فریدون ارشدی/ مرغ حق برای ( محمد صدیق کبودوند ) و غرور جوانش

0
1211

مرغ حق

fereydun ershediبرای ( محمد صدیق کبودوند ) و غرور جوانش.
فریدون ارشدی

نه‌ درد زانوهایت را می شکند
نه‌ سایه‌ی بلند دیوار
غرور جوانت را .

رنجهای ما را زیسته‌ای دشوار،
که‌ اینگونه‌ مانده‌ای
صبور،
با رجی از درختان سرو
در خوابهایت،
و سرودی نجیب
در نجوایت .

از پشت چشم بند
به‌ چشمه‌ها که‌ می اندیشی
سرریز می شود خیابان از خشمی خاموش،
به‌ سان گلویت
که‌ سرشار سرود حق است
به‌ گاه سحر .

جلادها می میرند
اما
بر گونه‌ی سپیده‌ می ماند
کبودی لبهای تو .

نظرات

پاسخی بگذارید