ایرانی بودن

0
1185
مسعود پژوهی

نگارندە: مسعود پژوهی

وقتی از ایران صحبت به میان می اید همه انهایی که به قولی عرق ملی دارند رگ گردنشان باد میکند و سرشار از احساسات میشوند کە گویا ایران تافتەای جدا بافتە است و این عرق ملی تا حدی به تقدس گرایی نزدیک شدە است که کسی جرات ندارد از حقیقت تاریک ایران سخنی براند. ایرانی بودن به یک تابو تبدیل شدە است کە اگر کسی غیر ایرانی مانند کورد و اذری و عرب و بلوچ و کاسپی بگوید من ایرانی نیستم تا حدی پیش میرود کە حذفش کنند و اگر نیز حکومت حذفش بکند قطعا اپوزسیون برانداز {به قول خودشان} با حکومت همدلی میکنند و تشویق میکنند.

این امر دلیلیست بر دلایل متعددی که کسی جرات ندارد این جامعه را جامعه شناسی کند و روی تاریک ان را نمایان کند.

ایران کجاست؟

ایران جغرافیایی است که صد سال پیش برای اولین بار توسط رضاخان نامگذاری شد و این نامگذاری پایە و اساسی شد برای این حکومتهایی که پشت سر هم امدند. در واقع قبل از رضاخان چیزی به نام ایران موجود نبود و کسانی این ایران را درست کردند که خود بخشی از مدرنیتەای بودند که اروپاییها به خاورمیانه اوردند. اما باید دانست این مدرنیتە با مدرنیتە اروپایی تفاوت داشت در واقع این اشخاص بخشی از ارتش استعماری بریتانیا و دیگر کشورها بودند و اصلا چیزی به نام مدرنیتە را نمیشناختند و در بهترین حالت دوست داشتند مثل اروپاییها از قاشق استفادە بکنند و نه اینکه چرا باید این کار را بکنند و دنبال دلیل بگردند. در واقع مدرنیتەی اروپا که گرە خوردە بود با سوالات فلسفی را اصلا نمیشناختند. اصولا به قول رامین جهانبگلو در این سرزمین چیزی به نام سوال وجود نداشت. پس میشود گفت اصول مدرنیتە که پرسش گری است در این سرزمین وجود ندارد صرفا انها دوست داشتند از قاشق استفادە کنند ولی روشنفکران فارس برای اینکه این موضوع را پشت سر بگذارند از مفهوم مدرنیتە امرانه استفادە میکنند که ان هم در بهترین حالت اگر فرض بگیریم خواست مدرن شدن داشتند مدرن شدن نظامی است. همانگونه که همگان میدانند نظامی گری رابطه مستقیم با سلطه و خشونت دارد و از طرف دیگر نزدیکی حکومت رضاخان با فاشیسم المانی موجب شد که این فرهنگ شکل گرفتە تجدید شود و قدرتمندتر شود که این لازمه فاصله گرفتن از فرهنگ عامه شد لذا فرهنگ عامه سریع و بە شدت سرکوب میشد تا جایی که ما شاهد هستیم که کسانی مانند کسروی و صادق هدایت با شدیدترین لحن ممکن به فرهنگ عامه مردم میتاختند. این روند شکل گیری مدرنیتە در قالب حکومت ایرانی موجب میشود که کسی که بخواهد در حیطه فکر، فکر کند به صورت کاملا شدید با خود وجودی خودش برخورد بکند و خود را بکشد. برای این خودکشی لازم است که انسان ایرانی به صورت مکرر خشونت را در خود تشدید کند تا جایی که به حدی از خود بیزار شود که حتی دست به خودکشی جسمی بزند که نمونە کاملا روشن ان صادق هدایت است.

در واقع امروزە که میبینیم که خودکشی در میان ایرانیان تا این اندازە فراگیر است یکی از دلایلش اینچنین چیزهایی است.

ایران و دیگر ملتها

در واقع دیگر ملتهایی که در بند اینچنین حکومتهایی قرار میگیرند و در زیر سلطه واقع میشوند به صورت کاملا اگاهانه دست به مبارزە میزنند و فرهنگ غالب را نمیپذیرند و پس میزنند و نپذیرفتن این فرهنگ مستوجب جبهه گرفتن فرهنگ مسلط میشود برای نمونه وقتی ایرانیها از ایران صحبت میکنند که عربها در ان به مانند یک نیروی بیگانه و از خارج وارد شدە هستند ولی عربها خود میدانند هزاران سال در این خاک بودە و هستند از خود واکنش نشان میدهند و لذا ایرانیها برای اینکه انها را سرکوب بکنند دست به خشونت سیستماتیک میزنند و انکار وجودی و هویتی انها میکنند تا جایی که کار به توهین ملی میرسد مثلا از عربها به عنوان ملخ خور و پابرهنەگان صحرایی نام میبرند و کوردها را وحشی میخوانند و یا تورکها را خر صدا میکنند و یا کاسپی ها را بیغیرت مینامند. بدین نحو این جامعه مسلط که ایرانی باشد اینگونه دیگری خود را سرکوب میکند چون ترس از وجود دیگریی دارد که خود را میشناسد و این شناخت خود باعث میشود ایرانی بودن را بشناسد لذا سعی میکند یا او را ایرانی جلوە بدهد و قانعش بکند و یا حذفش بکند.این حذف به روشهای مختلفی صورت میپذیرد که حذف فیزیکی و حذف سیاسی و حذف فرهنگی را شامل میشود با انواع راههای ممکن از کشتن بگیر تا توهین یا تحریم بە انجام میرسد.

