد ماد شکست خورد
دلایل کورد بودن گیل گامش
1=اولین دلیل این است که جغرافیایی که این اتفاق افتاده سرزمین کنونی کوردستان بزرگ است
2=این افسانه سومری است که کوردها که نژادی گوتی هستند در گل نوشته های به جامانده از دوره سومری گوت ها را قومی سومری معرفی میکننددرکتیبه‌های سومری ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد از کشوری به نام «کاردا» نام برده شده‌است. این اقوام همان نژادی بودند که به گفته گزنفون مورخ یونانی راه را
بر تیگلاث پیلسر شاه آشور که با قبایل گوتی در حال جنگ بود بستند و لشکر
کشی او را به سوی دریای مدیترانه متوقف ساختند گزنفون این قوم را کاردومینامید در هزاره سوم ودوم قبل از میلاد به مادر ماننا و اورارتو کاسی گوت میگفتند
سومین دلیل این است که همه ی منابع تاریخی باهم یک نظر هستند و میگن که اون کشتی روی کوه (جودی) در رشته کوه آرارات(زاگروس) به زمین نشسته.خوشبختانه از دیرباز ده ها منبع آئینی و کهن تاریخی از این کشتی یاد کردند. همان محل به خشکی رسیدن کشتی توی کتیبه های “هوری”(کورده) نامیده شده و در کتیبه های آشوریان (کورتی) نامیده شده و در تورات (قاردو/کاردو) نامیده شده و در قرآن (جود) نامیده شده و در ده ها منبع باستانی مسیحی (کاردو) نامیده شده ودر منابع دیگر اسلامی (جودی) نامیده شده پس اگر همان کوه در متون و کتیبه های متفاوت با این نامها یاد شده پس شکی نمیمونه که همه ی این نامها یکی هستند وهمان (گوت) هستند که ترجمه شده به (که رادو) *
چهارمین دلیل رود فرات است که سرچشمه اش در کوردستان شمالی شروع میشود این رود کاملا کوردست و معنی ان فره هات است ینی رودی که می اید و استعاره ای از همیشگی بودن این رود است این رود هم از نظر معنی اتیمولوژی کلمه هم جغرافیایی به مردم کوردی متعلق است
دلیل دیگر اینه که در مزومتامیا تنهاکوهستان و رود موجود در جغرافیای کوردیست و در الوح بارها از کوهستان اسم میبره
و درضمن خدای افتاب یا هور همان خدای میترایزم کوردهاس و تنها کوردها میترایزم بوده اند الان نیز ایزدیزم که 7 هزارسال قدمت دارد تنها دین به جامانده از کوردستان باستان است وپیراون کوردش در جنوب و غرب کوردستان حضوردارند
حماسه گیلگمش کورد
ترجمه لوح گلی اول از داستان گیلگامش پهلوان کورد
گیلگامش پهلوان کورد پیروز منددور شهر اوروک حصار میکشد مردم با افرین به پیکرخدا انسانی اومی نگرندسخنش قانون است گیلگامش کورد خستگی ندارداز سختی ها شاد تر میشود.
خدای انو می اید و الهه ی ارورورا فرا میخواندو میگوید تو ای اروروبه همرا خدای مردوک موجودی را خلق کنید که با گیلگامش کورد برابر باشدکه با او رقابت کند انگاه ارورک ارام میگیرد
الهه ی ارورو با گل و اب دهان انکیدو را خلق میکندوخون خدای جنگ نی نیب را در تن او قرار میدهد
انکیدو می اید و با جانوران یار است گیلگامش پهلوان کورد به صیادی میگوید زنی زیبارا از معبد ایشتر نزد انکیدو ببراو را لخت کن تا انکیدو با او درامیزدانگاه انکیدو تنها و بی یار میشودو با جانوران بیگانه.
