سعید طهرانی
مقدمه:
قدرت، کانونی ترین موضوع فلسفه سیاسی است. مباحثی چون آزادی، عدالت، مشروعیت و فضیلت که رئوس عمده فلسفه سیاسی را تشکیل میدهند آن روی دیگرموضوعات قدرت سیاسی چون منبع قدرت، توزیع قدرت، هدف و غایت قدرت سیاسی محسوب میشوند. میتوان گفت که قدرت عبارت است از توانایی افراد یا اعضای یک گروه برای دستیابی به هدفها و یا پیشبرد منافع خود، قدرت یک مزیت اجتماعی است که در قشربندی مورد توجه قرار میگیرد. قدرت، برخلاف نام آنکه از آن درشتی و صلابت میتراود، کاربرد آن برای اینکه از یک انگیزه پیشرفت و آبادانی به یک ابزار ویرانی و تباهی تبدیل نگردد آن چنان ظریف و شکننده است که بازشناختن (:تشخیص) آن هوش و دانایی تمام میخواهد و عمل بدان هم به نیکنفسی و خیراندیشی فراوان نیاز دارد، مهار قدرت از مسائل اساسی و مهم «فلسفه سیاسی» است که از دیرباز ذهن اندیشوران این فن را به خود مشغول کرده و مباحث زیادی را به خود اختصاص داده است. بر همگان روشن است که قدرت، اگر کنترل نشود، آدمی را به فساد و تباهی می کشاند و موجب تضییع حقوق دیگران می شود؛ از این رو است که امروزه در بیشتر کشورها، فارغ از اینکه قدرت به چه کس و با چه شرایطی تعلّق گیرد، بر کنترل نهادهای مردمی بر حکومت و حاکمان تأکید فراوان می شود. اگر بپذیریم که سیاست علم قدرت است، یعنی چهکسی، کی و چگونه میتواند به قدرت دسترسی پیدا کند، آنگاه باید بپذیریم که رقابت برای کسب قدرت در جامعه مشروع است، اما نه هر نوع رقابتی بلکه رقابتی که در برآیند مطالبات جامعه و در جهت خدمت به توسعه و پیشرفت جامعه باشد.
قدرت در نظام جمهوری اسلامی:
نظام جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام سیاسی هیچ سنخیتی با نظامهای متعارف و موجود در جهان ندارد. این نظام، ساختاری برآمده از آموزهای دینی تشیع است، که در طول سالهای میانه دهه چه شمسی تا اواخر این دهه توشت آیتالله خمینی در کتاب حکومت اسلامی تئوریزه شد. این نظام برخلاف سایر نظامها که معتقد به مشروعیت مردمی هستند، معتقد است که مسروعیت ماواریی داشته و نایب امام زمان است، بنابراین به هیچ عنوان خود را پاسخگو در قبال جامعه نمیداند. اگر چه در قانون اساسی این حکومت بر حکومت قانون تاکید شده، اما این قانون برآیند مطالبات و مطلوبات واقعی جامه نیست، بلکه قانونی است، برآنده از شرع و کتاب مقدس (مطابق اظهار بانیان آن)، بنابراین در درجه اول خود را مسئول در برابر شرع و خدا میداند نه مردم و جامعه، این نظام به دلیل اولویت دادن به تعهد در مقابل تخصص در طول بیش از سه دهه از شکلگیریش لطمات و صدمات جبرانناپذیری بر پیکره جامعه وارد کرده، در واقع تقابل گروههای درون نظامی در ساختار بیمار و فاسد این نظام همواره همچون سرنیزهای در گلوی جامعه فرو رفته و صدمات و تبعات سیاستهای غلط ان گریبانگیر اقشار و طبقات کمدرآمد جامعه شده، بررسی گسترش شکاف طبقاتی طی سالهای گذشته به درستی موئید این واقعیت است، که هر روز شکاف میان فقیر و غنی در جامعه رو به افزایش است. نگاهی به سیاستهای غلط و بیان برافکن هشت سال ریاست جمهوری محموداحمدی نژاد که ایران را بر لبه پرتگاه نابودی کشانده و بنیانهای اقتصادی کشور را ویران نمود، به خوبی بیانگر این است، که جنگ قدرت در میان جناحهای سیاسی نظام نه در جهت خدمت به مردم و بهبود اوضاع معیشتی و زندگی مردم که در جهت دستیابی به قدرت، منابع عظیم اقتصادی و بهگرهگیری از رانتهای دولتی برای پر کردن جیب خود و خودیهایشان است، به گونهای که شاید نیمنگاهی به اختلاسها و دزدیهایی که در طول سالیان گذشته انجام گرفته موئید این واقعیت است، که همه درصدد استفاده از این خوان گسترده و به یغما بردن ثروت جامعه است و البته آنچه که به جایی نرسد فریاد ملت مظلوم و رنج کشیده است.