درخت خشکیده شاید آید به بار اما عقل خشکیده هرگز ناید بکار/خطاب به صادق زیباکلام

0
1754

تحلیل روژی کورد

با اوج گرفتن فشارهای منطقه ای و بین المللی بر رژیم جمهوری اسلامی و به لبه پرتگاه رسیدن عمر این رژیم، روشهای نوین لابیگری و جوسازی رژیم نیز به عرصه ظهور درآمده اند، یکی از این روشهای تاریخ مصرف گذشته، استفاده از کسانی مانند صادق زیبا کلام است. استاد دانشگاهی که هرچند در ظاهر به اقدامات پوپولیستی ای همچون راه نرفتن بر روی پرچم امریکا اقدام نموده است اما در باطن خود یکی از تئوریسینهای اقداماتی دیگر است و هم اوست که در برابر سیل کشتار کولبران، اعدامها، تبعیضها و به آتش کشاندن جنگلها و تخریب روستاهایی همچون قره سقل و ….غیره، مهر سکوت بر لب نهاده است.

صادق زیباکلام مفرد ،زاده ۲۲ خرداد ۱۳۲۷ خورشیدی در شهر تهران است. وی  استاد علوم سیاسیو نگارنده  ایرانی با گرایش‌های اصلاح‌گرایانه و لیکن غیرآزادیخواهانه است. او دکترای علوم سیاسی از دانشگاه برادفورد دارد و هم‌اکنون استاد تمام دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد است.

دوگانگی رفتار و گفتار صادق زیباکلام چنان مشهود است که وی در ظاهر اقدام به اخذ پایان نامه های دانشجویان اقلیت ملی و دینی با موضوعاتی که بنا بر دیدگاه وی و همفکران پان ایرانیستی اش “بودار” می باشند می نماید اما در پس پرده از هیچ اقدامی جهت حذف، تحریف و رد این پایان نامه ها خودداری و کوتاهی نمی نماید اما ظاهری پاک و انسان دوست از خود و ظاهری شیطانی و ضد بشری از همکارانش در ذهن دانشجویان برجای می گذارد.

خود وی در پاسخ این سوال که “چرا وی تاکنون علیرغم اظهارنظرات صریحش دستگیر نمی شود” به گونه ای عامه پسند چنین پاسخ می دهد: ” دو تا سه دلیل می توانم بگویم. شاید مهمترینش، دعای مادرم باشد. دلیل دیگری هم که به ذهنم می رسد این است که شاید یک ذره در کارهای سیاسی مرام دارم. اگر در یک کار سیاسی شما افتادید، ادعا نمی کنم که دست شما را می گیرم، ولی شما را له هم نمی کنم. از روی شما می پرم.”

اما آیا اصل و اساس کار اینجاست یا معاملات و توافقات و تئوری پردازیهای پشت صحنه که تمامی اش خود را در پان ایرانیسم و سرکوب حقوق ملیتهای تحت ستم در ایران، نمودار می ساز؟ مگر تمامی نظریان وی از چه تشکیل شده است جدی از اینکه: دشمنی با امریکا را بس کنید. ایران نباید تجزیه بشود. جمهوری اسلامی نباید حذف شود و باید اصلاحات انجام شود. که بن مایه تمامی سخنرانیهایش چه در داخل و چه در خارج همین بوده است و بس.

این استاد بظاهر لیبرال ایرانی در یکی از آخرین مصاحبه هایش چنین می گوید:” در زمان انقلاب تنها یک گروه بودند که با جمهوری اسلامی مشکل داشتند آنهم اقلیت بودند و کوردها بودند اما امروز همه مشکل دارند، بلوچها، ترکها و خلق عرب و …غیره. نکته جالب نتیجه گیری وی می باشد که خود سفسطه ایست که نه از روی جهل و نادانی بلکه از روی دانایی محض وی و باور عمیقش به پان ایرانیسم است که وی را به جنونی کشانیده است که آن سرش ناپیداست وی می گوید: “پس باید جمهوری اسلامی را محکم چسبید چرا معلوم نیست که بعد ایرانی باقی بماند”.

اینجاست که می توان کنه ذات این روشنفکر پان ایرانیسم را در اواخر عمرش و پس از یک عمر لایه پوشانی و تظاهر به بشردوستی را مشاهده نمود، هم او نیز می گوید “چو ایران نباشد تن من مباد” و دقیقا همین نیم بیت شعر است که چنان عالی جنابانی را به این فکر وامیدارد که حسین فهمیده های نفهمیده و نابالغ را با کلیدی راهی کوردستان، بلوچستان، ترکمسنتان و عربستان و آذربایجان در ایران بکنند تا بکشند و نقشه ایرانشان را حفظ کنند و اینان لبیک بفرستند و در اتاقهایی خویش و در بزمهای محافل اندر خفایشان به سلامتی ایران و با شعار پاینده ایران، شراب سربکشند.

و اینجاست که باید به سخن وی در مصاحبه با هفته نامه صبح آزادی عمیقا اندیشید و مهر تایید زد که می گوید: “یک چیزی را من قبول دارم خیلی از ما ایرانی ها متاسفانه نژاد پرست هستیم. ” و خود وی البته بر قله نژادپرستی ایستاده است.

و دیگر اینکه خود وی بعد از سالهای اسب سخن راندن به سبک روشنفکران اینک که عمر انقلابشان بسر آمده و خورشید بخت ملیتهای تخت ستم بر تارک طلوعش قرار گرفته است، خود در حال حذف صورت مسئله است. وی در مصاحبه اش گفته بود: “نمی شود با حذف صورت مساله ای به این مهمی، خیلی جدی مدعی مردم سالاری، توسعه و عدالت بود” اما آیا تقویت، حذف و جلوگیری از نابودی جمهوری اسلامی و عدم تشویق، توجه و اعتنا به مشکلات ملیتهای تحت ستم که وی و امثال وی آنها را قوم می خوانند، پاک کردن صورت مسئله نیست؟ و تمامی آن تنها در این راستا که ایرانشان باقی بماند و هزینه این حفظ نقشه بارها تکه پاره شده و هیچگاه متحدشان را ملیتهای تحت ستم بدهند؟

صادق زیباکلام ها بر طبق بنیاد خودشان که همه چیز را در حساب بانکی و اقتصاد می دانند و متون حفظ شده کتابها را تنها برای انقلابشان، آنهم انقلابی که گاها آنها را ناخلف خواند، هدر داده اند، هنوز هم به عمق و اصل خواسته های ملیتهای تحت ستم و نیز حق مسلم تعیین سرنوشت این ملیتها که کتابهایی که وی خوانده است حتما انباشته از تعاریف این حقوق و مسائل ذیربط است فکر و غور ننموده اند و هنوز نیز بر این مسئله غیرواقعی پا می فشارند که با دو کارخانه می توان جلوی مبارزات آزادیخواهی این ملیتها و خصوصا ملت کورد را گرفت، غافل آنکه ایرانشان خواهد رفت و بهتر است از هم اکنون یا به فکر دفاع از حقوق انسانی و طبیعی این ملیتها باشند و در راه احقاق آنها یاری رسان باشند و یا اینکه به فکر همسایگی ای شایسته و روابطی دیپلماتیک باشند.

در پایان آنکه:

درخت خشکیده شاید آید به بار اما عقل خشکیده هرگز ناید بکار

نظرات