۲۲ تیرماه: سالروز ترور عبدالرحمن قاسملو و چند نکته

0
1938

دارا مستوفی

.

قاسملو همیشه برایم خاص بوده، نمی دانم بخاطر سرانجامش است یا برای تفاوت رویکردش نسبت به چپ در اوایل انقلاب ۵۷؟ زمانیکه همه موضع و پرسپکتیوشان یکی بود، قاسملو ساختاری را پیاده نمود که وی را از سایرین جدا می ساخت. او از جزوه های روسی حزب توده آگاه بود، اروپا را در دامن جنبش های چپ دیده بود و به ساخت اقتصادی و اجتماعی کردستان و ایران و تمایزشان نیز توجه نشان می داد. به همین خاطر عملکرد قاسملو و خط مشی وی ساحتی است برای توازن ایده اتوپیایی با هر آنچه هست و هر آنچه که می تواند پراتیک در بیاید؛ آن هم با یاری تمامی قوای اجتماعی که موقتا در دست است. دلبستگی و تلاش وی برای ایجاد یک جنبش ملیِ چپ با هدف نهایی تحقق سوسیالیسم دمکراتیک و همچنین تأکیدش بر اینکه مقصود از سوسیالیسم چیزی فراتر از سوسیالیسم دسته راستیِ کشورهای اروپایی است خود گواهی است بر اینکه قاسملو هیچگاه سوسیالیسم را کنار نگذاشت و آن را محکوم به شکست نمی دانست بلکه آن را بنا به تمایزهای ساختاری اقتصادی و سیاسی، در مبارزه ی ملی در آمیخت تا تلاش برای تحقق سوسیالیسم در یک ساخت نیمه مستقل که فشار سرکوب گرانه را کمتر متحمل می شود، تسهیل یابد. وی همواره بر دو انقلاب درونی تأکید می کرد:

ابتدا انقلاب بر ضد عاملی که کردستان را از توسعه ی مناسبات تولید که متعاقبا با آن تمایز سیاسی و خواست توده را دگرگون کرده بود. زیرا اکنون نیز انباشت سرمایه ی طبقه ی فرادست کردستان به شیوه ای مولد که بتوان آن را خصیصه ای مدرن در اقتصاد بشمار آورد صورت نگرفته است. هر آنچه که اکنون تجمیع ثروتی را سبب شده ارزش افزوده بر سرمایه ی موجود در مناسباتِ پیشا-سرمایه داری بوده است. دلیل این ناهمانندیِ تمایز ساز تبعیض ملی بود.
بدین سبب جامعه ی کردستان از نقطه ای اقتصادی متفاوت، و تدریجا با بخش های زیادی از ایران ناهمانند بود. قاسملو علت این تمایز ساختاری را می شناخت بدین خاطر همواره وقوع انقلاب بر علیه این عامل را پایان پراکسیس اجتماعی نمی دانست. بلکه دگرگونیِ نهایی را نیروی انقلابی در درون جامعه کردستان می پنداشت. انقلابی که به تنش منافع طبقاتی در وضعیتی نیمه مستقل پایان می دهد.

پس از ۳ دهه آشکار است که قاسملو نه تنها افق کوتاهی نداشت و عقب نشینی ایده آلیستی نکرد بلکه اهدافی که وی در اذهان جای داد و آن را در چرخه ی پراکسیس گذاشت، امروزه حتی تفکر در باب آنها برای سوژه های بهنجار شده امری ناممکن است. اکنون می توان بخش عظیمی از اعضای احزاب را فاقد هرگونه درک تئوریک و مفهومی از ابژه ای به نام “جامعه” یا سیاستِ جامعه” دانست. آنانی که با گسترش ناسیونالیسم سمبلیست جامعه ی کردستان را یک دست و فاقد هرگونه تمایز طبقاتی می بینند سر آخر در سیاست گفتمانی جمهوری اسلامی ادغام و منفعل می شوند.

امروزه بخشی از جامعه ی کردستان نیز اصلاح طلب حکومتی شده، روزنامه و مقاله می نویسد، کارزار انتخاباتی به راه می اندازد، در فضایی که خود ساخته سرمست می شود و در صدد است تا گسست های طبقاتی و سیاسی را بپوشاند و تاریخ دهها سال مبارزه را از قوه ی سیاسیِ جامعه حذف نماید و اسفناک آن است که این موضعگیریِ اصلاح طلبانه یک تاکتیک یا به قول خودشان تصمیم موقتیِ واقع گرایانه نیست بلکه تماما خروجیِ هضم در گفتمانِ جمهوری اسلامی و گفتمانِ مرکزگرایانِ خرده بورژوازی است. این خرده بورژوازی حاشیه نشین که لایه ای از اصلاح طلبان را شامل می شود می خواهد با برقراری پیوند با هسته ی قدرت و اندیشه های بی پرنسیب رفرمیستی، خود را تعریف کند تا بها ندادنش را زیر عنوان رئال پولتیک توجیه نماید و تن به اینهمانیِ سلطه گر حاکمیت بدهد و در همان حال اندیشه ی انقلابی را کنار نگذارد بلکه تماما حذفش سازد. این در حالی است که بخش عظیمی از اعضای احزاب روژهه لاتی برای همین روزنامه نگارانِ در بورس کف می زنند و آنان را یگانه فعالان میدان می دانند. با همه ی کاستی ها و بدون هرگونه ارزش گذاری روشن است که کردستان در چند دهه ی اخیر دارای جامعه ی سیاسی متفاوتی بوده است. براستی امروز اصرار قاسملو بر تفکیک سیاسی کردستان و ایران بیش از هر وقت دیگری قابل درک است. او می دانست اگر تفکیکی مابین متن سیاسی کردستان و ایران قائل نشویم و برخورد سیاسی و مبارزاتی یمان با این دو متفاوت نباشد این مسئله سر آغازی خواهد بود برای از بین بردن قوای انقلابی جامعه ی کردستان و آن عنصر همیشه زنده یعنی: تخاصمِ انقلابی با هرگونه قدرتِ مقبوض.

امروز شاهد کم رنگیِ تمایز این متن سیاسی هستیم که موازی با آن به یکی شدنِ سوژه ی کُردی با سوژه ی(!) اصلاح طلب منجر شده است. این تقسیم بندی در درون ناسیونالیسم و سایر تمایزهای فرهنگی جای نمی گیرد این یک تمایز فکری-سیاسی است که بنا به دلایلِ تاریخی و مبارزاتِ تراژدیک در کردستان، جامعه سیاسی و متخاصم با قدرت را شکل داده است و فاجعه آن است که بگوییم متخاصم بوده و دیگر نیست!

«سر آخر آنکه قاسملو زیست در اروپا را کنار گذاشت و کوه های کردستان را انتخاب کرد انتخابی که با زندگیِ تئوریک ترین انقلابیِ کردستان در آمیخت. هنگامیکه گلوله ها در وین وی را به زمین انداختند: روح انقلابی کم رنگ شد، کوه ها مسکوت، کلاشنیکف ها خلع و رفرمیستِ بنیادگرا نیز متولد»

نظرات