 لازم به ذکر است این نوع برخورد مختص به فارسها نیست بلکه کاملا ایرانی است بدین معنا که اگر اذری زبان و یا عرب زبانی هم که خود را ایرانی میپندارد همین برخورد را دارد و به همین نوع میخواهد نشان دهد که ایرانی مفیدی برای سیستم سرکوب است. لذا شما میبینید که وقتی کوردی در جلوی یک ایرانی صحبت میکند وقتی میخواهد بگوید که او هم وجود دارد مجبور است خود را انکار کند و بگوید بله کوردها از ایرانیان اصیل هستند و کسی از کوردها اصیلتر ایرانی نیست. این معیار اصالت هم چیست کسی نمیداند. در واقع ایرانی بودن اصیل چند معیار بزرگ را من میتوانم نام ببرم؛

 یکی حشاشیون هستند که باعث و بانی وحشت و ترور هستند که در نوع خود در جهان بی نظیر میباشد و حتی در دوران پهلویها و بعد خمینیسم این روند هنوز امتداد دارد و به صورت اشکار میشود دید.

دومی که مردمی فاقد هویت تاریخی هستند که چیزی از خود نمیدانند به قول محسن نامجو راستگو باشیم و بگوییم چیزی نداریم. انها حتی تاریخی از خود ندارند لذا برای تاریخ سازی دست به دامان دیگر ملیتها میشوند و  تمام قلمروهای تاریخی پادشاهان را به نام خود میزنند مثلا برای اینکه بگویند ابن سینا ایرانیست میگویند بله زمان او ان شهر او بخشی از قلمرو فلان پادشاه بودە کە بر ایران امروزی هم حکومت میکرد. 

سومی نیز زبان فارسی است که از زبان دری افغانستان به غنیمت میگیرند و حتی ادعا میکنند افغانستان خاک ایران است!

چهارمی مدرنیتە نظامی که در بالا بدان اشارە شد که پر است از تعرض به جان انسانها.

پنجمی کە حتی این مردم را فاقد هویت میکند تا جایی که حتی اداب و فرهنگ غذا خوردن را باید به انها اموخت.به قول خودشان میخواهند مردم را ادم کنند.

ما کوردها

چند روز پیش ویدیویی قدیمی از گویندەای در صدا و سیمای ایران پخش شد که گویا مجری هم کورد است اما با ادبیاتی زشت و تحقیر امیز به مهمان برنامه که لباس کوردی پوشیدە است میگوید این لباس چوپانی چیست که پوشیدی و بهرحال مهمان هم جواب خود را میدهد. دوبارە و صد بارە جامعه کوردستان که با این تحقیرها به جوری کنار امدە جبهه میگیرد کما اینکە هردو شخص کورد هستند ولی کسی نمیگوید در جبهه ما در برابرمان کیست. ان مجری هم کورد است! البتە کورد است ولی کوردی که ایرانی بودن را قبول کردەاست و لذا خود را به منجلاب ایرانی بودن کشاندە و بعد از چند روز ویدیویی از مهمان برنامه بیرون می اید که گویا در حال توجیه عمل است در حالی که نه این و نه ان نمیدانند در چە منجلابی گیر کردەاند.

در واقع ایرانی بودن چیزی فارغ از زشتی و پلیدی خونریزی و ادمکشی برای هیچ کسی به ارمغان نیاوردە که باید بشدت هرچە تمامتر با ایرانی بودن مبارزە کرد و از ایرانی بودن رهایی پیدا بکنیم. این مبارزه نه مبارزە برای چیزی خاص بلکه مبارزە برای بازگشت کرامت انسانی خودمان است. در واقع ایرانی بودن ما را فاقد هرگونە کرامت انسانی کردە است.

وقتی شما ایرانی بودن را قبول کنید قطع به یقین شما به صورت ناخواستە و لا ارادی همان اعمال را انجام میدهید که دیگران ادامه میدهند، همانگونه که قبلا اشارە شد ایرانی بودن نه یک چیز طبیعی بلکه یک فرهنگ مصنوعی صد ساله است که سعی دارد با انکار دیگران خود را نشان دهد که البتە با زشترین روش ممکن که همان فاشیست فرهنگی باشد.

 اگر از خود بپرسید چرا در ایران دیکتاتوری پایان نمی یابد قطع به یقین به جوابهای من خواهید رسید.

لذا بجای اینکه با شاخ و برگ فاشیسم بجنگیم باید به تنەاش بزنیم که زودتر خشکانیدە شود و نیز به کرامت انسانی خود بازگردیم

نظرات