موزای سازی یک سیاست امنیتی برای ضدیت با اپوزیسیون

0
1750

10917732_410930059072644_632541599_n

نگارندە:آگری اسماعیل نژاد

تحولات سیاسی ایران، در سالهای دهه ٥٠ هجری شمسی از اهمیت بسیار عظیمی برخوردار است؛ در این دهه در آغاز آن گروههای چپی، با تاکید بر مبارزه مسلحانه شکل گرفتند و در اواخر آن  گروههای اسلامی توانستند، قدرت را پس از انقلاب ١٣٥٧ تصاحب کنند.

یکی از مهمترین دلایل  تصاحب و مصادرە کامل انقلاب ١٣٥٧ توسط گروههای اسلامی این بود، که گروههای و جریانات غیره اسلامی طی دوران قدرت محمد رضا پهلوی و پدرش با سرکوب زیادی روبرو شده بودند؛ این سرکوبهای  مداوم، آنها را با چالشهای فراوانی از جمله، کاهش توانایی انسانی درون گروهی و نیز ترس اجتماعی از گرایش به آنها، روبرو کردە بود.

در دهه ٥٠ هجری شمسی، ترس اجتماعی از سیاست، که برای بازداشتن جامعه ایران از فعالیت سیاسی طراحی شده بود، از طرف جامعه بیشتر به ترس از فعالیت در گروههای چپی تفسیر شد چون بیشینه ترس اجتماعی از سیاست حاصل سرکوب گروهها چپ بود. این ترس اجتماعی که همزمان با فضاسازی نیروهای امنیتی رژیم پهلوی  برای گروهها اسلامی نیز همراه بود، هرگز به راهکاری برای نجات رژیم پهلوی و ایجاد مشروعیت اجتماعی برای این رژیم تبدیل نشد اما زمینه شکلگیری یک خلاء سیاسی در جامعه را فراهم کرد که در آن خلاء گروههای اسلامی که از سرکوب ارگانهای امنیتی رژیم پهلوی در امان بودند، به قدرت رسیدند و مشروعیت یافتند. همین مسئله یکی از دلایل اساسی بود که گروههای اسلامی در بازی قدرت پس انقلاب ١٣٥٧ نیز توانستند، تمامی قدرت را تصاحب کنند و انقلاب را به تسخیر خود درآورد.

رژیم جمهوری اسلامی، در تمام مدت حاکمیت خود از طریق سرکوب در تلاش بوده که ترسی اجتماعی از گرایش به فعالیت سیاسی در گروهها اپوزیسیون را در جامعه ایران ایجاد کند، البته این رژیم همزمان برنامه برای پوشش خلا‌ء سیاسی، که در پی ایجاد  این نوع ترس اجتماعی نیز شکل میگیرد، داشته است؛ جمهوری اسلامی تلاش کرده است که  خلاء سیاسی ایجاد شده، در پی ایجاد ترس اجتماعی از گرایش به فعالیت سیاسی در یک گروه خاص  را از طریق موازی سازی پوشش دهد.

 ارگانهای امنیتی رژیم از موازی سازی برای پوشش خلاء سیاسی، بعنوان یک سیاست امنیتی خود برای کاهش پایگاه اجتماعی جریانات اپوزیسیون، استفاده کرده‌اند. بدین مفهوم که گروههای اپوزیسیونی که از قدرت اجتماعی برخوردارند، آنها را از لحاظ سازمانی سرکوب کرده ولی نتوانسته‌اند که تمامی خواستگاه اجتماعی این گروهها را جذب و یا استحاله کنند، به همین دلیل از طریق سرکوب سازمانی ترسی اجتماعی از گرایش به این گروهها را ایجاد میکند و همزمان با آن زمینه را برای رشد گروههای رقیب این اپوزیسیون نیز فراهم کرده‌اند تا جریان رقیب بتواند بخشی از خواستگاه اجتماعی گروه سرکوب شده را که هنوز سرناسازگاری با جمهوری اسلامی دارد، را جذب کند. نکته مهم در اینجا این است که گروه رقیب گاها در ظاهر، جزو اپوزیسیون جمهوری اسلامی هم محسوب میشوند.

