مکرون، ترامپ و آینده خاور میانه

0
1263

جو مک کارن- الجزیره

برگردان به فارسی برای روژی کورد: هلمت معروفی

پیروزی امانوئل مکرون روابط فرانسه و آمریکا را در بوته آزمایش خواهد گذاشت. بر طبق ظواهر و بر روی کاغذ، امانوئل مکرون در تضاد با دونالد ترامپ است. انتخابات دیروز فرانسه در روابط آنسوی اقیانوس و خاور میانه نیز انشعاب خواهد کرد.

دو رهبر تازه کار که هرگز در هیچ انتخاباتی شرکت نکردند، باید در بهبود حصارها، مواجهه‌ها و یا مدیریت ریشه‌های عمیق ایدئولوژیک و اختلافات سیاسی تصمیم بگیرند.

امانوئل مکرون بعد از همه به طور رسمی کاندیداتوری خود را، درست یک هفته بعد از پیروزی ترامپ اعلام کرد.

یک تغییر شگفت‌انگیز در ایالات متحده آمریکا بعلاوه عواقب برکسیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا)، هشداری برای سیاستهای فرانسه بود و دلیلی شد که مردم  شروع به تقلا در اطراف کشور برای یافتن کاندیدای قابل قبولی جهت شکست جناح راست ماری لوپن شدند. به این معنا که صعود مکرون به قدرت به معنای این بود که فرانسویها پوپولیسم و ضد جهانی شدن لندن و واشنگتن را پس می‌زنند.

این اولین بار نیست که هر دو کشور سیاستها بسیار به هم پیچیده و آشکارا دو قطبی را اتخاذ کرده‌اند.

روابط فرانسه و آمریکا  در سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۸ بعد از دنبال کردن سیاست دعوت به جنگ جورج دبلیو بوش و تهاجم به عراق  از جانب ژاک شیراک کمی ضربه خورد و ماه‌ عسل نیکلای سارکوزی و باراک اوباما کوتاه مدت بود.  در هشت سال گذشته آلمان کشور مورد توجه آمریکا و اصلی‌ترین طرف گفتگو بوده است.

ترامپ اکنون به دنبال یک رابطه کاری با یک رهبر فرانسوی خواهد بود که به دنبال تایید انتقامش از باراک اوباما است.

رییس جمهور آمریکا نیازمند خواهد بود پیشنهادهایی را بعد از خدشه دار شدن غرور فرانسویان در طی مبارزات انتخاباتی با تاکید بر این که پاریس دیگر پاریس نیست، ارائه دهد.

اما ایندو وجه اشتراکاتی نیز دارند هر دوی آنان سابقه تجارت مشابهی دارند و هر دوی آنان  رهبرانی غیر سنتی و غیرایدوئولوژیک هستند که ادعای رهبری جنبشی را دارند.

مکرون یک مستقل میانه‌رو است. او برای مسائل اجتماعی به چپ تکیه میکند و در مسائل اقتصادی به سمت راست تغییر جهت می‌دهد. وی به حفظ اروپا اعتقاد دارد که دست آلمان را در مذاکرات تجاری با آمریکا تقویت می‌کند.

هنگامی که منبع الهام ترامپ، ریچارد نیکسون است، مکرون بر روی برنامه‌هایی کار می‌کند که از مارشال دوگل، فرانسوا میتران و ژاک شیراک الهام می‌گیرد. او ممکن است هیچ تردیدی در دیپلوماسی چالش برانگیز نفوذ آمریکا، زمانی که به منافع فرانسه خدمت کند، نکند.

مکرون می‌خواهد فرانسه یک کشور قوی، انساندوست و مستقل اروپایی باشد در حالیکه ترامپ شعار “اول آمریکا ” را با رویکرد قدرت سخت تقویت می‌کند. اما هر دو رهبر در درگیر شدن در جنگ محتاط هستند.

