مروری بر سیاستهای فرانسه در خاورمیانه و ارزیابی نقش امریکا و سیاست بین این دو/ لئون هادار

0
1367

لئون هادار، منتشر شده در سایت کونسروایتوهای امریکا (عنوان اصلی این نوشتار، سواری مجانی کافیست: فرانسه در خاور میانه دیپلماسی می‌کند)

برگردان به فارسی: بخش فارسی مرکز روژی کورد

کارشناسان بلت‌وی (Beltway) به طور مداوم هشدار می دهند که رئیس جمهورآمریکا، دونالد ترامپ، با تاریخ خاورمیانه آشنا نیست و نقش “رهبری” آمریکا در منطقه را رها کرده و سبب ایجاد خلاء استراتژیک می شود. این امر فرصتی برای قدرت های -برای مثال فرانسه- دیگر در تلاش است تا دیپلماسی فعال تری را در کشورهای کرانه شرقی مدیترانە و خلیج  پیگیری کنند.

تیتر جدید اخیر نیویورک تایمز فریاد زد که، “زمانیکه دیپلماسی آمریکا در منطقه عقب نشینی کند، مکرون نقشش را در خاورمیانه ایفا می کند و در آغوش می گیرد.”

این گزارش نشان داد که، امانوئل مکرن، رئیس جمهور فرانسه، از تصمیم ترامپ برای انتقال سفارت آمریکا در اسرائیل از تل آویو به اورشلیم دچار مشکل شده است. ظاهرا “مکرون” به تسهیل توافق سیاسی در لبنان کمک کرده است و این مسئله جایگاه فرانسه را برای کمک به شکل گیری سیاست پس از جنگ در سوریه فراهم میکند و حتی می تواند نقش مهمی در مذاکرات اسرائیل و فلسطین ایفا کند.

می توان ارزیابی کرد که چرا اعضای سیاست خارجی آمریکا در واشنگتن، نگران مداخله نظامی روسیه در خاورمیانه هستند؛ چرا که بالاخره اتحاد جماهیر شوروی و کمونیسم، منافع هسته ای ایالات متحده را تهدید می کردند، هرچند جنگ سرد در سال ۱۹۸۶ به پایان رسید و امروز روس ها در واقع به ما به مبارزه با دولت اسلامی در سوریه کمک می کند.

اینجا این سوال مطرح می شود که آیا فرانسه قدیمی ترین متحد امریکا نیست؟ فرانسه از نخستین شرکای خارجی ایالات متحده جدید می باشد که در طول جنگ انقلابی آمریکا از ما حمایت نظامی کرد. ما در یک جبهه در جنگ بزرگ، جنگیدیم. و به آزادی پاریس در طول جنگ جهانی دوم کمک کردیم . ایالات متحده آمریکا، متحد نظامی و دیپلماتیک فرانسه است، از زمانی که نازی ها سقوط کردند و نیز در ایام جنگ سرد. در حال حاضر هم در مبارزه اخیر علیه تروریسم، فرانسه و امریکا متحد هم هستند.

از سوی دیگر، هیچ چیز جدیدی در مورد دخالت فرانسه در خاورمیانه و شمال آفریقا وجود ندارد، جایی که پس از جنگ جهانی دوم، او اختیار اداره سوریه، لبنان و الجزایر در دست داشت و بر الجزایر نیز به عنوان مستعمره از ۱۸۳۹ تا ۱۹۶۲ حکومت کرد. در واقع، اگر به نقشه نگاه کنید، باید نتیجه بگیرید که خاورمیانه “حیاط راهبردی” فرانسه است همانطور که مکزیک و آمریکای مرکزی حیاط راهبردی ما امرییکایها هستند.

اقتصاد فرانسه، برخلاف آمریکا، وابسته به واردات نفت از خاورمیانه است و آنچه در این منطقه از جهان اتفاق می افتد، به طور مستقیم بر منافع فرانسه و همسایگان اروپایی آن تأثیر می گذارد.

فروپاشی عراق و سوریه و ظهور اسلامگرایی تندرو بر جمعیت مهاجران عرب در فرانسه و سایر کشورهای اروپایی تأثیر گذاشته است و اقدامات تروریستی را در این کشور منعکس کرده است. همچنین به ایجاد سیل جدیدی از مهاجران به فرانسه و سایر نقاط اروپا کمک کرده‌ است و منجر به واکنش شدید نیروهای ضد مهاجرت قدرتمند شود که سیاست را در سرتاسر قاره اروپا تغییر می دهند.

بنابراین، به جای نگرانی از تلاش های فرانسه برای کمک به ثبات در خاورمیانه، نخبگان سیاسی باید بپرسند که چرا پاریس و دیگر پایتخت های اروپایی، اقدامات دیپلماتیک و نظامی بیشتری برای حفاظت از منافع خود در منطقه انجام نداده اند. فارغ از تمامی این مسائل، تلاش برای برقراری ثبات در عراق و سوریه ممکن است موثرترین راه برای خنثی کردن جریان مهاجرت به اروپا باشد.