6 روزو 7 شب انکیدو با ان زن بودو به عشق باهم یکی بودندبعد جانوران با انکیدو بیگانگی کردندو رمیدن
انکیدو با زن به شهر اروک میرود تا از گیلگامش پهلوان زورمند کورد طلب جنگ کند
زنی پیشگو در شهر برانکیدو ظاهر میشود و به او چنین میگوید
گلیگامش پهلوان زورمند کورد کسیست که از سختی ها شاد تر میشود چشمانش چون افتاب می درخشدنه در شب خسته میشود نه در روز او در خواب دیده است که تو برادرش خواهی شد*****
**
ترجمه لوح گلی دوم
پهلوانی از کوهسار انو امده بود و گیلگامش پهلوان کوردنیزبرای هم خوابگی با الهه ایشتر می ایددر درواز معبد با انکیدو گلاویز میشودنبرد به خیابان کشیده میشود مردم با حرمت و حیرت قدرت گیلگامش را مینگرند انکیدو خسته میشودو اشک در چشمانش جمع میشودپسر کوهستان بر او ظفر یافته بود
دایه ریشارت مادر گیلگامش می ایدبه انکیدومی گوید تو فرزند منی من امروزتورازاده ام من مادر توم واینکه انجاست برادر توست
انکیدو روبه دایه ریشارت میکند و میگوید مادرمن در نبردبرادر خویش را یافتم
گیلگامش پهلوان زاگروسی به انکیدو میگویدالان بیا برادر به جنگ خومبابا نگهبان جنگل سدر که نسبت به خدای افتاب و ارواح و مردم گناه می کند برویم هرکس به جنگل های کوهستان زاگروس نزدیک میشود را میکشد
ای برادر پسران کوهستان در شهر اوروک نمی اسایندکه در معبدایشتر فرزند بسازند پسران کوهستان به دنبال خطرندحال من با تو بر دشت و برکوهستان میتازم
انکیدومیگویدپسرزاگروس ما باهم با خومبابا میجنگیم و دشمن مردم و خدایان راباهم می کشیم
****
گل نوشته3
انکیدو هوره میخواند برای خدای افتاب و دوباره به طبیعت وحشی برمیگرددگیلگامش غمگین میشود از این هجرت به مردم و بزرگان زاگروس میگویداین همه ثروت بدونه انکیدو به دردمن نمیخوردانکیدو از درگاه خدای افتاب هوره خوانده و توبه کردهبه خاطر فریب خوردن از زن مقدس معبد الهه ایشترزنانو مردان زاگروس شما جامه بدریدو سوگورای کنید در هجرت برادرممن نیز پوست شیر برتن میکنمو به دنبال برادرم انکیدو میروم
گیلگامش انکیدو را دوباره به شهر بازمیگرداند
انکیدو خواب وحشتناکی میبیند که در ان خواب می میردخواب را برای گیلگامشتعریف میکندگیلگامش به اومی گویددشنه ات را به من بده که فردابرای خدای افتاب قربانی کنیم تا از بلاهای هفتگانه در امان باشیم
****
گل نوشته چهارم
خدای افتاب *هور* به گیلگامش فرمان مرگ خدای جنگل های زاگروس را می دهد گیلگامش فرمان خدای افتاب را به مردم زاگروس ابلاغ میکند و با انکیدو در معبد گندم نذر میکنندو اب برروی زمین می پاشند
قصر خومبابا خدای جنگل کوهستان شش بار و دوازده ارش بلند است او هفت با لا پوش می پوشد وقتی که انکیدوو گیلگامش کورد به انجا می رسند او فقط یک با لاپوشش را پوشیده است خدای افتاب نگهدار پهلوانان کوهستان است او جادوی با لا پوش خومبابارو باطل میکند.نی نیب خدای جنگ دستان انها را قوت میدهد پاسبان خومبابا را میکشند انکیدو خسته میشودگیلگامش میگوید برادربا من بیا به کوهستان خدایان برویم و به هور خدای افتاب توکل کن
****
درجنگل های انبوه زاگروس از خوم بابا نه چیزی میدیدند نه چیزی می شنیدندشب روز درختان فرو ریخته بود انکیدو به گیلگامش گفت بگذار در نقش خواب بنگریم