هنگامی که اجرای برکسیت واقعی شد، فرانسه تنها کشور عضو اتحادیه شد که از حق وتو در شورای امنیت برخوردار بود و این فرصتی بی همتا به پاریس داد که خود را اثبات کند و ممکن است از این پس اختلافهای گاه به گاهی با آمریکا را رهبری کند.

مکرون اعتقاد دارد که قدرتهای عمده اروپا باید خلا تدریجی عقب نشینی آمریکا از جهان را پر کند از این رو مشتاق خواهند بود که شک‌شان را در هماهنگی بین آمریکا و روسیه حتی اختلافاتشان در صورت لزوم، افزایش دهند.

نظر به اینکه دو رهبر هیچ نظریه روشنی ندارند، آنها در سه گرایش مشابه مشترک هستند: الا کلنگ کردن در مسائل راست و چپ، مبارزه داخلی مابین تیم‌شان و رهبری یک سیاست خارجی سنتی.

مکرون به سوی  ارائه پیشنهاد یک رویکرد تعادلی در سوریه در اواخر فوریه حرکت کرد و به مداخله نظامی زیر سایه سازمان ملل بعد از حملات خان شیخون اشاره کرد این در حالی است که مکرون به ایجاد منطق صلح نسبت به منطق مداخله اعتقاد دارد.

دیدگاه مکرون در مورد سرنگونی بشار اسد به امریکا نزدیک است. تمرکز او در همکاری با آمریکا در جنگ علیه دولت اسلامی موسوم به داعش و القاعده است و همزمان تلاش برای حفظ جایگاه فرانسه بر روی میز در عوض اینکه روسیه و آمریکا به تنهایی بازی را پیش ببرند.

مکرون مانند اوباما هیچ موضع روشنی در مورد ترکیه ندارد و می‌خواهد عربستان صعودی و ایران را در یک وضع برابر قرار دهد. به نظر می‌رسد او علاقمند است که از کشورهای حوزه خلیج برخلاف سارکوزی و اولاند فاصله بگیرد. و هنوز به نظر می‌رسد اگر او بتواند رویکردی تعادلی از طریق استقرار فرانسه بگیرد. به هر صورت احتمالا در بدست آوردن منافع فرانسه در کشورهای عربی خلیج و ایران موفق خواهد شد.

شخصیت‌های لحظه‌ای و ضربه‌ای مانند سارکوزی و بوش با شخصیت‌های بسیار محتاط شیراک و اوباما برخورد کرده‌اند. یک نقش مشابه اکنون برای ترامپ و مکرون ممکن اعمال شود.

زمانی که شیراک در دخالت نظامی در عراق تردید کرد، سارکوزی اوباما را بسوی مداخله در لیبی هل داد. درس از لیبی به اولاند و اوباما در همکاری در مالی کمک کرد، در حالیکه اولاند از سیاست ضدیت با رژیم سوریه در قانع کردن اوباما در مداخله در سوریه استفاده نکرد. هر دوی اوباما و اولاند در مبارزه با داعش همکاری می‌کردند و همچنین توافق اتمی ایران، اما در اینکه چه کسی  از برخوردهای فلسطین- اسراییل  مراقبت کند، با یکدیگر اختلاف داشتند.

خطری ندارد که بگوییم روابط بین ترامپ و مکرون کپی از روابط توماس جفرسون و مارکوس لافایت نخواهد بود، نه در مفاد و جوهریش و نه در تشریک مساعی و همکاری.

چهار سال آینده به احتمال زیاد دو دهه روابط خوب، روابط آنسوی اقیانوس را گسترش خواهد داد. روابطی که در جریان آن واشنگتن و پاریس اختلافاتشان و مجادلات گاه به گاهی و یا همکاری در یک رویکرد حل مورد به مورد مسائل، به شکل دیپلماتیک حل می‌کنند.

چالش و فرصتی پیش رو برای هر دو رهبری وجود دارد که نه نظریه و نه یک استراتژی در مورد خاور میانه دارند.

نظرات