 برای مثال ارگانهای امنیتی جمهوری اسلامی، در کوردستان گروههای ملی گرا را به شدیدترین شیوه سرکوب کرده و همزمان برای پوشش دادن، خلا‌ء سیاسی ایجاد شده، در پی سرکوب اجتماعی گروههای ملی گرا، یکی از موازی سازیهای که انجام داده‌اند، این است که زمینه حضور گروههای سلفی جهادی سنی گرا را فراهم کرده‌اند؛ چرایی میدان دهی به این گروههای  را باید در دو دلیل اساسی جست:

 ١- نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در گروههای سلفی جهادی که پیشینه آنها در قالب یک شبکه جهانی عمل میکنند، از نفوذ فراوانی برخوردار است و در شرایط حساس میتواند رفتار  آنها را در کنترل خود بگیرد.

 ٢- علت دوم میداندهی ارگانهای امنیتی جمهوری اسلامی به گروههای سلفی جهادی در عرصه داخلی خصوصا در کوردستان این است که این گروهها که از مخالفین سرسخت جریانات ملی گرای کورد هستند، از طریق ارگانهای امنیتی میخواهند بخشی از خواستگاه اجتماعی نیروهای ملی گرای کورد را به طرف گروههای سلفی جهادی سوق دهند تا بدین طریق نوعی موازی سازی را برای پوشش خلاء سیاسی ایجاد شده در پی سرکوب جریانات ملی گرای کوردستان ایجاد کنند.

 در این موازی سازی تلاش میشود، گروههای سلفی جهادی به آدرسی مبارزاتی برای جامعه کوردستان تبدیل شوند، برای دستیابی به این مهم تمامی گروههای سلفی جهادی که در کوردستان فعالیت میکنند، علیرغم اینکه در ضدیت کامل با جریانات ملی گرای کورد هستند اما اندیشه ملی گرایی را نهی نمیکنند و خود را حامی این اندیشه جلوه میدهند و  همزمان خود را مخالف و حتی برانداز رژیم جمهوری اسلامی قلمداد میکنند.

بدین شکل جمهوری اسلامی در تلاش است که بخشی از پایگاه اجتماعی جریانات ملی گرا را به سمت جریانات سلفی جهادی سوق دهد.

جدا از موازی سازی سیاسی، جمهوری اسلامی در سطح جامعه مدنی نیز دست به چنین رفتارهای زده است. برای مثال روزنامه‌نگارانی وابسته به ارگانهای امنیتی را به عرصه رسانه‌ وارد کرده و جالب این است که این عوامل خیلی زود و به مدل قارچی رشد میکنند و  همه آنها از تریبونهای مختلف نیز برخوردارند و حتی سازمانهایی در ظاهر مردم نهاد را تحت عناوین سازمانهای فعال در عرصه حقوق بشر و دیگر عرصه‌ها جامعه مدنی تشکیل داده‌اند تا جامعه مدنی را با نوعی چندپارگی و آشفتگی روبرو کند. هدف از ایجاد آشفتگی نیز، کاهش کارایی جامعه مدنی و در شرایط حال خرید زمان، جهت فراهم آوردن بیشتر شرایط سرکوب و البته همزمان کاهش هزینه سرکوب جریانات سیاسی و مدنی است.

برای مثال باز در کوردستان و  در چند ماه اخیر چندین بار شاهد آن بودیم، تحت عناوین روزنامه‌نگار ، هنرمند ، فعال مدنی و  .. نامه‌ها و مقالات در ضدیت با راسان کوردستان و البته کاملا  در راستای منافع رژیم و در چهارچوب همان گفتمان رژیم از طرف افرادی که خود را فعالین رسانه‌ای و مدنی میخوانند، نگاشته شده است، در این زمینه باید اظهار کرد که موضوع پوشش خلاء سیاسی از طریق موازی سازی یکی از سیاستهای  امنیتی جمهوری اسلامی است، که بر علیه گروههای اپوزیسیون خود که از پایگاه اجتماعی قدرتمندی برخوردارند، استفاده میکند؛ این سیاست در دو زمینه سیاسی و جامعه مدنی بکارگرفته میشود.

 

نظرات