درنیمه شب او انکیدو را از خواب بیدار کرد و او خواب خود را برا او داستان نمود و گفت در خواب در جلو کوه بلند صخره ای فرو ریخت یک نفر خرد شدو بعد در راهی بودم که به اوروک میرسید
انها در برابر خدای افتاب چاله ای کندن و در ان گندم ریختن
خوم بابا می اید با پنجه های تیز چون شیرو تنی از فلس ماهیو الت تناسلی از اژدها
خدای افتاب میگوید نترسید و پیش بروید
انها شروع به نبرد میکنند
گیلگامش کورد سرخومبابارا از پشت جدا میکند و ان را به صحرا مبرندو بر سر نیزه قرار میدهند
و بعد به شهر برمیگردند
******
لوح گلی 6
الهه ایشتر می اید به گیل گامش کورد میگوید تخم خود را در تن من بکار و بدان با این کار بزها سه قلو می زایندو گوسفندان دوقلو گیل گامش تقاضای ایشتر الهه عشق را رد میکند .ایشتر خشمگین میشودو نزد خدای پدر انو و خدای مادرانتو میرودو به انها گفت گیل گامش دخترشما را دشنام داد پس گاو اسمان را به من بدهید تا از او انتقام بگیرم انو پدر اسمانی میگوید اگر این کار را کنم هفت سال خشک سالی می اید ایا گندو و علوفه به اندازه کافی دارید ایشتر در جواب میگوید بله
بعد گاو اسمان را به ایشتر می دهند گیل گامش و انکیدو با گاو اسمانی نبرد میکنند گیل گامش گاو اسمان را میکشد و بعد در برابر خدای افتاب هور سجد میکند
ایشتر گیل گامش را 3 بار نفرین میکند و زنان شهر اوروک اواز میدهند گیل گامش کورد از همه مردان زیباتر و سرورتر است
****
گل نوشته 7
انکیدو خواب می بیند که عقابی او را از اسمان به زمین پرت میکند و او خرد میشود خواب را به گیلگامش کورد میگوید گیل گامش میگوید خدایان نمیخواهند تو بمیری این دیوان هستند که میخواهند تو بمیری
انکیدو بیمار میشود در روز دوازدهم بیماری که حالش خیلی نا خوش است به گیل گامش میگوید هور خدای افتاب زندگی مرا نفرین کردبرادرمن در میان معرکه کشته نشدم و بدان بدون افتخار خواهم مرد
گل نوشته 8
روح انکیدو از تنش بیرون می رودگیل گامش کورد شش روزو شش شب بر جنازه او میگریدو مرثیه سر میدهددر روزهفتم او رادفن میکند و فریاد میزند که من نمیخواهم چون انکیدو بمیرم و به خاک رس تبدیل شوم او آواره دشت و کوهستان میشود
گل نوشته 9
ترس از مرگ در گیل گامش کورد رسوخ کرده است میخواهد نزداوت ناپیشتیم دور برود که راز زندگی جاودان را دارد به کوه مشو میرود ردکوهستان زاگروس دو قول او را راهنمایی میکنند که اوت ناپیشتیم دور در پشت کوههای بلند است گیلگامش در این سفر بسیار سختی می بیند به خدای افتاب هور اعتراض میکند که چرا این سفر تمام نمیشود او میگوید گیل گامش چه را می جوی تو هرگز به زندگی جاودان نخواهی رسید او التماس میکند هور به او میگوید پس نزد الها دانای کوه اسمان سیدوریسابیتو برو او منزل اوت ناپیشتیم دوررا به تو نشان خواهد داد
گل نوشته 10
گیل گامش کورد نزدالهه سابیتو میرود و سرنوشت و روزگار خودرا به او میگویدالهه سابیتو به او میگویدزندگی جاودان وجود نداردو تو ان را نخواهی یافت اما گیل گامش از او میخواهد نشانی اوت ناپیشتیم درو یا پیامبر نوح را به اوبدهدبه خاطر این همه رنج که تا الان کشیده است اونیز میگوید نزد کشتی بان اوت ناپیشتیم دور برونام او اورشنی است او تورا به نزد اوت پیشتیم دور میبرد .