اگر فرانسه بخواهد امنیت دسترسی خود به منابع انرژی در خلیج را تامین کند، ممکن است چنان فرض کنیم، این مسئله منجر بە این شود که دولت های اتحادیه اروپا نیروی نظامی خود را ترکیب کنند تا اطمینان حاصل شود که نیروهای رادیکال کشورهای عربی تولید کننده نفت را تهدید نکنند. پس چرا فرانسه بیشتر برای حفاظت از منافع خود در منطقه عمل نمی کند؟ چرا آنها انتظار دارند که ایالات متحده کار آنها را انجام دهد؟ اما آمریکا انتظار ندارد که فرانسه نیروهای خود را برای کمک به ثبات مکزیک اعزام کند یا امنیت دسترسی فرانسه به منابع نفتی در ونزوئلا را فراهم کند.

همه ما پاسخ به سوالات و مسائل مشابهی را می دانیم و آن را باید به سیاستهای پیشین که به استقرار سیاست خارجی مربوط دانست که تا پایان جنگ سرد وجود داشت، ولی علی رغم ناپدید شدن تهدید شوروی، رؤسای جمهور ایالات متحده – جورج بوش پدر، بیل کلینتون، جورج دبلیو بوش و باراک اوباما – تحت این فرضیه عمل می‌کردند که با توجه به منافع و ارزش ها، وظیفه ایالات متحده در امر امنیت، تعادل قدرت در خاورمیانه است و این وظیفه آمریکا است و آمریکا باید موقعیت هژمونی خود را در منطقه حفظ کند در حالی که همزمان با آن باید نقش اروپایی ها را به حداقل برساند.

بنابراین، به جای ارائه مشوق‌ها به اروپا، در شروع هزینه کردن های نظامی و اقتصادی، واشنگتن همچنان به اطمینان دادن به اینکه فرانسه و سایر کشورهای اروپایی میتوانند شورای مجانی از قدرت امریکا بگیرند، ادامه داد. شعارهایی مانند: ما نظم را به منطقه می آوریم، اصلاحات سیاسی و اقتصادی را ترویج می دهیم، از بحرانهای گاه به گاه در تبدیل شدن به یک جنگ تمام عیار جلوگیری میکنیم و حفظ روند صلح اسرائیل و فلسطین همچنان پابرجا و فعال است.

تا قبل از پایان جنگ سرد، ما در صندلی راننده بودیم. تمام اروپایی ها مجبور بودند بنزین بگیرند و لاستیک ها را بررسی کنند. اما از زمان پایان جنگ سرد، چنین رویکردی نه تنها به منافع ایالات متحده آسیب زده است و خاورمیانه را بی ثبات کرده است؛ بلکه ثابت شده با منافع فرانسه و اروپا نیز ناسازگار است. این، همان چیزی است که مکرون ممکن است در حال حاضر تشخیص دهد و به آن پی ببرد.

رئیس جمهور فرانسه، تقریبا اظهار داشت که فرانسه یا اتحادیه اروپا جایگزین ایالات متحده به عنوان قدرت اصلی در خاورمیانه است. در عوض از اثرات ویران کننده ای که می تواند با درگیری نظامی میان عربستان سعودی و ایران و درگیری مداوم میان اسرائیل و فلسطین داشته باشد، نگران است. او چند اقدام دیپلماتیک برای کمک به ثبات در لبنان و سوریه در منطقه تحت نفوذ فرانسه، انجام داده است.

با این حال، اروپایی ها هنوز پیشنهاد حضور نیروی زمینی را جهت کمک به راه حل دیپلماتیک در سوریه یا اسرائیل – فلسطین ارائه نداده‌اند. با وجود کارهایی که در مورد معامله ایران انجام داده اند، آنها نتوانسته اند طرح منسجمی برای مقابله با نگرانی های طولانی مدت در مورد برنامه نظامی هسته ای ایران ارائه دهند.

خطر این رویکرد – ادامه تکیه بر قدرت نظامی آمریکا – زمانی خود را نشان داد که دولت اوباما با برنامه فرانسه و بریتانیا برای برکناری معمر قذافی در لیبی موافقت کرد، آن هم بدون اتخاذ هرگونه تضمینی که اروپایی ها اقدام به فرستادن سرباز برای ایجاد نظم کنند که نتیجه‌اش این بود که هرج و مرج سراسر لیبی را فرار گرفت.

فرانسوی ها حداقل تلاش می کنند تا دیپلماسی آمریکا را در منطقه تقویت کنند و این باید به عنوان یک شروع خوب شناخته شود. حالا اجازه دهید آنها کار کنند تا نفوذ ایران در شرق دریای مدیترانه را محدود کنند یا تلاش کنند چند دور از روند صلح اسرائیل و فلسطین را اداره کنند.

در واقع، تا همین اواخر، اروپایی ها می توانستند از دیپلماسی آمریکایی سواری مجانی بگیرند و سپس واشنگتن را، اگر مذاکرات عرب و اسرائیل به بن بست می‌رسید و یا بحران دیگری در خاورمیانه رخ می‌داد مورد انتقاد قرار دهند. در حال حاضر واشنگتن فرصتی برای تغییر قوانین را دارد تا اجازه دهد دیپلماسی فرانسه را امتحان کند و در صورت شکست از آن انتقاد کند یا شاید آنها واقعا موفق شوند.

نظرات