گیل گامش نزد اورشنی میرود بعد از راضی کردن اورشنی او به گیل گامش میگوید به جنگل برو و صدو بیست درخت را قطع کن و انهارا تیز کن در راه دریا باید از اب مرگ عبور کنیم به راه می افتند یک ماه و پانزده روز در راه بودند و به جزیره ای میرسند که اوت پیشتیم دور انجاست گیل گامش به اوت پیشتیم دور سرنوشت خودش را میگوید و طلب زندگی جاودانه میکنداوت پیشتیم دور به گیل گامش میگوید زندگی جاودانه بهرادمی نیست از اغاز روزها دوامی درمیان نبوده مرگ مرده وخفته همتای هم نیستندخدایان روزهای زندگی را میشمارندولی روزهای مرگ و مردگی را نمیشمارند
گل نوشته 11
گیل گامش میگوید اوت پیشتیم دور تو از من ضعیفتری پس چگونه است تو عمر جاودان داری و من نه.اوت پیشتیم دور میگوید بیا داستانی و رازی از خدایان را برای تو باز گو کنم شورپیک شهریست در کنار رود فرات در کوردستان درانجا طوفانی برپا شدخدای عمق اب ها نئی به من گفتاوت پیشتیم دور پسر اوبارا-توتوخانه ای از چوب بساز و ان را در کشتی قرار بده و زندگی را بجوی و مال دنیا را رها کن در ان از دانه هاو حیوانات قراربده و ان را به دریای اب شیرین ببر بعد ادد خدای هوا بارانی وحشتناک رانازل کردشش شب و شش روز باران امد روز هفتم باران قط شدکشتی در کنار کوه نیسیر یا گوتی پهلو گرفت من کبوتری را فرستادم در پی خشکی او خشکی را نیافت بعد زاغ را فرستادم برنگشت چون خشکی را یافته بودبعد خدایان به من گفتن اگر میخواهی جاودان باشی درکنار رود و دوراز مردم زندگی کن من چنین کردم اینک تو چنین کن 6 روز به کنار رود برو ونخواب گیل گامش چنین میکند اما او به خواب میرود بعد به خاطر این قضیه اوت پیشتیم دور به اورشنی کشتی بان دستور میدهد اورا از راهی که اورده برگرداند و هرگز ادمی زادی را به پیش او نبرد اما گیل گامش حاضر به برگشت نیست اوت پیشتیم دور به خاطر رنج های که او کشیدو توصیه زنش به او میگوید برو به دریای اب شیرین و انجا در ته دریا گیاهی است ان گیاه را پیدا کن انگاه تو عمر جاودان خواهی داشت و همیشه جوان خواهی ماند او چنین میکند و گیاه را پیدا میکند در راه شهر اوروک در کنار ابی می ایستدتا خودش را بشوید اما ماری بوی گیاه را میشنود و ان را میخورد در انجا پوست می اندازد و جوان میشود گیل گامش از اینکه گیاهش را مار خورده فریاد میزندو گریه میکند بعد مجبور میشود به شهر اوروک برگردد
گل نوشته 12
گیلگامش کورد در شهر ساحران را فرا می خواندکه روح انکیدو را ظاهر کنند که از او راجب دنیای مردگان و عالم زیر خاک سوال کند اما الهه ارشکینگال به گیل گامش در کلبه میگوید برگرد تو نمیتوانی مردگان را ببینی
گیلگامش نزد خدای دانایی ائامیرود تا او واسطه شود او نیر به خدای اعماق می گوید خدای اعماق نیز به خدای مردگان نرگال فرمان میدهد چاله ای بکند تا روح انکیدو از ان خارج شود وبا گیل گامش سخن بگوید
گیلگامش به انکیدو می گوید از دنیای مردگان وعالم زیر خاک برایم بگو انکیدو میگوید نمیتوانم چنین کنم چون تو انگاه خواهی گریست اما گیلگامش میگوید میخواهم بگریم پس بگو انکیدو میگوید دوست و برادر تو تنش را کرمان خوردن واکنون به خاک روس و غبار زمین تبدیل شده است بعد روح انکیدو غیب میشود گیل گامش به شهر برمیگردد و در تالار قصر به خواب میرودو مرگ اورا در اغوش میگیرد

نظرات

پاسخی بگذارید